گفتنی است انتشارات هوش و ابتکار برای نخستین بار این کتاب را در سال 1371 منتشر کرده بود که هماکنون نسخهای از آن بهطور رسمی در بازار نیست. چاپ کتابسرای نیک از این کتاب، با پیوستها و افزودههایی همراه است.
بونوئل در پیشانی کتاب نوشته: «من نویسنده نیستم، پس از گفتوگوهای طولانی با ژان کلود کاریر، او با وفاداری کامل به گفتههایم کمک کرد تا این کتاب را بنویسم.» بونوئل در ایران چهرهای کموبیش شناختهشده است. او بیگمان برجستهترین نمایندۀ مکتب سوررئالیسم در سینماست و به گواهی همین کتاب، تا واپسین دم زندگانی، یک عصیانگر سرسخت و سازشناپذیر باقی ماند. با آخرین نفسهایم خودزندگینامه و خاطرات جذاب هنری و سیاسی بونوئل است که در چند فصل مجزا نگاشته شده است.
بونوئل با صداقت میگوید: «از خودم که حرف میزنم، حالم بد میشود. این کار همیشه حالم را خراب میکند.» او در طول زندگی همیشه از دادن اینگونه توضیحات طفره میرفت؛ عموماً بهسختی مصاحبه میکرد و بهندرت نیز در محافل هنری حاضر میشد. او در پایان عمرش، زمانی که بهسبب بیماری از پا افتاده بود، به اصرار دوستانش به نگارش این کتاب رضایت داد.
نظر خوانندگان در سراسر دنیا، دربارۀ کتاب «با آخرین نفسهایم» چیست؟
از مخاطبان سایت آمازون دربارۀ کتاب چنین نوشته است: «کتابی عالی برای کسانی که لوئیس بونوئل و سینمای او را دوست دارند. اولین خاطرات کودکیاش، جوانیاش در مادرید، دربارۀ سوررئالیستها، سگ اندلسی، مشارکت او در جنگ داخلی اسپانیا در کنار جمهوریخواهان، تبعید در مکزیک و ... . دیگر چه بگویم؟ قطعاً ارزش خواندن دارد.»
و مخاطبی دیگر نیز نوشته: «زندگینامهای که با همکاری ژان کلود کریر نوشته شده است که به مناطق خاکستری زندگی بونوئل، بهویژه دورۀ عدم فعالیتش بهعنوان کارگردان نیز توجه میکند. شاید در پشت جلد کتاب نوشته شده باشد خاطرات متحرک یک مرد استثنایی، اما این کتاب مهمتر از همه، اعترافاتی است دربارۀ فوبیاهای او، عادتهایش، ناشنوایی و ضعف بیناییاش و ... که منجر به انتقاد از خود میشود.»
New York Times Book Review نیز دربارۀ کتاب چنین منتشر کرده: «شاید بتوان گفت که این دوستداشتنیترین وصیتنامهای است که از یک سینماگر به جای مانده است.»
جملاتی از کتاب که شاید انگیزۀ خواندن باشند
در بخشی از کتاب چنین میخوانیم: «اگر به من بگویند: "از امروز بیست سال از زندگی تو باقی است، حالا در مدتی که برایت باقی مانده دوست داری چه کار کنی؟" فوری جواب خواهم داد: "دو ساعت از شبانهروز را کار و فعالیت میکنم و باقی 22 ساعت را دوست دارم رؤیا ببینم، به شرط آنکه بعداً بتوانم رؤیاهایم را به یاد بیاورم"، زیرا فقط با یادآوری است که رؤیا جان میگیرد. خوابهایم را دوست دارم، حتی اگر کابوس باشند، که بیشتر وقتها هم هستند. خوابهایم انباشته از دردسرهایی است که برایم آشنا هستند؛ اما این هم هیچ اهمیتی ندارد. این عشق سودایی به رؤیا و کیف خواب دیدن، بدون هیچ اصراری به تعبیر آن، یکی از انگیزههای اصلی گرایش من به سوررئالیسم بوده است.»
و در بخشی دیگر: «... یک نکتهی دیگر را هم بگویم که دالی توجه مرا به آن جلب کرد: سوررئالیستها زیبا بودند. آندره برتون مثل شیر میدرخشید و نگاهها را خیره میساخت. آراگون ظرافتی چشمگیر داشت. ماکس ارنست با چهرهی پرندهوار و چشمان روشن؛ الوار، کرول، و خود دالی، پیر اونیک و دیگران همه زیبا بودند: گروهی پرشور و مغرور، با افسونی فراموشنشدنی.»
نویسندۀ کتاب «با آخرین نفسهایم»
لوئیس بونوئل پورتولس (1900 ـ 1983) فیلمساز شهیر اسپانیایی است که ازجمله آثار معروف او میتوان به «سگ اندلسی»، «ویریدیانا»، «میل مبهم هوس» و «جذابیت پنهان بورژوازی» اشاره کرد. بونوئل زندگی پرماجرایی داشت که رد و نشان التهابات بزرگ قرن بیستم را میتوان بر فرازونشیب آن دید. او در سیسالگی، با ساختن دو فیلم کوتاه به نامهای «سگ اندلسی» و «عصر طلایی» ورودش را به دنیای سوررئالیسم اعلام کرد. فعالیت سینمایی او با کودتای راستگرایان در وطنش، اسپانیا، در سال 1936 دچار وقفه شد و در جریان جنگهای داخلی آن زمان، او زندگیاش را یکسره وقف فعالیتهای سیاسی کرد. لوئیس بونوئل یک سال پس از انتشار این کتاب درگذشت. برای اینکه بیشتر دربارۀ بونوئل بدانید، پیشنهاد میکنیم این کتاب را بخوانید.