کتاب ملت عشق با عنوان ترکی Aşk و عنوان انگلیسی The Forty Rules of Love، اثری است از الیف شافاک (شفق) نویسنده متولد ترکیه. کتاب ملت عشق را ارسلان فصیحی به فارسی برگرداند و نشر ققنوس در سال 1394 آن را به چاپ رساند. نسخه فارسی این کتاب در ایران با استقبال بینظیری مواجه شد و صدوپانزده بار تجدید چاپ شد. حسن فتحی کارگردان معروف ایرانی نیز با اقتباس از این اثر، اقدام به ساختن فیلمی به نام مست عشق کرده است.
کتاب ملت عشق که رکورد فروش در ترکیه را از آن خود کرده، در سال 2010 به دو زبان ترکی و انگلیسی منتشر شد. این کتاب برداشتی از ارتباط عرفانی مولانا و شمس تبریزی است که در قالب دو داستان روایت میشود؛ داستان اول در سال 2008 میلادی در آمریکا رخ میدهد و داستان دوم در قرن هفتم هجری در قونیه اتفاق میافتد. داستان اول در مورد زنی به نام الا است که در آمریکا زندگی میکند و به عنوان ویراستار، مسئول ویرایش کتابی از عزیز زاهارا با عنوان «کفر شیرین» است. داستان دوم که در مورد زندگی شمس تبریزی و آشنایی او با مولانا است، در کتاب «کفر شیرین» روایت میشود. کتاب هفده شخصیت دارد که داستان از زبان پانزده نفر آنها روایت میشود.
دکتر محبوبه معاشری استاد ادبیات، الیف شافاک را به پروین اعتصامی در ادبیات فارسی تشبیه کرده است: «بعضیها شافاک را پروین اعتصامی دیگری خواندهاند که با نگاه ساده به اشیاء، سعی میکند از همه اشیا و موضوعات جهان در آثارش استفاده کند. منتها یک برتری نسبت به پروین برای او قائل شدهاند؛ شافاک برخلاف پروین پند نمیدهد، بلکه به نمایش میگذارد. ملامت پند را در آثار او نمیبینیم، بلکه با آن اشیاء نوعی شیطنت و بازیگوشی در آثارش ایجاد میکند.»
دکتر امیرمسعود رستمی -روانشناس و نویسنده- به نکات و رمزهای نهفته در کتاب اشاره کرده است: «کتاب ملت عشق یکی از کتابهای پرفروش است که جزئیات قابلتوجهی هم در آن دیده میشود. هر فصل با حرف ب شروع میشود. برای عارفان اهل تصوف، رمز قرآن در سوره فاتحه نهفته است که ماهیت و ذات آن در واژه بسم الله الرحمن الرحیم (به نام خداوند بخشنده مهربان) است. اصل و جوهر آن در نقطه پایین اولین حرف عربی آن نهفته است، نقطهای که کل جهان هستی را دربرمیگیرد. کتاب ملت عشق، با به چالش کشیدن بدیهیات اسلام بنیادگرایانه شرقی و یهودی-مسیحیان غربی، تصوف را به عنوان مسیری برای جستوجو در روح پیشنهاد میدهد، مسیری که میتواند خلاء موجود در قلب هر دو طرف را پر کند.»
صدف پیکامی منتقد ادبی، کثرت شخصیتهای داستان را اینطور تحلیل کرده است: «در رمان ملت عشق حدود هفده راوی وجود دارد که هر یک روایت خود را از ماجراها دارند. آنچه که الیف شافاک میپسندد، کثرت و تعدد سلایق و دید است که این کثرت بتوانند در کنار یکدیگر دوام بیاورند و همزیستی کنند. خواننده در مواجهه با ملت عشق شاهد این کثرت است. اما اینکه کثرت دید و تاویلپذیری واقعی نیز در رمان به وجود آمده، جای سوال دارد. اما ذکر یک نکته در اینجا حائز اهمیت است و آن این است که شافاک در ملت عشق با نگاه ساده به اشیاء، سعی میکند از همه اشیاء و موضوعات جهان در آثارش استفاده کند. او ساده نگاه میکند، اما دریافت و مفاهیمی پیچیده را در نظر دارد. در اینباره میتوان گفت او موضوعات پیچیده و جدالبرانگیزی چون صوفیگری، عرفان، اسلام و قرآن را پیش کشیده و حتی گاهی دچار چالش کرده است؛ اما نمیتوان مقصود او را ایدئولوژیک دانست. او با بهرهگیری از صوفیگری و مرام مولانا و شمس، موضوعی امروزی و حتی روزمره را که شاید بهتنهایی برای تبدیل شدن به یک رمان یا درام جذابیت کافی ندارد، جذابیت بخشیده است.»
