کتاب «سوکورو تازاکی بیرنگ و سالهای زیارتش» (Colorless Tsukuru Tazaki and His Years of Pilgrimage)، در سال ۲۰۱۳ منتشر شده است. این کتاب جزو کتابهای برتر نیویورک تایمز در سال ۲۰۱۴، جایزهی گودریدز برای کتاب داستانی در سال 2014، سه نامزدی جایزهی کتاب داستانی خارجی مستقل در سال 2015 و جایزهی ادبی بینالمللی دوبلین در سال 2016 شده است. «سوکورو تازاکی بیرنگ و سالهای زیارتش» از «هاروکی موراکامی» توسط مارال زالزر به فارسی برگردانده شده و «نشر نیکا» این کتاب را چاپ کرده است.
این کتاب بر شخصیت اصلی، «تسوکورو تازاکی» تمرکز دارد، که قبلا عضو یک گروه ۵ نفره از دوستان دبیرستانی بود. همهی دوستان غیر از تازاکی، اسم مستعار داشتند. (آبی، قرمز، سفید و سیاه)، در نتیجه او خود را «بیرنگ» میپنداشت و خود را فردی تُهی و خالی از علاقه و امید میدانست. در سال دوم دانشگاه، همهی دوستانش تصمیم به قطع ارتباط با او میکنند و این جدایی بین او و دوستان تصویر روزگار سوکورو است. روزگار تنهایی او.
در ادامه نظر بعضی از خوانندگان که در سایت آمازون دیدگاه خود را ثبت کردهاند را با هم میخوانیم. خوانندهای نگاه مثبت خود را اینگونه مینویسد: «من واقعا خواندن کتابهای موراکامی را دوست دارم. او نویسندهای خارقالعاده است که در نتیجه خواندن کتابهایش را لذتبخش میکند. این کتاب نیز از این قاعده مستثنی نیست. داستان از اینجا شروع میشود که سوکورو از چیز بدی که برایش اتفاق افتاده است ناراحت میشود. بقیهی داستان پیرامون همین موضوع ادامه پیدا میکند.»
خوانندهای دیگر با تاکید بر اینکه ممکن است این کتاب پیشفرضهای شما را دربارهی زندگی به چالش بکشد، بیان میکند: «داستان دارای پیچوتابهای زیادی است و همهی آنها طوری طراحی شدهاند که خواننده نهتنها خود و زندگی را زیر سوال ببرد، بلکه در آن¬چه اتفاق افتاده و برای شخصیتها رخ خواهد داد، اندیشه کند.»
خوانندهای دیگر با تمجید از کتاب و معنای عمیق داستان، مینویسد: «موراکامی بار دیگر با این کتاب، داستانی با خلاقیتهای روایی عجیب و در عین حال فوقالعاده را روایت کرده است. این کتاب اگرچه برای شروع کاملا بیطرح به نظر میرسد، اما در واقع یک معنای عمیق پشت آن دارد. همانطور که در حال خواندن هستید، فضای وحشتناکی در طول رمان رشد میکند زیرا حقیقت و حقایق در سفر سوکورو آشکار میشود. من این کتاب را دوست دارم زیرا شما را وادار به تفکر بعد از آن میکند و شما را توخالی و در عین حال کامل میکند. اگر از طرفداران موراکامی هستید، حتما این را امتحان کنید.»
موراکامی بدون اینکه بخواهد مشکل شخصیت اصلی داستان را در لابهلای حاشیهگوییهای فراوان پنهان کند، اینگونه کتاب را شروع میکند: «سوکورو تازاکی سال دوم کالج که بود، از ژوئیه تا ژانویه به چیزی جز مردن فکر نمیکرد. در این شش ماه، تولد بیست سالگیاش هم آمده و رفته بود. حالا دیگر مرد شده بود ولی این نقطه عطف خاص زندگی هم برایش معنایی نداشت. سوکورو خودکشی را طبیعیترین راه چاره میدید و هنوز هم درست نمیدانست چرا آن روزها این قدم آخر را برنداشته بود.»
در بخشی دیگر از کتاب در توصیف «آکا» میخوانیم: «بهترین نمرهها را آکا میآورد. هیچوقت نمیدیدی سخت درس بخواند ولی در تکتک درسها سرآمد کلاس بود. با این حال هیچوقت پُز نمرههاش را نمیداد و دوست داشت بی سروصدا برود و بیاید؛ انگار از این همه هوش شرمنده باشد. ولی مثل اغلب آدمهای قدکوتاه قدش از یک و شصت بلندتر نشد وقتی در سیر موضوعی، هرقدر هم جزئی، تصمیمش را میگرفت، دیگر محال بود کوتاه بیاید. مقررات غیرمنطقی و معلمهایی که با معیارهای سختگیرانهاش جور درنمیآمدند، آزارش میدادند. از باختن نفرت داشت؛ هر بار در تنیس میباخت، حالش گرفته میشد. بروز نمی داد و اخم وتخم هم نمیکرد ولی یکجورِ غیرعادی ساکت میشد.»
در بخشی دیگر از کتاب میخوانیم: «سارا پرسید: «ولی احساس تنهایی نمی کردی؟»
«احساس میکردم تنهام ولی احساس تنهاییِ بهخصوصی نمیکردم. فکر کنم برایم بدیهی بود.»»
هاروکی موراکامی (Haruki Murakami)، نویسندهی ژاپنی است. رمانی که معرفی آن را خواندید، سیزدهمین رمان اوست که در طی یک ماه در ژاپن بیش از یک میلیون نسخه فروش رفت. او از نویسندگان برجستهی معاصر ماست. از کتابهای دیگر او میتوان به «کافکا در کرانه»، «پس از تاریکی» و «تعقیبِ گوسفندِ وحشی» اشاره کرد.