«اولریکا و هشت داستان دیگر» نام مجموعه داستانهای کوتاه و خواندنی از خورخه لوئیس بروخس است که توسط کاوه میرعباسی ترجمه شده است. داستانهای مجموعۀ «اولریکا» از دو مجموعۀ داستانی متفاوت به نامهای «کتاب شن» (1975) و «گزارش برودی» (1970) گلچین و ترجمه شدهاند. عناوین داستانهای مجموعۀ حاضر عبارتند از: «اولریکا»، «فرقهی سی»، «شب عطیهها»، «اوندر»، «خدعهی جنگی»، «ابِلینو ارِدوندو»، «جده»، «دوئل» و «دوئلی دیگر».
«اولریکا» مجموعهای است از داستانهای بسیار خاص و متفاوت. داستانهای این مجموعه فضایی سحرآمیز، فانتزی و وهمآلود دارد و در عینحال، مضامینی مانند مرگ، ابدیت، تناسخ، فلسفۀ زبان، اساطیر، سنّت و... به آنها جان میبخشد؛ درست مانند فرهنگ آمریکای لاتین. بورخس در این داستانها از بازیهای زبانی بسیاری بهره برده است و با ارجاعات فراوان به فرهنگ و تاریخ مردم آمریکای لاتین، داستانهای مجموعۀ «آولریکا» را از هر نظر غنّی ساخته است. قلم و سبک بورخس بینهایت خاص است و شما با خواندن این داستانها، به سفری بینظیر و به یادماندنی در دنیای عجیبوغریب و در عینحال، لطیف و عاشقانۀ بورخس میروید.
یکی از نظرات جالبتوجه خوانندگان کتاب در سایت «30 بوک» این چنین است: «این مجموعه داستان برای من خالی از جذابیت نبود. یکی از ویژگیهای کتاب اطلاعات بیش از حد و خیلی جزیی در مورد وقایع تاریخی و رویدادهای خاص است؛ اما در اکثر داستانها، در لحظات پایانی یک اتفاق مهم و حیرتانگیز میافتد که باعث میشود نظر شما نسبت به داستان عوض بشود و در مجموع، با رضایت این داستانها را به اتمام برسانید.»
یکی از کاربران سایت «ایران کتاب» نیز در وصف زیباییهای مجموعۀ اولریکا چنین نوشته است: «نُه داستان کوتاه عمیق و حیرتآور و درگیرکننده در نهایت ایجاز و فشردگی، با ترجمهی کمنقصی که به خوبی توانسته نبوغ بورخس بزرگ رو منتقل کند.»
کاربر زیر در سایت معتبر «گودریدز» نظری متفاوت و قابل تامل از محتوای داستانهای بورخس در مجموعۀ اولریکا را ثبت کرده است: «در داستانهای بورخس، فرع به اندازهی اصل خواندنیست. یا شاید اصل و فرعی در میان نیست. چهبسا در ذهن بورخس داستان نه تکهتکه، که به شکل کلی واحد جلوه میکند؛ به شکل داستان "اوندر". خواندن بورخس چشیدن طعم عمیقترین تجربههای انسانی، همچون عشق، مرگ، ابدیت و نفرت است؛ مانند داستان «شب عطیهها». خواندن بورخس دلباختن به داستانهای اثیری و رازآلودیست که میخواهی تا ابد بپایند؛ مانند تمام داستانهای بورخس.»
یکی از زیباترین بخشهای عاشقانۀ مجموعۀ حاضر بدین شرح است: «برای مرد مجردی که پا به سن گذاشته، وعدۀ عشق موهبتی است نامنتظر. معجزه مجاز است شرایطش را تحمیل کند. یاد ماجراهای عاشقانه در پوپایان افتادم و خاطرۀ آن دختر تگزاسی در ذهنم جان گرفت که مانند اولریکا موطلایی و رعنا بود و محبتش را از من دریغ کرده بود. در دام خطا نیفتادم و از او نپرسیدم که آیا در دلش جایی دارم یا نه. فهمیدم که اولین مرد زندگیاش نیستم و آخرینش نیز نخواهم بود. این ماجرا، که چه بسا واپسین پیوند عاشقانۀ زندگیام بود، برای دخترک، این مرید پرشور و سرسخت ایبسن، تنها رابطهای گذرا بود در میان بسیاری روابط دیگر. دستدردست به راهمان ادامه دادیم. گفتم: «درست مثل رویاست و من هرگز رویا نمیبینم.» اولریکا جواب داد: «مثل همان پادشاهی که هیچوقت خواب ندید، تا آن که ساحرهای او را در خوکدانی بستر داد.» سپس اضافه کرد: «خوب گوش بده، حالاست که پرندهای بخواند.» و لحظهای بعد آوازش را شنیدم. گفتم: «مردم این سرزمین خیال میکنند کسی که در آستانهۀ مرگ باشد میتواند آینده را ببیند.» او گفت: «و من در آستانۀ مرگم».»
چند بخش کوتاه و خواندنی از قلم مسحورکنندۀ بورخس را نیز با هم بخوانیم: -«زندگی به من همهچیز بخشید. زندگی به همگان همهچیز میدهد. ولی بیشتر آدمیان از این نکته غافلند. صدایم خسته است و انگشتانم ناتوان. ولی گوش کن چه میگویم. کلمهی اوندر را به زبان آورد که به معنی شگفتی است.»
-«از پشت شیشۀ پنجره دیدم که برف باریده است. زمین یخزده در روشنایی صبحگاه گم میشد. جز اولریکا هیچکس آنجا نبود. دعوتم کرد سر میزش بنشینم. گفت دوست دارد تنهایی پیادهروی کند. یاد یکی از شوخیهای شوپنهاور افتادم و جواب دادم: "من هم همینطور. میتوانیم دوتایی تنها به پیادهروی برویم."»
-«خواب همانطور که میدانیم پنهانیترین کردارمان است. یک سوم عمرمان را صرفش میکنیم و از درکش عاجزیم. به عقیده بعضیها، چیزی نیست جز خسوف ساعات بیداریمان؛ از نظر کسانی دیگر، حالتی است پیچیدهتر که، در آن واحد گذشته، حال و آینده را شامل میشود؛ عدهایی هم هستند که آن را تداوم ناگسسته رویاها میپندارند.»
خورخه لوئیس بروخس نویسنده، شاعر و مترجم بسیار محبوب و سرشناس آرژانتینی تبار بود. بروخس را یکی از بزرگترین چهرههای ادبیات آمریکای لاتین و اسپانیایی زبان میدانند و به عنوان یکی از پدران مکتب ادبی (رئالیسم جادویی) از او یاد میکنند. آثار او تاثیر به سزایی در خلق شاهکارهایی مانند «صدسال تنهایی» از «گابریل گاریسا مارکز» داشته است. از جمله دیگر آثار مهمی که از بروخس در ایران ترجمه و چاپ شده است میتوان به کتابهای «الف»، «کتابخانۀ بابل» و «کتاب فرشتگان» اشاره کرد.