این کتاب داستان عشق میان دو شخصیت انقلابی را روایت میکند. داستان از جایی شروع میشود که مردی گیلکی در سفری به سبلان با دختری آذری به نام عسل آشنا میشود و با عشقی فراوان ازدواج میکند. کتاب در سال 1357 روایت میشود و گیله مرد معلم ادبیاتی است که ساواک او را ممنوعالکار کرده و به دلایل سیاسی چندین بار به زندان افتاده و تحت شکنجه قرار گرفته است. این زوج جوان با وجود تمام مشکلات سعی دارند زندگی خود را از روزمرگی نجات دهند. در بخشی از این اثر میخوانیم: «عاشق، بهانه نمیگیرد. عاشق، نق نمیزند.
عاشق، در باب زندگی، سخت نمیگیرد. تخممرغ تازهی پخته، عطر ماندگاری دارد. عاشق، به نان خالی و ظرف پر از محبت راضیست. گیله مرد کوچکاندام میگوید: ما، بارها، به همان آسودگی و شیرینی، در قلهها، جنگلها، دشتها، و در اتاقکمان ناهار خوردیم؛ اما نه به آن حال، که آن روز، زیر زمزمهی دائم زنبورهای عسل، و چتر عطر، پونههای کنار جوی را همسایهی پنیر تبریز کردیم با نان تازهی دِهی.»
الهام مهربان در سایت کتابراه نظر خود را اینگونه شرح داده است: «این کتاب را چندسال پیش در یک بعدازظهر آرام خواندم. جالبترین قسمت برای من این بود که زن به مرد میگوید نباید خیلی کتاب خواند. باید با آنها درهر لحظه زندگی کرد؛ و با هم قرار میگذارند کتابهای مهم را بخوانند و به جای بقیهاش زندگی کنند. نویسندهی این کتاب کلا مخالف عادت کردن است. حتی عادت به کتاب خواندن. و به نظرش عادت، سمی برای عشق در زندگی است.»
ینا از خوانندگان کتاب در سایت گودریدز نوشته است: «از معدود عاشقانههایی که از خواندنش لذت بردم. با قلم مخصوص نادر ابراهیمی که بین خیال و واقعیت، بین نظم و نثر غرق میشوی. لابهلای زندگی گیلهمرد کوچک و بانوی آذری. انتخاب یک دیالوگ از بین دیالوگهای محشر این کتاب بی انصافیست، ولی این بخش بهشدت به دلم نشست: آذری با آن صدای بیگذشت پرسید: عاشقش شدهای؟ گفتم: عشق، نمیدانم چیست. بیتجربهام. تازهکارم. نمیدانم اینطور خواستن اسمش عشق است یا چیز دیگر. فقط سخت میخواهمش.»
نظر یکی دیگر از خوانندگان را میخوانیم: «یکی از لطیفترین و پراحساسترین کتابهایی که خواندم. با خواندن هر خطش حس ناب نویسنده و نگاه قشنگش به زندگی به من منتقل میشد. کتابی که جدا از ادبی بودنش، پر از درس زندگی بود؛ اینکه سعی کنیم به هر چیزی نگاه عاشقانه داشته باشیم و این عشق را همیشه و تا ابد جاودان و تازه نگه داریم. به نظر من نادر ابراهیمی ورژن ایرانی جبران خلیل جبران است. تکتک جملات این کتاب بینظیر بودند، اما این جمله از همه بیشتر نظرم را جلب کرد: رفتن به گذشته بریدن از حال است. بریدن را دوست نمیدارم.»
«مگذار که عشق به عادت دوست داشتن تبدیل شود! مگذار که حتی آب دادن گلهای باغچه به عادت آب دادن گلهای باغچه تبدیل شود! عشق، عادت به دوست داشتن و سخت دوست داشتن دیگری نیست، پیوسته نو کردن خواستنی است که خود پیوسته خواهان نو شدن است و دیگرگون شدن! تازگی، ذات عشق است و طراوت، بافت عشق! چگونه میشود تازگی و طراوت را از عشق گرفت و عشق همچنان «عشق» بماند؟»
«چیزی هست به نام وجدان؛ که میتوانی بهآسانی با یک گلوله خلاصش کنی و برای همیشه از شر حضور تُرشرویانهاش راحت شوی. اما در اینحال، دیگر هیچگاه عطر شادی خالص را استشمام نخواهی کرد؛ و صافی کمرنگ اما عمیق آرامش، بر زندگیات جای نخواهد گرفت.»
نادر ابراهیمی در سال ۱۳۱۵ در تهران به دنیا آمد. تحصیلات مقدماتی را در این شهر گذراند و پس از گرفتن دیپلم، به دانشکدهی حقوق وارد شد. این دانشکده را پس از دو سال رها کرد و سپس در رشتهی زبان و ادبیات انگلیسی، مدرک لیسانس را دریافت کرد. او از ۱۳ سالگی به یک سازمان سیاسی پیوست که بارها دستگیری، بازجویی و زندان رفتن را برایش درپی داشت. ارایهی فهرست کاملی از شغلهای ابراهیمی، کار دشواری است. او خود در دو کتاب «ابن مشغله» و «ابوالمشاغل» به شرح وقایع زندگی و فعالیتهای گوناگون خود پرداخته است. در تمام سالهای پرکار، بیکار و یا وقتهایی که در زندان بهسر میبُرد، نوشتن را – که از ۱۶ سالگی آغاز کرده بود – کنار نگذاشت. در سال ۱۳۴۲ نخستین کتاب خود را با عنوان «خانهای برای شب» به چاپ رساند که داستان «دشنام» در آن با استقبالی چشمگیر مواجه شد.
ابراهیمی چندین فیلم مستند و سینمایی و همچنین دو مجموعهی تلویزیونی را نوشته و کارگردانی کرده، و آهنگها و ترانههایی برای آنها ساخته است. او همچنین توانسته نخستین مؤسسهی غیرانتفاعی – غیردولتی ایرانشناسی را تأسیس کند؛ که هزینه و زحمتهای فراوانی برای سفر، تهیهی فیلم و عکس از سراسر ایران و بایگانی کردن آنها صرف کرد؛ ولی چنانکه باید، شناخته و بهکار گرفته نشد و با فرا رسیدن انقلاب و جنگ، متوقف شد. او فعالیت حرفهای خود در زمینهی ادبیات کودکان را با تأسیس «مؤسسهی همگام با کودکان و نوجوانان» – با همکاری همسرش – آغاز کرد. ابراهیمی در زمینهی ادبیات کودکان، «جایزهی نخست براتیسلاوا»، «جایزهی نخست تعلیم و تربیت یونسکو»، «جایزهی کتاب برگزیدهی سال ایران» و چندین جایزهی دیگر را هم دریافت کرده است. او همچنین عنوان «نویسندهی برگزیدهی ادبیات داستانی ۲۰ سال بعد از انقلاب» را بهخاطر داستان بلند و هفت جلدی «آتش بدون دود» بهدست آورده است.
از میان اثرهای ارزشمند او میتوان «فردا شکل امروز نیست»، «بار دیگر شهری که دوست میداشتم» و «مردی در تبعید ابدی» را نام برد. نادر ابراهیمی در ۷۲ سالگی پس از چندین سال دستوپنجه نرم کردن با بیماری، درگذشت.
برای مشاهده موارد مرتبط میتوانید به دستهبندی خرید رمان مراجعه کنید.