نامه به سیمین نامۀ ابراهیم گلستان به سیمین دانشور است که بیپاسخ مانده و با پیگیریهای عباس میلانی به چاپ رسیده است. نامه به سیمین هم گوشههایی از زندگی و مراودات فکری گلستان و نسلی از روشنفکران و هنرمندان ایران را پیش روی ما میگذارد، هم نقدی را که ابراهیم گلستان بر جلال آلاحمد وارد میدانست. در واقع این کتاب بیش از هر چیز نقدی است بر راه و رسم آلاحمد و به قول گلستان، نوشتههای بیاندیشه و از روی حس نابینای او. این کتاب با مقدمهای از عباس میلانی توسط انتشارات بازتابنگار منتشر شده است.
ابراهیم گلستان نامهاش به سیمین دانشور را در سال 1369 نوشته و برایش ارسال کرده است. گویا بار اول نامه به دست سیمین نرسیده و گلستان بار دوم، نامه را به کمک دوستی که به ایران میرفته، برای سیمین فرستاده است. دانشور هم هیچگاه به این نامه پاسخی نداد. عباس میلانی در مقدمۀ کتاب نوشته از همان اولین باری که نامه را خوانده، به اهمیت تاریخیاش پی برده و اصرار داشته که این نامه چاپ شود که نهایتاً هم این اتفاق افتاد. این در حالی است که حدود 20 صفحۀ آخر نامه در دسترس نیست و نامه به نظر نیمهتمام میرسد. میلانی نامه به سیمین را نوعی جمعبندی تاریخی نیز میداند. او معتقد است میتوان این کتاب را کارنامۀ روشنفکری ایران در سالهای پس از جنگ دانست، آنهم از نظر شخصی مانند گلستان که آن سالها در کانون تحولات بود. اما این نامه تنها وصف درد نیست، گامی در جهت درمان نیز میباشد.
خوانندگان دربارۀ این کتاب نظرات متفاوتی دارند. برخی معتقدند در این کتاب از هر دری صحبت شده و همین موضوع را نمیپسندند و برخی دیگر معتقدند نامه به سیمین، کتابی جالب و حائز اهمیت است و گلستان نیز چون دنیایی است که باید از او آموخت. نظر یکی از خوانندگان را با هم میخوانیم:
«... حیف که بیست صفحۀ پایانی این نامه گم شده. گلستان واقعاً آدم عجیبی است؛ مارکسیستی که در ابتدای این کتاب چند نمونه از تماسهایش را با ارواح درگذشتگان بیان میکند. به عبارت دیگر جمع اضداد است ... باید گفت که گلستان بهواسطۀ سن و تجربه، جهانی است بنشسته در گوشهای.»
در بخشی از کتاب چنین میخوانیم:
«اولباری هم که آمدم به کوچۀ فردوسی تابستان 1332 بود. آن بار هم نبودی تو. رفته بودی به آمریکا. جلال گفته بود بیایم به خانۀ تازهاش، و میخواهد مرا به آشنای تازۀ فرنگی خود آشنا کند. من تازه آمده بودم از آبادان و خانه تازهساز بود، و او انتظار داشت زود برگردی، و میکوشید کمبودها را درست کند تا وقتی که میآیی خانه نقص نداشته باشد. چیزی هم به چاپ درآورده بود که تقدیم کرده بود به "آن سفر کرده که صد قافله دل همراه او" بود. و داریوش مثل همیشه مسخره میکرد که "پرشکفتی" اگر نخواهد که اعتبار از تقدیمنامۀ کتاب بیافتد بهتر است در سفر همیشه بماند. داریوش همانوقتها میگفت "این آخوند اورازانی میزند وکیل شود امسال." باور نمیکردم گفتم "اول که سید است نه آخوند، دوم مگر که دیوانه است؟" میگفت "این پرشکفتی به او فشار آورده."»
گلستان در بخشی دیگر از نامه آورده: «من امیدوار به انسانم. من در آرزوی نیکی و خیرم، و میدانم که دانستن است که خیر است و آزادی است. از علم شر هم میزاید، البته. اما شر موقتی است، همیشه. شر را باید مهار کرد، همیشه ... از تفریق و جمع روزگار حاصل همیشه معرفت بوده است، خیر و صلاح و روشنی بوده است ... آدم به معرفت شده آدم. آدم همیشه خیر از میان خرابه درآورده است ... تاریخ را به یاد بیاور نه تیکتاک ساعت را.» او در این کتاب از هر دری حرف زده و نهایت نقد و نظراتش این است که باید اهل فکر و اندیشه بود. باید دید و اندیشید. باید دانست و آگاه بود...»
سید ابراهیم تقوی شیرازی (1301 ـ 1402) که به «ابراهیم گلستان» شهره است، نویسنده و فیلمساز اهل ایران بود و یکی از شخصیتهای پیشگام ادبیات و سینمای ایران نیز بهحساب میآمد. او دو فرزند به نامهای کاوه و لیلی داشت که آنها نیز جزو چهرههای فرهنگی ایران به حساب میآیند. گلستان سبک خاصی در نگارش داستان داشت و داستانهای او نقش حائز اهمیتی در سیر پیشرفت داستاننویسی معاصر فارسی ایفا کرد.
ابراهیم گلستان از سال 1357 تا پایان عمرش در انگلستان زندگی کرد و سرانجام همان جا از دنیا رفت. از آثار نوشتاری او میتوان به «آذر، ماه آخر پاییز»، «مد و مه»، «اسرار گنج درۀ جنی»، «خروس»، «گفتهها»، «مختار در روزگار» و... اشاره کرد. «خشت و آینه»، «تپههای مارلیک»، «دریا»، «خواستگاری»، «اسرار گنج درۀ جنی» و... نیز جزو مشهورترین فیلمهاییاند که گلستان ساخته است.