«ارباب و بنده» داستانی نسبتاً کوتاه از لئو تولستوی، نویسندهی تکرار نشدنی و یکی از بزرگترین و تأثیرگذارترین شخصیتهای تاریخ روسیه و خالق آثار ماندگاری چون «جنگ و صلح» و «آنا کارنینا» است. تولستوی با خلق فضایی بینظیر، توصیفاتی دقیق و درخشان و با محوریت قرار دادن حرص و طمع، بهخوبی خصوصیات و ویژگیهای درون انسان را واکاوی و با موسیقیای دلهرهآور متنی زیبا را به تصویر میکشد.
«ارباب و بنده» داستانی نسبتاً کوتاه از لئو تولستوی، نویسندهی تکرار نشدنی و یکی از بزرگترین و تأثیرگذارترین شخصیتهای تاریخ روسیه و خالق آثار ماندگاری چون «جنگ و صلح» و «آنا کارنینا» است. تولستوی با خلق فضایی بینظیر، توصیفاتی دقیق و درخشان و با محوریت قرار دادن حرص و طمع، بهخوبی خصوصیات و ویژگیهای درون انسان را واکاوی و با موسیقیای دلهرهآور متنی زیبا را به تصویر میکشد. «ارباب و بنده» نخستینبار در سال ۱۹۹۵ منتشر شد و انتشارات «چشمه» با ترجمهای تحسینبرانگیز از سروش حبیبی، مترجمی توانمند در برگردان آثار نویسندگان روسی به فارسی، آن را روانهی بازار کتاب ایران کرده است. بر اساس این داستان فیلمی انگلیسی در سال ۲۰۱۱ ساخته شده است.
داستانی گیرا و روان که پیرامون احوالات اربابی به نام واسیلی و نوکرش نیکیتا روایت شده و به شرح حالِ سفر این دو با یکدیگر میپردازند.
نظر خوانندگان سراسر دنیا، دربارهی کتاب «ارباب و بنده» چیست؟
آثار لئو تولستوی علاوه بر محبوبیت و اقبالِ جهانی، توجه ویژهی بسیاری از دوستداران ادبیات را در ایران به خود معطوف داشته است. صدف صیاد معتقد است تولستوی در قالب داستانی ساده، پیچیدهترین احساسات انسان را به مخاطب میشناساند. کتابی کوتاه، تأثیرگذار و آموزنده که از نگاه منتقدان سایت آمازون اثری حماسی و درخشان با داستانی خارقالعاده از استاد بیبدیل ادبیات است و با کاوشی روشنفکرانه به باورهای ما ماوراءطبیعه میپردازد.
جملاتی از کتاب که شاید انگیزه خواندن باشند
در قسمتی از داستان با معرفی شخصیتها همراه خواهیم شد: «واسیلی که مرد حریص و خودخواهی بود، از ترس اینکه مبادا دیر کنند و صاحب ملک، آن چوبها را به افراد دیگر بفروشد، اصرار به ادامهی راه داشت. آنها پس از اندکی توقف در یکی از دهکدهها و در خانهی یکی از اهالی آنجا، در نیمههای شب دوباره به حرکت خود ادامه دادند. این در حالی بود که پسر آن خانواده «پتروخا» قبول کرد آنها را تا مسیری همراهی کند. طوفان شدیدتر شده بود و هوا سردتر، اما پتروخا در اندیشهی خطر نبود، چرا که تمام جاده و سراسر خطه را میشناخت. نیکیتا اما هیچ میلی برای حرکت نداشت، اما چون مدتها بود که عادت داشت از خود ارادهای نداشته باشد و در خدمت دیگران باشد، ناچار ادامهی سفر را پذیرفت. پس از مدتی پتروخا آنها را تا پیچ اصلی رساند و با آنها خداحافظی کرد. آنها در حالی پیش رفتند که اوضاع نابهسامانتر میشد. در میانه راه که دیگر خسته بودند و رمقی برای اسبشان نمانده بود، تصمیم گرفتند کمی استراحت کنند و هنگام صبح به راه خود ادامه دهند. اما قبل از روشن شدن هوا واسیلی تصمیم گرفت نیکیتا را که به خواب عمیقی فرو رفته بود، به حال خود رها کند و به تنهایی مسیرش را ادامه دهد. در راه که همواره دشواریهای آن بیشتر میشد، اسب سقوط کرد و واسیلی را به زمین انداخت. اسب با کشیدن شیهه دورتر شد و واسیلی را یکه و تنها در آن برف عمیق تنها گذاشت..»
درباره نویسنده
لئون نیکلایویچ تولستوی فعال سیاسی ـ اجتماعی و نویسندهی بزرگترین آثار ادبیات روسی است. او در روسیه بسیار محبوب بوده و سکهی طلای یادبود به احترام وی ضرب شده است. از دیگر آثار این نویسندهی شهیر میتوان به «رستاخیز»، «مرگ ایوان ایلیچ» و «پدر سگی» اشاره کرد.