کتاب بالاخره یه روزی قشنگ حرف میزنم (Me Talk Pretty One Day) اثر دیوید سداریس، با ترجمۀ پیمان خاکسار توسط نشر چشمه در سال 1401 منتشر شده است. این کتاب برای اولینبار در سال 2000 به چاپ رسید و یکی از پرفروشترینهای همین سال شد. بالاخره یه روزی قشنگ حرف میزنم مجموعهای از جستارهای طنز است که به بیشتر زبانهای زندۀ دنیا ترجمه شده و در دستۀ خودزندگینامهها جای میگیرد. این کتاب همچنین در لیست پرفروشهای نیویورک تایمز قرار دارد.
بالاخره یه روزی قشنگ حرف میزنم 26 یادداشت از سداریس است از زبان خودش. کتاب از دو بخش تشکیل شده است؛ بخش اول به نوجوانی نویسنده و تلاشهایش برای تلفظ درست حروف سین و شین و تلفظ درست نام خودش میپردازد. بخش دوم نیز دربارۀ بخشی از زندگیاش در فرانسه است که بیآنکه به فرانسوی تسلط داشته باشد، در تلاش برای برقراری ارتباط با انسانها به این زبان است.
سداریس، پرمخاطبترین طنزنویس پانزده سال اخیر امریکاست. او در این کتاب از خانواده، کلاسهایش در مدرسه، اخلاق برادرش، فیلمهایی که دیده و ... با نگاهی نکتهسنج و طنازانه صحبت کرده است. بالاخره یه روزی قشنگ حرف میزنم تاکنون جوایز متعددی را از آن خود کرده است؛ ازجمله: جایزۀ ادبی لامدا برای کتاب طنز در 2001؛ جایزۀ پودلی برای کتاب طنز در 2001؛ جایزۀ ثربر برای کتاب طنز امریکایی در 2001؛ و ... .
لسآنجلس تایمز کتاب را بدیع، گزنده و طوفانی خوانده است.
نیویورک تایمز نه دربارۀ سداریس گفته نویسندهای است که نهتنها میتواند بامزه باشد، بلکه قادر است تأثیرگذار و حتی حساس نیز باشد.
Library Journal نیز چنین بیان داشته که سداریس استاد تبدیل تجربههای زندگیاش به روایات طنزآمیزی است که هم سرگرمکنندهاند و هم زندگی بشر را تفسیر میکنند.
در بخشی از کتاب میخوانیم: «هر پنجشنبه سر ساعت دو و نیم جلسات درمانم شروع میشد و جز مادرم کسی خبر نداشت. کلمۀ درمان نشان یک شکست عظیم بود. درمان مال روانیها بود نه آدمهای معمولی. این جلسات برای من چیزی نبودند که دلم بخواهد بکنمشان توی بوق، ولی همان طور که معلمم میگفت "هر کسی یه جوریه." هر چقدر من میخواستم ماجرا را مخفی نگه دارم او به همان اندازه دوست داشت که تمام کلاس را خبردار کند. اگر ساعت دو و بیست و پنج دقیقه از پشت میز بلند میشدم معلمم میگفت "بشین سر جات دیوید. پنج دقیقه به جلسۀ گفتاردرمانیت مونده." اگر تا دو و بیست و هفت دقیقه سر جایم میماندم میگفت "یه وقت یادت نره ساعت دو و نیم گفتاردرمانی داری دیوید." روزهایی که غایب بودم او را در ذهنم تصور میکردم که دارد رو به شاگردهای کلاس میگوید "دیوید امروز نیومده ولی اگر غایب نبود ساعت دو و نیم باید میرفت جلسۀ گفتاردرمانی."»
و در بخشی دیگر: «پدرم عاشق جاز است. یک مجموعۀ پر و پیمان نوار و صفحه دارد که تا از سرکار برمیگردد میرود سراغشان و یکی را برمیدارد و گوش میدهد. حتی وقتهایی که با اخلاق سگی میآید خانه کافی است که دکستر گوردوناش را بگذارد و یک مارتینی دست بگیرد و تمام عصبیتش آب بشود و برود توی زمین. اینجور مواقع چیزی از او نمیشنویم بهجز "زیباست، واقعاً زیباست." به محض اینکه سوزن روی صفحه مینشیند کراواتش را شُل میکند و تبدیل میشود به یک آدم دیگر، دیگر آن مهندس محافظهکار با جیبهایی پر از مدادهای آیبیام نیست که رویشان برجسته نوشته فکر کن.»
دیوید سداریس (David Raymond Sedaris) متولد 1956 نویسنده، طنزپرداز و برنامهساز رادیوی اهل امریکاست که شهرتش را مرهون داستانهای کوتاه از زندگی شخصیاش است. داستانهای او عموماً طنازانه و طعنهآمیزند و سداریس سعی دارد ازطریق آنها به تفسیر مسائل اجتماعی نیز بپردازد.
سداریس در جوانی مدتی پرفورمنس آرتیست بوده است و شرح ناکامیهایش در این حرفه، در داستانهایش نمود دارد. سداریس در 1983 به شیکاگو رفت و در 1987 از دانشگاه هنر شیکاگو فارغالتحصیل شد. سداریس را یک مجری رادیو به نام آیرا گلس در یک کلوب کشف کرد و از او خواست نوشتههایش را در یک برنامۀ رادیویی بخواند. موفقیت سداریس در این برنامه باعث شد او به رادیو ملی راه پیدا کند.
اولین کتاب سداریس در 1995 به چاپ رسید و بالاخره یه روزی قشنگ حرف میزنم، کتاب سومش، در سال 2000 باعث محبوبیت و شهرت جهانی او گشت. سداریس تاکنون بیش از چهل مقاله در نیویورکر به چاپ رسانده است. او در سال 2008 از دانشگاه بیرمنگام دکترای افتخاری دریافت کرد. ازجمله آثار دیگرش میتوان به کالیپسو، تعطیلات بیدغدغه، مخمل و جین تن خانوادهات کن، تب بشکه و ... اشاره کرد.