کتاب ملت عشق با این جملات آغاز میشود: «سنگی را اگر به رودخانهای بیندازی، چندان تأثیری ندارد. سطح آب اندکی میشکافد و کمی موج برمیدارد. صدای نامحسوس «تاپ» میآید، اما همین صدا هم در هیاهوی آب و موجهایش گم میشود. همین و بس. اما اگر همان سنگ را به برکهای بیندازی، تاثیرش بسیار ماندگارتر و عمیقتر است. همان سنگ، همان سنگ کوچک، آبهای راکد را به تلاطم درمیآورد. در جایی که سنگ به سطح آب خورده، ابتدا حلقهای پدیدار میشود؛ حلقه جوانه میدهد، جوانه شکوفه میدهد، باز میشود و باز میشود، لایهبهلایه. سنگی کوچک در چشم بههمزدنی چهها که نمیکند. در تمام سطح آب پخش میشود و در لحظهای میبینی که همه جا را فرا گرفته. دایرهها دایرهها را میزایند تا زمانی که آخرین دایره به ساحل بخورد و محو شود. رودخانه به بینظمی و جوش و خروش آب عادت دارد. دنبال بهانهای برای خروشیدن میگردد، سریع زندگی میکند، زود به خروش میآید. سنگی را که انداختهای به درونش میکشد؛ از آن خودش میکند، هضمش میکند و بعد هم به آسانی فراموشش میکند. هر چه باشد بینظمی جزء طبیعتش است؛ حالا یک سنگ بیشتر یا یکی کمتر.»
در بخش دیگری از کتاب در ستایش نیکی کردن به مخلوقات میخوانیم: «در زمانهای گذشته روسپیای از راهی میگذشت. چشمش به سگی افتاد. سگ بیچاره آنقدر زیر آفتاب مانده بود که داشت از تشنگی تلف میشد. روسپی در حال کفشش را درآورد، به سر شالی بست و از نزدیکترین چاه برای سگ آب آورد، بعد هم به راهش ادامه داد. روز بعد به صوفیای با علم عمیق برخورد. صوفی تا چشمش به زن افتاد، دستش را گرفت و با احترام بوسید. روسپی حیرت کرد و خجالت کشید. آخر کسی در زندگی دستش را نبوسیده بود! وقتی از صوفی سبب را پرسید، صوفی در جواب گفت: دیروز به آن سگ تشنه صمیمانه شفقت کردی، پروردگار هم همانجا همه گناهانت را عفو کرد. الان از برف هم پاکتری.»
الیف شافاک (شفق) در سال 1971 در فرانسه از پدر و مادری ترک به دنیا آمد و پس از جدایی والدینش، به همراه مادرش به ترکیه رفت. او تحصیلات دانشگاهی خود را در ترکیه به اتمام رسانده و تاکنون شانزده کتاب را به رشته تحریر درآورده است. «سه دختران حوا» و «آناتولی برای چشمهای بد» از دیگر آثار الیف شافاک هستند.
ارسلان فصیحی مترجم و ویراستار معاصر، در سال 1340 متولد شد. او کار ترجمه را از جوانی آغاز کرد. اولین کتاب او ترجمه یک سفرنامه به زبان ترکی بود که به چاپ نرسید. فصیحی قبل از این اورهان پاموک نویسنده ترک موفق به دریافت جایزه نوبل ادبی شود، آثار او را ترجمه کرده بود.
برای مشاهده موارد مرتبط به دستهبندی خرید رمان مراجعه کنید.