کتاب «خردهجنایتهای زناشوهری» نوشتهی اریک امانوئل اشمیت را شهلا حائری به فارسی برگردانده و نشر قطره آن را منتشر کرده است. اریک امانوئل اشمیت در نمایشنامهی «خردهجنایتهای زناشوهری» به داستان زن و شوهری میپردازد که در جستجوی حقیقت هستند. به این ترتیب که مرد بخشی از حافظه خود را از دست داده ولی وانمود میکند که انگار به کلی چیزی به یاد ندارد و ماجرایی میان او و همسرش آغاز میشود. این کتاب برای کسانی که به نمایشنامه علاقه دارند، مناسب است.
کتاب «خردهجنایتهای زناشوهری» نوشتهی اریک امانوئل اشمیت را شهلا حائری به فارسی برگردانده و نشر قطره آن را منتشر کرده است. اریک امانوئل اشمیت در نمایشنامهی «خردهجنایتهای زناشوهری» به داستان زن و شوهری میپردازد که در جستجوی حقیقت هستند. به این ترتیب که مرد بخشی از حافظه خود را از دست داده ولی وانمود میکند که انگار به کلی چیزی به یاد ندارد و ماجرایی میان او و همسرش آغاز میشود. این کتاب برای کسانی که به نمایشنامه علاقه دارند، مناسب است.
اریک امانوئل اشمیت در نمایشنامهی «خردهجنایتهای زناشوهری» به دورهای از یک زندگی ناموفق نظر افکنده است. شوهر (ژیل) بر اثر علتی نامشخص دچار فراموشی شده و مدتی در بیمارستان استراحت کرده است. اما او وقتی با همسرش (لیزا) به خانه برمیگردند جوری وانمود میکند که گویی چیزی به یاد ندارد. لیزا کوشش میکند تا حافظهی از دست رفته ژیل را برگرداند. اریک امانوئل اشمیت در این نمایشنامه که بسیار خواندنی است، کوشش میکند با خلق موقعیتی تکاندهنده، ذهن و ضمیر خوانندگان را به پرسش وادارد و خودش هم پرسشهایی را ایجاد میکند. کتاب نوعی طنز تلخ نیز هست، زیرا مسئلهی بیصداقتی هم در روند دیالوگها بهخوبی دیده میشود و واقعیاتی را از یک زندگی ناموفق نشان میدهد. صحنهسازیهای اریک امانوئل اشمیت در این اثر، بسیار موفقیتآمیز است و به ویژه برای زن و شوهرها موقعیتهایی را فراهم میکند تا بتوانند با حقایقی رودررو شوند که در بیشتر اوقات تلخ و ناگوار هستند. انسان مدرن، انسانی که در میان هیاهوی زندگی گم شده و معنای زندگی در نظرش رنگ باخته، انسانی است که نویسنده به قصد واکاوی درونیات او در این کتاب میکوشد.
جملاتی از کتاب که شاید انگیزه خواندن باشند
«آپارتمان تاریک است. صدای قفل و کلید میآید. در باز میشود و از لای در سایه دو نفر از ورای روشنایی قرمز رنگ راهرو به چشم میخورد. زن وارد اتاق میشود، مرد با چمدانی در دست، کمی عقبتر در درگاه باقی میماند، انگار تردید دارد که داخل شود. لیزا به طرف پریز برق میدود، باعجله تمام چراغها را یکی پس از دیگری روشن میکند، بیصبرانه میخواهد هرچه زودتر همه جا دیده شود. وقتی همه جا روشن شد درست مثل این که دکور نمایشی را آماده کرده باشد، دستهایش را باز میکند و آپارتمان را نشان میدهد. لیزا: خوب؟ مرد سرش را به علامت نفی تکان میدهد. زن نگران اصرار میکند. لیزا: چرا! عجله نکن. فکرت را متمرکز کن. مرد نگاه دقیق و موشکافانهای به اسبابها میاندازد سپس باحالتی مغلوب و ترحمانگیز گردنش را کج میکند. لیزا: هیچی؟ ژیل: هیچی. زن با این پاسخ قانع نمیشود از او میخواهد چمدانش را زمین بگذارد، در را میبندد، بازویش را میکشد و او را به طرف مبل میبرد. لیزا: اینم مبلیه که دوست داری توش بشینی و کتاب بخونی. ژیل: به نظر حسابی درب و داغون میآد. لیزا: هزار دفعه گفتم بیا پارچهاش را عوض کنیم ولی هر دفعه جواب میدادی یا من یا پارچهفروش.»
درباره نویسنده
اریک امانوئل اشمیت نویسنده و نمایشنامهنویس فرانسوی، در سال 1960 به دنیا آمده است و در بسیاری از نقاط دنیا برای دوستداران کتاب و نمایشنامهی چهرهای شناخته شده است. او در زمینهی فلسفه درس خوانده و دارای دکترای فلسفه است. اریک امانوئل اشمیت، از جمله نمایشنامهنویسان موفق در جهان است و بسیاری از آثارش نیز در سراسر دنیا به روی صحنه رفته است. جایزهی تئاتر مولیر فرانسه، جایزه بهترین مجموعه داستان گنکور، جایزه آکادمی بالزاک و... از جمله جوایزی است که او به دست آورده است.