ناهید طباطبایی که توانسته بود دیپلم افتخار بهترین فیلمنامه اقتباسی در بخش نگاه نو در سیوسومین دوره جشنواره فیلم فجر را از آن خود کند، اینبار در کتاب خود با نام «قرار ما این نبود» مسئلهای اجتماعی و دراماتیک را پیش رویمان قرار داده و حس همذاتپنداری ما را بهشدت برمیانگیزد. رمان «قرار ما این نبود» به همت نشر چشمه به چاپ رسیده است.
ناهید طباطبایی که توانسته بود دیپلم افتخار بهترین فیلمنامه اقتباسی در بخش نگاه نو در سیوسومین دوره جشنواره فیلم فجر را از آن خود کند، اینبار در کتاب خود با نام «قرار ما این نبود» مسئلهای اجتماعی و دراماتیک را پیش رویمان قرار داده و حس همذاتپنداری ما را بهشدت برمیانگیزد. رمان «قرار ما این نبود» به همت نشر چشمه به چاپ رسیده است.
داستان کتاب روایتی است از دنیای به ظاهر شناخته شده اما در واقع گنگ و آلوده به ترسِ آلزایمر. مسیری دشوار و پر از چالش که بیمارِ مبتلا به فراموشی و خانوادهاش در آن قرار میگیرند و از بد روزگار، آن بیمار میتواند هر یک از ما باشیم. شاید 30 سال و شاید حتی 30 روز دیگر!
نظر خوانندگان درباره کتاب «قرار ما این نبود» چیست؟
حمیدرضا شریعت در سایت سیبوک نوشته است: «کتابی خواندنی با موضوع یک خانواده فرهنگی که درگیر آلزایمر پدر خانواده که استاد دانشگاه است شدهاند. اینکه کتاب سعی دارد بگوید آلزایمر فقط فراموش کردن چیزها نیست و درگیری احساسات اطرافیان با آلزایمر را نشان دهد، از نقاط عطف کتاب بود.»
جملاتی از کتاب که شاید انگیزه خواندن باشند
در بخشی از کتاب، داستان طریقهی باخبر شدن پسر خانواده از بیماری پدرش را میخوانیم: «اگر دست مامان بود، مهرداد هیچوقت نمیفهمید بابا فراموشی آورده. فردای روزی که از مطب دکتر برگشتیم، به مامان گفتم که باید به مهرداد بگوییم. اما مامان گفت ولش کن، حالا زود است. تازه بچه میخواهد چه کار کند؟ توی دیار غربت غصه میخورد. این هم از آن حرفاست. راه خوبی است برای این که مهرداد خیالش راحت باشد. یک هفته که گذشت دوباره گفتم باید به مهرداد بگوییم. به نظر من باید زودتر خبردار میشد. شاید دلش میخواست یک بار دیگر بابا سالم ببیند، با او حرف بزند، از گذشتهها بگویند، با او تخته بازی کند و برای هم کری بخوانند. فراموشی بابا سریع پیش میرفت، هرچند ظاهرش نشان نمیداد. خودش هم سعی میکرد تا میتواند از قبول بیماریاش طفره برود. خیلی از آدمهایی را که تلفن میزدند به جا نمیآورند، اما چون مردمدار بود خیلی گرم با همه سلام علیک میکرد و منتظر میماند تا شاید تعارفی، تکیه کلامی، چیزی طرف را به یادش بیاورد. بعدها دیگر تلفن را برنداشت. مطمئن بود نخواهد شناخت. دست از سر مامان برنداشتم. گفتم و گفتم تا بالاخره راضی شد این بار که مهرداد زنگ زد ماجرا را بگوید.»
ردپای فراموشی، این موضوع هراسانگیز و چالشهای همراهش را در هر گوشهای از کتاب «قرار ما این نبود» میتوان یافت: «من وسواس دارم، هم ذهنی و هم عملی. برای همین وقتی قرار شد هفتهای یک شب پیش بابا بمانم، سختترین شبهای زندگیام شروغ شد. اولش به خودم گفتم تو دختر منطقی و صبوری هستی. کاری ندارد که. غذایش را توی لوله میریزی، قرصهایش را میکوبی و شبی یکی دوبار بلند میشوی و نگاهش میکنی، همین. اما وقتی بابا دوباره تب کرد، انگار دنیا را کوبیدند توی سرم... .»
درباره نویسنده
ناهید طباطبایی در سال 1337 در تهران متولد شد. این نویسنده و مترجم، دوران کودکی و نوجوانی خود را در جنوب ایران گذراند و در رشتۀ ادبیات دراماتیک و نمایشنامهنویسی به تحصیل پرداخت. رمان «چهلسالگیِ» ناهید طباطبایی توسط مصطفی رستگارپور به فیلمنامه تبدیل شد که ساخت فیلم «چهلسالگی» توسط علیرضا رئیسیان را در پی داشت. طباطبایی اغلب با نگاهی طنزگونه، به کاوش دنیای زنان می پردازد.
داستان «همایون» از مجموعه داستان «جامهدران» نیز بهطور مشترک توسط ناهید طباطبایی و حمیدرضا قطبی به فیلمنامۀ فیلم «جامهدران» در سال 1393 تبدیل شد و دیپلم افتخار بهترین فیلمنامه را برای او به ارمغان آورد.
از دیگر کتابهای وی میتوان «خنکای سپیده دم»، «بانو و جوانی خویش» و «برف و نرگس» را برشمرد.