کتاب «از رویا که حرف میزنیم» نوشته پیر سورلین، کتاب شانزدهم از مجموعه کتابهای خرد و حکمت زندگی از نشر گمان است. این نشر هدف خود از این مجموعه را نه سادهسازی فلسفه، بلکه راه دادن فلسفه به زندگی واقعی توصیف کرده است و این همان جایی است که این کتابها با کاهش ابهت وحشتآور فلسفه وارد میشوند. جایی که فلسفه کارایی خود را نشان میدهد. کتاب «از رویا که حرف میزنیم»، اثر کمحجمی است که سما قرایی و مرضیه نیلی آن را ترجمه کردهاند.
نشر گمان درباره معرفی این کتاب نوشته است: «از نظر سوررئالیستها رویا، نه جنبهای آشکار از آرزویی نهفته، بلکه جنبهای مخدوش از آن است؛ رویا یکی از ابعاد بنیادیِ گونهی انسان است. اگر بخواهیم دقیقتر بگوییم، رویا خودِ آرزوست، اما در رادیکالترین شکلِ آن. استدلال آنها این بود که عامل محرکِ مردم خواستههای آنهاست. مردم هر کاری میکنند تا زنده بمانند، عشقشان را پیدا کنند و در سلامتی و سعادت باشند. اینها همه نیازهایی آشکار است که معمولاً از جایگاه ما در جامعه نشئت میگیرد. [اما] بالاتر از همهی اینها آرزویی است ناب، غنی، ژرف، و بیانناشدنی؛ این همان چیزی است که رویا، وقتی کسی سرکوبش نمیکند، برمیانگیزد.
ما با واگویهکردن رویایمان میتوانیم بر هیجاناتمان مسلط شویم، خودمان را بهتر بشناسیم، خیالی خوشایند را کش دهیم، و از طرح داستانِ فوقالعادهای که فیالبداهه اجرایش کردهایم کیف کنیم. درست است که بازگوکردنِ رویا آن را تنزل میدهد، اما در عین حال تنها امکان ما برای درک ظرفیتِ خلاقانه، بازیِ تلمیحات، استعارهها، جانشینیها و جناسهایی است که در ذهنِ در خوابمان رخ میدهد. تعریفکردنِ رویا بهاندازهی گوشدادن به واگویهی دیگران لذتبخش است، و نه قصهگو و نه مخاطب کاری به این ندارند که این واگویه به رویای اصلی وفادار مانده یا نه.»
خانم مانا روانبود در گودریدز به این کتاب امتیاز خوبی داده است. او نوشته است: «برای من که «رؤیا» و واگفتن رؤیا همیشه دغدغه بوده این کتاب ساده ولی در عین حال خاصیست. بخصوص برای کسی که داستان یا جستار مینویسد میتواند سرنخهای فراوانی به دست بدهد. ناراحتم چرا وقت نوشتن و تنظیم فصل «رؤیا» در «بههوایمشق» این کتاب را نمیشناختم. نویسنده در شرح و نتیجهگیریها از مکتب خاصی در وارسی پدیدهی «واگویهی رویا» پیروی نمیکند و بیشتر از اینکه بر خود رویا و تعبیر رویا متمرکز باشد دلمشغول «واگوییِ رویا» یا دریمتلینگ است که عنوان اصلی کتاب هم همین است. نویسنده تسلط و دانش گستردهای دارد و از فرهنگها و منابع جهان قدیم نقلهای درجهیکی آورده. در نسخهی اولیهای که میخواندم برای خودم یادداشتهایی در حاشیهی صفحات گذاشتم و این را نگه داشتم برای موقعی که ازشان حرف بزنم یعنی یکجور تحشیه و گفتوگو با متن.»
در فصل اول و شروع کتاب از تفاوت مفهوم رویا بین تمدن غرب و مردم دیگر نقاط و تاریخ پیدایش رویا میخوانیم: «پزشکان و روانشناسان قرن نوزدهم که آغازگر پژوهشهایی نظاممند دربارهی رویا بودند، مصمم بودند نظریهای علمی برای تبیین رویاها پیدا کنند. تجربیات آزمایشگاهی باعث شد متخصصان بالینی محتوای مرموز این اوهام را نادیده بگیرند و بر عوامل زیستیِ صرف، مانند دورههای متوالی خواب تمرکز کنند رواندرمانگران نیز وقتی مراجعانشان تمایلی نشان نمیدادند که از مشکلاتشان بگویند سراغ شرح رویاهای آنها، میرفتند تا هم آنها احساس راحتی کنند و هم باب صحبت باز شود. تا پیش از فروید، داستانهایی که در خیالپردازیهای شبانهمان شکل میگرفت اغلب مایهی تحقیر و تمسخر بود، تا حدی به این خاطر که نمیشد رویاها را اندازهگیری یا دستهبندی کرد، و تا حدی هم به این دلیل که رویا اغلب منبع خرافه و مغلطه به حساب میآمد.»
در بخشی دیگر از کتاب پای ویکتور هوگو هم به کتاب باز میشود: «چطور در قالب تصاویری که در رویا میبینیم، از خیالات فردی به باورهای جمعی میرسیم؟ بیایید نقبی بزنیم به آن دوره که نه رادیویی در کار بود و نه تلویزیونی. در بسیاری از دهکدهها یا خانوادههای پرجمعیت و بزرگ، همه عادت داشتند موقع غروب دور هم جمع شوند و قصه بگویند. وقتی قصهها ته میکشید، خوابهایشان را تعریف میکردند و بهترین قصهگوها آنهایی بودند که به رویاهایشان شاخوبرگ میدادند و قصهای خلاقانه از آنها در میآوردند. ویکتور هوگو هم این بازی را خوب بلد بود، و شرح رویاهایش قدرت خیالپردازی خلاقانهاش را آشکار میکند. ژوئیهی سال 1842، فردینان دورلئان، پسر بزرگ لویی فیلیپ، در حادثهای خیابانی کشته شد. مرگ او که وارث تاجوتخت فرانسه بود همه را پریشان خاطر کرد. اندکی پس از آن هوگو خواب دید که با دوک فردینان ملاقات کرده است. اما آنچه در یادداشت او دربارهی این رویاها در خاطراتش جلبتوجه میکند، بیشتر از خودِ ملاقات، صحنهپردازی آن است. هوگو فضایی فوقالعاده را بازآفرینی میکند که حالوهوایی شبیه شعرهایش دارد.»
پیر سورلین (Pierre Sorlin) نویسنده فرانسوی است. او متولد ۱۹۳۳ از شهر بورگ-آن-برس (Bourg-en-Bresse)، شهری کوچکی در شرق فرانسه است.