چیزی که بسیار تکرار میشود، امکان آن را دارد که بهمرور نادیده انگاشته شود و حتی اگر این اتفاق نیفتد، حداقل کمرنگ شود. این موضوع برای مفهوم «کشتن» در جامعه ما رخ داده است و نسیم مرعشی میکوشد گردوخاکِ این مفهوم را بزداید و دوباره و از نگاهی دیگر آن را جلوی ما بگذارد. حالا اسم کتاب چه چیزی گویاتر از «دربارهی کُشتن».
دربارهی کشتن کتابی است حاوی هفت روایت مستند که محوریت آن، موضوع کشتن است. این کتاب تازهترین کتاب نسیم مرعشی است که تابستان ۱۴۰۲ منتشر شد و در همین تابستان به چاپهای بعدی هم رسید.
نظر خوانندگان درباره کتاب درباره کشتن چیست؟
همه نظرات زیر از شبکههای اجتماعی آورده شدهاند.
خوانندهای که از مخاطبهای قبلی خانم نویسنده است، مینویسد: «قلم و ذهن شما فوقالعاده است. کتابهای دیگر شما نیز مثل «پاییز فصل آخر سال است» و «هرس بهترین بودن» بسیار برایم ملموس و قابل درک بودند.»
مخاطب دیگری نیز در زیر پست انتشارات چشمه، ناشر کتاب، مینویسد: «دیروز آن را تمام کردم. یکروزه تمامش کردم. مستند هفتم ویرانکننده بود.»
خوانندهای دیگری نیز بیان میکند: «کتاب خوبی است. من با دیگر آثار خانم مرعشی آشنا هستم و بهویژه کتاب پاییز فصل آخر زمستان است را بسیار دوست داشتم؛ بهطوریکه آن را تاکنون دو بار خواندهام و شایدم بعدها به بار سوم هم بکشد. هنوز پاییز نیامده است!»
جملاتی از کتاب که شاید انگیزه خواندن باشند
فضاسازی از مزیتهای خانم مرعشی در روایت است. کتاب با فضاسازی پیرمرد ماهیگیر و پسر کوچک شروع میشود: «پیرمردِ ناخدا سطل طعمه و تور و قلابها و ابوالفضل کوچک را میگذارد توی قایق. ابوالفضل چهار سالش است. چهاردستوپا از روی پستی بلندیهای کف قایق رد میشود، طول قایق را طی میکند و می نشیند روی دماغه. پاهایش مثل پاهای پرنده معلوم نیست به کجای قایقِ معلق قلاب شده. جزئی شده از آن. تنش با تکان قایق در ریتم همگونی بالا و پایین میرود. گردنش چرخیده و نگاهش به دریاست. ناخدا کنار موتور مینشیند؛ تهِ قایق. استارت میزند. صدای موتور صدای امواج و صدای مرغهای دریایی را در خودش فرو میبرد. چند ثانیه نمیگذرد که موتور آب و شن ساحل را به هم میآمیزد و قایق در نقطهی تلاقی دو موج مورب که کف میکنند و از هم دور میشوند رو به افق پیش میرود. بعدازظهر است و آفتاب اریب میتابد. بعد از ناخدا دیگران هم قایقهایشان را یکییکی روشن میکنند و رو به آفتاب در دریا میروند. مردهای جزیره که چند ساعت پیش با اولین روشناییهای خورشید از صیدِ سحر برگشتهاند چرتی زدهاند، در کوچههای جزیره قدمی زدهاند، ناهاری خوردهاند و، بعد از ساعتی معاشرت با دیگران قایقها را روشن میکنند و موجموج جلو میروند به سمت روزیِ عصرشان؛ صلهی دریا.»
در بخشی دیگر از کتاب درباره یک نوع ماهی و لحظات مردنش میخوانیم: «شَعری زیباست. فلسهایش زرد و طلایی است پوزهاش به پایین خمیده است و گردی دهانش در انتهای پوزه صورتش را متعجب کرده. شَعری اینطور میمیرد: کف قایق به پهلو میافتد. چشمهایش باز است. نور اریبِ آفتاب فلسهای طلاییاش را نارنجی میکند. دهانش به دنبال آب آرام و کشدار باز و بسته میشود. ماهی به جای آب هوا را نفس میکشد. با دهانش، آبششهایش، شکمش و تمام تنش. تن ماهی در پی آب از هوا پُروخالی میشود. هربار بیشتر فرو میدهد. پرههای آبششها سرخ و کبود باز و بسته میشود. رنگ طلایی فلسهایش دارد رو به خاکستری میرود. ماهی با کُشته شدن رنگ عوض میکند. و بیوقفه نفس میکشد؛ پنج دقیقه، ده دقیقه، بیست دقیقه، سی دقیقه، کِی آبششهایش...»
درباره نویسنده کتاب درباره کشتن
نسیم مرعشی روزنامهنگار و نویسنده ایرانی است. او متولد ۱۳۶۲ شمسی در شهر اهواز است و کودکی و نوجوانی خود را در آنجا سپری کرده است. بعدها در دانشگاه مهندسی خواند و سپس به کار روزنامهنگاری مشغول شد. از دیگر کتابهای وی میتوان به «هرس»، «درسا و ماجرای عجیب کلاس دوم» و «پاییز فصل آخر سال است» اشاره کرد که با کتاب آخری نیز در سال ۱۳۹۳ برنده جایزه ادبی جلال آلاحمد شد. او گاهی فیلمنامه نیز مینویسد؛ فیلم «بهمن» با بازی بانو فاطمه معتمدآریا، از کارهای او در حوزه فیلمنامه محسوب میشود.