کتاب «تولستوی و مبل بنفش» در سال 2011 از طرف سایت گودریدز نامزد بهترین کتاب خاطرات و اتوبیوگرافی شد. این کتاب داستان یک زندگی در حال گذر است و در این گذر، اتفاقاتی شبیه تمام زندگیها رخ میدهد ولی رنجی عمیق در خود دارد؛ رنجی که ناشی از دست دادن یک عزیز است. شخصیت اصلی داستان تولستوی و مبل بنفش که راوی داستان هم هست، خواهر خود را از دست میدهد و در غم و رنج این فراق فرو میرود تا اینکه بالاخره به این نتیجه میرسد که معنای واقعی زندگی امید به آینده و ادامه دادن است.
نکتهی جالبی که در این کتاب آمده است و بیشترین سهم از صفحات این کتاب را دارد، اشاره به کتابخوانی و رها شدن از درد و رنج به وسیلهی کتاب خواندن است. شخصیت اصلی داستان که نینا نام دارد، با توجه به اینکه در خانوادهای کتابخوان و عاشقِ کتاب به دنیا آمده، کتاب خواندن و تنیدن به دنیای نویسندهها، کتابها و کلمهها را راهی برای تسکین و تسلی غم و رنج از دست دادن خواهرش میداند. او طبق عهدی که با خودش میبندد شروع به کتابخوانی میکند و به مدت یکسال، هر روز یک کتاب را میخواند. از جذابیت کتاب این است که مخاطب، گزیده قسمتهایی از کتابهایی را که نینا در این مدت زمان مطالعه کرده، در متن این کتاب میبیند و میخواند. لذت مطالعهی این کتاب برای کتابخوانهای حرفهای لذتی چندبرابر است؛ به این دلیل که انگار کسی از زبان و ذهن خودشان در حال صحبت است و با تمام وجود این ارتباط روحی را درک میکنند.
مجله خبری تجاری Publishers Weekly دربارهی کتاب تولستوی و مبل بنفش مینویسد: «این کتاب نگاهی زیبا دارد به اینکه چگونه آگاهی میتواند روی روان تأثیر بگذارد.» Shelf Awareness که یک شرکت انتشاراتی آمریکایی است نیز، اینگونه کتاب را معرفی میکند: «این کتاب، هدیهای عالی از یک کتابخور به کتابخوری دیگر است.»
«تعدادی از کتابها را وقتی میخوانی، اصلاً قرار نیست اتفاق خاصی در متنشان رخ دهد و اتفاقات عجیب، جالب و متفاوت را دنبال کنیم؛ بلکه قرار است در آنها برشی از یک زندگی را لمس و زندگی کنیم؛ طوری که نویسنده با توصیفات و جملات زیبایش قرار است ذرهذره آرامش، زیبایی، حس خوب، و تجربههایش را به ما انتقال دهد. تولستوی و مبل بنفش از همین دسته کتابهاست و نینا شخصیت اصلی این داستان از تجربههای زندگی، پاراگرافهای زیبای کتابهایی که خوانده و... میگوید. شاید برای کسانی که میخواهند با غم از دست دادن عزیزی کنار بیایند، این کتاب خیلی مفید و آرامشبخش باشد.» این نظر مریم جهانی از خوانندگان این کتاب بود.
در پشت جلد رمان تولستوی و مبل بنفش آمده است: «مردم کتابهایی را که دوست دارند به اشتراک میگذارند. آنها میخواهند حس خوبی که موقع خواندن کتابها احساس کردهاند یا ایدههایی را که در صفحات کتابها یافتهاند، با دوستان و خانواده سهیم شوند. خواننده کتاب با به اشتراک گذاشتن یک کتابِ محبوب سعی میکند همان شور، شادی، لذت و هیجانی را که خودش تجربه کرده است با دیگران سهیم شود. چرا؟ سهیم شدن عشق به کتابها و یک کتاب بخصوص با دیگران کار خوبی است. اما از طرفی هم، برای هر دو طرف تمرین دشواری است. درست است که اهداکننده کتاب روحش را برای نگاهی رایگان آشکار نمیکند، اما وقتی کتابی را با این اعتراف که یکی از کتابهای مورد علاقهاش است هدیه میکند، انگار که روحش را عریان کرده است. ما همان چیزی هستیم که دوست داریم بخوانیم. وقتی اعتراف میکنیم کتابی را دوست داریم، انگار داریم اعتراف میکنیم که آن کتاب جنبههایی از وجودمان را به خوبی نشان میدهد، حتی اگر آن جنبهها معلوم کند که ما هلاک خواندن رمانهای عاشقانهایم، یا دلمان لک زده برای داستانهای ماجراجویانه، یا اینکه در خفا عاشق کتابهای جنایی هستیم.»
در قسمتی از کتاب «تولستوی و مبل بنفش» راجع به امانت دادن کتاب میخوانیم: «کتاب دوستانى هم هستند که از ترسِ اینکه گنجینهى کتابشان را براى همیشه از دست بدهند، هرگز کتاب امانت نمىدهند. (یک ضرب المثل قدیمى عربى اندرز مىدهد که «کسى که کتاب امانت مىدهد، یک احمق است؛ اما کسى که کتاب را پس مىدهد، احمقتر است.») من به پیروى از توصیهى هنرى میلر همیشه اهل امانت دادن کتاب بودهام: «کتابها هم مثل پول دائما باید در گردش باشند. تا جایى که بشود، قرض بدهید و قرض بگیرید؛ هم کتاب را و هم پول را! مخصوصا کتاب را؛ کتابها بهمراتب بیشتر از پول، چیزى براى عرضه کردن دارند. کتاب فقط یک دوست نیست، بلکه مىتواند دوستان بسیارى برایتان به ارمغان بیاورد. زمانى که با ذهن و روحتان صاحب کتابى هستید، ثروتمندید. اما وقتى آن را به شخص دیگرى بدهید، سه برابر ثروتمندید.»
نویسنده کتاب در پاراگرافی راجع به اهمیت زندگی کردن در لحظه اینگونه میگوید: «مردم اغلب از اهمیت زندگى در لحظهى اکنون حرف مىزنند و غبطه مىخورند به اینکه کودکان بى اینکه به گذشته فکر کنند یا نگران آینده باشند از لحظات شاد اکنونشان لذت مىبرند. باشد! موافقم. اما این تجربه، تجربهى زندگىِ سپرىشده است که به ما امکان مىدهد لحظات شاد را به خاطر بیاوریم و دوباره احساس شادى کنیم. این از توانایىهاى ماست که لحظهاى را که به ما قدرت و توان مىدهد دوباره زندگى کنیم. بقاى ما به توانایى به خاطر آوردن بستگى دارد (کدام نوع توت را نخوریم، از حیوانات بزرگ درنده دور بمانیم، نزدیک آتش چمباتمه بزنیم ولى به آن دست نزنیم.) اما نجات ما از خود درونىمان به خاطرهها بستگى دارد.»
نینا سنکویچ، نویسندهی آمریکاییِ کتاب تولستوی و مبل بنفش در اونستون در ایالت ایلینوی به دنیا آمد. او پس از سپری کردن دوران تحصیل به نویسندگی روی آورد و آثار معدودش به موفقیتهای چشمگیری رسیدند. نینا سنکویچ در سال ۲۰۰۸ وبسایت «هر روز کتاب بخوان» را راهاندازی کرد که در آن نظرات و دریافتهای خود را درباره کتابهایی که میخواند با اهالی و عاشقان کتاب در جهان به اشتراک میگذارد.