جستجوی شما نتیجه‌ای نداشت.

احتمالا گم شده ام

قیمت:
125,000 تومان
مشخصات کتاب احتمالا گم شده ام
کشور مبدا
تعداد صفحات
143 صفحه
شابک
9789643625429
سال خلق اثر
2009
سال انتشار
2009
قطع
رقعی
جلد
نرم
نوبت چاپ
17
این کتاب در یک نگاه

اولین کتاب به چاپ رسیده از سارا سالار رمانی نسبتا کم‌حجم با عنوان «احتمالا گم شده‌ام» است که مورد توجه بنیاد گلشیری قرار گرفت و جایزه‌ی ادبی این بنیاد را به خود اختصاص داد. سارا سالار که رمان‌هایی دیگر نیز به قلم او به چاپ رسیده، «احتمالا گم شده‌ام» را در سال 1387 منتشر کرده است و در همان سال نیز با موفقیت قابل‌توجهی روبه‌رو شد که این کتاب را به چهار بار تجدید چاپ رسانید.


بیشتر بخوانید
خلاصه کتاب احتمالا گم شده ام

سارا سالار در این رمان به فضای درونی و شخصی زنی می‌پردازد که به کنکاش زندگی‌اش برخواسته و مخاطبین داستانش را در مسیر روایت در جایگاه روان‌شناسی قرار می‌دهد که پاسخ‌هایی هم برای سوالات ذهن راوی دارند. دغدغه‌های ساده و بسیار صمیمی زنی که خاطرات خود از دبیرستان، دوران دانشجویی و زندگی خوابگاهی را بازگو می‌کند، ما را با خود همراه کرده و به تمام این جزئیات نزدیک می‌کند. ما به‌عنوان مخاطب زیستنی زنانه را تجربه می‌کنیم که دهه‌های مختلف زندگی‌اش را روایت می‌کند. ماجرای اصلی این قصه‌ی صمیمی، به یادآوردن و جستجوی دوستیِ قدیمی راوی با دختری به نام گندم است که محدودیت‌های اجتماعی و شرایط زندگی، پیچیدگی‌های عاطفی او را بیشتر کرده و بحران‌های اجتماعی نیز در روحیه و زندگی او تاثیر داشته است. تمام زندگی او تحت‌تاثیر گذشته‌ای‌ست که روزمرگی و ملال امروز راوی را در برگفته. مخاطب در این پرش‌های زمانی در خاطرات راوی فضایی شخصی و درونی را دریافت کرده که روایت را به صورت خطی نیز به تصویر کشیده است. فضای مدرن و امروزی داستان و آنچه از آپارتمان راوی و نگاه او به پیرامونش دریافت می‌کنیم، زندگی امروزی جهان مدرن را بازگو می‌کند. گم‌گشتگی و سرگشتگی شخصیت راوی در ارتباط با دختری به نام گندم، فضایی روان‌شناسانه را می‌سازد که از تفاوت‌های شخصیتی و ضعف‌ها و قدرت‌های او تاثیر گرفته است.

نظر خوانندگان درباره کتاب احتمالا گم شده‌ام چیست؟

مخاطبان این کتاب که عمدتا زنان بوده‌اند از مطالعه‌ی این رمان رضایت داشته‌اند، مخاطبی نوشته است: «مثل اسمش گم خواهی شد در یک گستره‌ی زمانی...» و سارا سوری گفته است: «از خواندن کتاب لذت بردم. گمان می‌کنم همه‌ی ما در روزمرگی‌های‌مان گرفتار گندم‌هایی در گذشته هستیم...» دیگر مخاطبان نیز اشاره کرده‌اند که بر خلاف عاشقانه‌های کلیشه‌ای رمانی پرمحتوا و عمیق است.

