کتاب بنویس من زن عرب نیستم، مجموعه داستانهایی است که گروهی از نویسندگان زنان عرب به رشتهی تحریر در آوردهاند که در سال ۲۰۲۰ برای اولین بار منتشر شده است. سمیه آقاجانی این کتاب را ترجمه و «انتشارات ماهی» این کتاب را منتشر کرده است.
کتاب بنویس من زن عرب نیستم، داستانهای کوتاهی است که به انتخاب مترجم گرد هم جمع شدهاند تا به خواننده ارائه شوند. نویسندگان این داستان چهرههای نامآشنایی همچون «غاده السمان»، «حنان الشیخ»، «آمال مختار»، «علویه صبح»، «رضوی عاشور»، «هیفاء بیطار»، «لیلی عثمان»، «فاطمه یوسف العلی»، «هدی برکات» و «عالیه ممدوح» را از کشورهای سوریه، لبنان، مصر، کویت و تونس هستند. موضوع این داستانها محرومیت زنان در کشورهای جهان سوم است. امیدهایی که به ناامیدی تبدیل میشوند. صداهایی که شنیده نمیشوند و در این بین زنان بیشتر از دیگران مورد فشار جامعههای خودشان قرار میگیرند. این داستان نقدی جدی به جامعه است که جایگاه زنان در آن نادیده انگاشته میشود.
در ادامه نظر بعضی از خوانندگان که در گودریدز دیدگاه خود را ثبت کرده بودند، با هم میخوانیم. خوانندهای با اشاره به ترجمهی خوب کتاب، مینویسد: «مجموعه داستانهای کوتاه از بانوان نویسندهی عرب، داستانهای کوتاه ماندگاری دربارهی مهاجرت، غم، تبعیض و امید است. داستانهای نخست و آخر غادة السمان رو بسیار دوست داشتم، تلفیقی از فضای رئالیستی و پارانویا ترجمه داستانها و همچنین گزینش هم بسیار خوب بود. سپاس از نشر ماهی که این داستانهای خواندنی را به دست مخاطبان رساند.»
مخاطب دیگری که با داستانها همذاتپنداری کرده است، مینویسد: «کتاب مجموعه داستانی است از ده زن نویسنده عرب؛ مثل هدی برکات، غاده السلمان و کسانی ناآشناتر برای من مثل رضوی عاشور. در مورد هر کدام ابتدای متنشان چندخطی میخوانیم، البته اطلاعاتی خیلی کلی. من بیشترشان را خواندم، نه همه را. نوشتهها کمتر داستاناند و بیشتر به روایت شبیه و برخی هم روایتهایی که نویسندهشان تلاش کرده به طیف داستان نزدیک شود. اتفاقاً همین لکنت و همین روایتِ به داستان نرسیده، معنادار است در این صداها. شخصیتهای زن نوشتهها مستقیم و غیرمستقیم از مسائل زنان در جنگ داخلی لبنان، مهاجرت به فرانسه، از قاهره، از کویت و... میگویند. رنجها و واگویهها و غمهای آمده لابهلای سطرها برایم غریب نبود، میتوانستم آن زنان را اطرافم ببینم، دورتر و گاهی هم نزدیکتر و گاهی هم در خودم. اگرچه نوشتهها قدرت این را نداشتند که جاذبهی مضاعف ادبی داشته باشند اما درگاهی هستند برای شنیدن صدای زنان عرب و از این جنبه به نظرم مهم هستند.»
در یکی از داستانها میخوانیم: «صدای سمج زنگ در دست بردار نیست. از خواب میپرم. چراغ را روشن میکنم. سه و بیست دقیقه صبح. تا جایی که به یاد دارم، هیچ کس این وقت شب به من سر نمیزند. از جا بلند میشوم. بفهمی نفهمی ترسیدهام، چون تک و تنها زندگی میکنم. از سوراخ چشمی نگاهی به بیرون میاندازم. گلوریاست. انگار ترسیده. با یک دست به نردهی آهنی پشت در میکوبد و دست دیگرش را به دگمهی زنگ میفشرد. قفلهای در را یکییکی باز میکنم. سراسیمه میآید تو. روی نزدیکترین صندلی دم در ولو میشود و میپرسد: ...»
در بخشی دیگر از کتاب میخوانیم: «گلوریا در خواب آه میکشد. صدای آهش از لای در به گوش میرسد. بریده بریده ناله میکند، مثل کسی که کابوسی بیپایان ببیند. او تازه با ارواح آشنایی به هم زده است. روزهای اولی که میفهمیم آنها دور و برمان هستند، زیر بار نمیرویم. نگاه موروثی بر ما چیره میشود، نگاهی که از روح بدش میآید و از آن میهراسد و دوست دارد هستیاش را انکار کند. شاید هرگز از این نگاه رها نشویم. در بدو آشنایی، دم به تله نمیدهیم و از فکر گرم گرفتن با آنها لرزه به تنمان میافتد.»
برای مشاهده سایر رمان های روز دنیا میتوانید به دستهبندی خرید رمان مراجعه کنید.