عده زیادی عقیده دارند که کتاب «انسانی زیاده انسانی»، شروع دوره بلوغ نویسندگی فردریش نیچه محسوب میشود. در کتاب «انسانی زیاده انسانی» همانگونه که از نام کتاب انتظار میرود، نیچه از همه چیزهایی که جامعه و مردم میتوانند از یک شخص انتظار داشته باشند دست کشیده است و به موضوعاتی رادیکال پرداخته است که برای عوام مردم میتواند حتی به منزله توهین تلقی شود.
در این کتاب نیچه انسان آزاده را ستایش میکند. انسانی که خود را از بند زنجیرهای محدودکننده اجتماع رها میکند و به انسانیت و آزادگی خود باز میگردد. درواقع نیچه به انسان، یک تولد جدید و تازه هدیه میدهد و تمام سعی خود را میکند تا او را از بند برهاند. این کتاب متشکل از مشاهدات و تاملات کوتاهی که از یکی دو جمله تا یک بند طولانی در نوسان هستند و هر یک تمامیت نسبی دارند تشکیل شده است.
نیچه در این کتاب متفکری دقیق، تحلیلگر، جدی و خردمند است، که به زدودن اوهام و شکستن بتها دست میزند، از آنچه فرهنگ زمانه را تهدید میکند سخن میگوید، با اندیشهی روشنگری همآوایی و نزدیکی نشان میدهد و از رمانتیسم واگنری-شوپنهاوری دور میشود. اینجا دیگر چیزی را متعالی و قهرمانی و فراانسانی نمیبیند. همهچیز از دید او انسانی، زیاده انسانی است.
یثنا راجع به کتاب در سایت فیدیبو میگوید: «از اول که میخواستم کتاب رو شروع کنم انتظار داشتم کتاب خیلی سختی باشه و خیلی کند پیش بره، اما وقتی شروع به خوندن کردم اونقدر روان و خوب پیش رفت که اصلا نفهمیدم کی تمام شد. حتما بخونیدش. دنیاتون به قبل این کتاب و بعد این کتاب تقسیم میشه.»
آرزو نظر خود را راجعبه کتاب اینگونه بیان میکند: «کتابهای فلسفی همهپسند نیستند و باید مخاطب خود را پیدا کنند. اگر کسی به فلسفه علاقه نداشته باشد نمیتواند این کتاب را دوست داشته باشد و با آن ارتباط برقرار کند. اما اگر علاقهمند به این مباحث هستید، حتما خواندن این کتاب را پیشنهاد میکنم.»
در پاراگراف زیر، تعریف بعضی مفاهیم از نظر نیچه را مرور میکنیم: «استعداد: استعداد برخی از انسان ها کمتر از آن چه هست جلوه میکند، چرا که آنان همواره تکالیفی بیش از اندازه بزرگ برای خود معین کردهاند.
آنگاه که خطر به بیشترین حد خود میرسد: آن گاه که کار را سهل میگیریم و راههای آسان را انتخاب میکنیم، پای ما میشکند. ولی به ندرت به هنگام دشواریهای صعود، پای خود را میشکنیم.
پس از رویدادی بزرگ: مردم و انسانهایی که روحشان هنگام رویدادی بزرگ آشکار شده باشد، معمولا پس از آن نیاز کاری بچهگانه یا بلهوسانه را احساس میکنند؛ هم از سر شرمساری و هم برای این که استراحتی کرده باشند.
مسافر تفننی: آن ها ابلهانه و عرق ریزان همچون جانوران از کوه بالا میروند؛ فراموش کردهاند به آنها بگویند، در راه منظرههای زیبایی هست.
آموزش فرمان دادن: به فرزندان خانوادههای ساده و فروتن، همانقدر باید از راه آموزش و پرورش، فرمان دادن را آموزش داد که به کودکان دیگر فرمان بردن را.
پیشه و کار: پیشه شالوده زندگیست.
تظاهر به حسن نظر: در مراوده با انسانها تظاهر به حسن نظر ضروریست، چنانکه گویی انگیزههای رفتار آنها را پیشاپیش درنمییابیم.
رشد نایافته: نیکی و مهربانی خوشایندِ ما نیست، اگر از پس آن برنیاییم.
دربارهی هنر هدیه دادن: الزام پس دادن هدیه، تنها به این دلیل که اهدا به شیوه درست انجام نشده، ما را در برابر طرف مقابل تلخکام میکند.
پیشبینی ناسپاسی: از آنکه هدیه بزرگ میدهد، سپاسگزاری نمیشود، زیرا پذیرشِ هدیه خود بار سنگینی است.
ظرافت شرم: انسانها از این که اندیشهای هرزه داشته باشند شرم نمیکنند، اما البته شرم میکنند، وقتی تصور کنند که دیگران اندیشههای هرزه را از آن ها بعید میدانند.
با ملاحظه: این که نخواهیم کسی را بیازاریم و مزاحم و مخل آسایشاش شویم، هم میتواند نشانهای از سرشتی دادگر باشد و هم سرشتی بزدل.»
فریدریش ویلهلم نیچه، ۱۵ اکتبر ۱۸۴۴ در شهر کوچک روکن واقع در لایپزیک پروس به دنیا آمد. وی فیلسوف، شاعر، منتقد ادبی، آهنگساز آلمانی و استاد لاتین و یونانی بود. او ابتدا در مدرسهای عمومی، و سپس در مدرسهای خصوصی مشغول به تحصیل شد. نیچه در آگوست ۱۹۰۰ چشم از جهان فرو بست. «فراسوی نیک و بد»، «چنین گفت زرتشت» و «دجال» نام برخی از آثار او هستند.