جملاتی از کتاب که شاید انگیزه خواندن باشند

در قسمتی از رمان «احتمالا گم شده‌ام» که در ادامه می‌خوانیم، پرش‌های زمانی و نثر منقطع و فضای ذهنی راوی را برای ترسیم داستان درونی‌اش می‌بینیم: «دکتر پرسید: «کجا باهم آشنا شدید؟» گفتم: «زاهدان، دبیرستان...» مسخره بود که چند دقیقه نمی‌توانستم اسم دبیرستان را به یاد بیاورم. شبیه هم هستیم... از این خنده‌دارتر دیگر چیزی نشنیده بودم، چه طور می‌توانستم شبیه دختری باشم با آن چشم‌های سیاه و براق، با آن پوست گندمی صاف، با آن همه مو که از این ور و آن ور مقنعه‌اش بیرون زده بود، با آن لبخند که دوتا چال می‌انداخت روی صورتش... دستش را دراز کرد طرفم... با آن انگشت‌ها... دستش مثل اتو بود... فکر کردم یعنی همه‌ی دست‌ها اینقدر داغ‌اند یا این دست فقط اینجوری است. گفت: «من گندمم، اسم تو چیه؟» اسمم؟... می‌خواستم اسمم را بگویم، اما انگار زبانم را بریده بودند، دل آدم برای آن چال‌ها غش می‌رفت... یعنی واقعا صدای من را وقتی زور می‌زدم اسمم را بگویم شنید؟

فضای سیال ذهن نویسنده جذابیت روایت درونی را بیشتر کرده است: «دارم از خیابان پاشا به طرف کامرانیه بالا می‌روم که دوباره از دیدن این همه برج سر به فلک کشیده توی خیابانی به این باریکی مو به تنم راست می‌شود. به هیچ کدام‌شان نمی‌شود اطمینان کرد. انگار بین زمین و آسمان ول‌اند، انگار با تکانی کوچک می‌توانند مثل آب خوردن از هم بپاشند و فرو بریزند... بطری‌ام را بر ‌می‌دارم و بک قلپ دیگر می‌خورم... مغزم می‌پکد، قرار بود دیگر هیچ وقت به گندم فکر نکنم و حالا... چند وقت است؟... خواب گندم، فکر گندم... دلم نمی‌خواهد به گندم فکر کنم، دلم نمی‌خواهد به چیزی که تمام شده است فکر کنم... نقطه‌ای خیره شده، توی آن یکی، یوزپلنگی با چشم‌های وحشی و دهان باز و زبانی که رنگ خون است و نیش‌هایی به این هوا، دارد غران از توی تلوزیون می‌پرد بیرون، هیتاچی، بیست و چهارماه ضمانت، نصب رایگان... موبایلم توی جیبم می‌لرزه... نگاه ‌می‌کنم... جواب نمی‌دهم... می‌دانم منصور دیگری که کیوان نیست دنبالم می‌گردد تا باز همان چرت و پرت‌های همیشگی‌اش را تحویلم بدهد، حیف من نیست که با خودم این کارها را می‌کنم؛ بگوید من خوشگل‌ترین زنی که تا به حال توی عمرش دیده، بگوید اگر دستور بدهم همین الان می‌آید دنبالم تا باهم برویم فلان رستوران... مادرسگ... بعضی وقت‌ها از این که از حرف‌هایش خوشم می‌آید حالم از خودم به هم می‌خورد... .»

درباره نویسنده کتاب احتمالا گم شده‌ام

سارا سالار که همسر سروش صحت، نویسنده و کارگردان تلوزیون است در مصاحبه‌هایی که داشته اشاره کرده که اغلب مخاطبین این کتاب گمان کرده‌اند من از زندگی شخصی‌ام الهام گرفته‌ام و این کتاب را نوشته‌ام، اما اینطور نبوده. داستان «احتمالا گم شده‌ام» کاملا در ذهنم شکل گرفته است. از این نویسنده رمانی دیگر با عنوان «هست یا نیست» به چاپ رسیده، او در کنار نویسندگی به ترجمه‌ی آثار ادبی نیز می‌پردازد.

دیدگاه‌های کاربران درباره‌ی کتاب «احتمالا گم شده ام»
0 دیدگاه
0
(0 رای)
امتیاز شما به این کتاب:
دیدگاه خود را بنویسید:
ثبت دیدگاه
کتاب‌های پیشنهادی کتاب‌های پیشنهادی
عضویت در خبرنامه‌ی بوک‌لند
برای اطلاع از تخفیف‌ها، فروش‌های ویژه و پیشنهادها، در خبرنامه‌ی ما عضو شوید.