آنتون چخوف، سالها پیش از وقوع انقلاب اکتبر، سقوط اشرافزادگان روسی را در آخرین نمایشنامهٔ خود «باغ آلبالو» پیشبینی کرده بود. نمایشنامهای که سقوط اشرافیت روسی و بیهودگی ارزشهای طبقهی مرفهِ آن روزها را نشان میدهد. این نمایشنامه یک سال پیش از مرگ چخوف در ۱۹۰۳ منتشر شد. باغ آلبالو نخستینبار در ۱۷ ژانویهی ۱۹۰۴، به کارگردانی کنستانتین استانیسلاوسکی، به روی صحنه رفت، و با وجود اینکه چخوف نمایشنامهی خود را کمدیِ پوچگرا و نقادانهای میدانست، استانیسلاوسکی آن را اثری تراژدی تلقی میکرد؛ نمایشنامهای تراژدی در مورد سقوط یک خانواده.
شخصیت اصلی نمایشنامه، بانویی اشرافزاده بنام مادام رانِوسکی، پس از سالها زندگی در رفاه حالا با بحران مالی مواجه شده و تمام اموال خود را از دست داده است و تنها یادگار غنایمش، باغ آلبالویی است که در گرویِ بانک و در آستانهی به حراج گذاشتن قرار دارد. اما مادام رانوسکی هیچ تلاشی برای خلاصی از این وضعیت انجام نمیدهد. او در واقع همان عکسالعملی را نشان میدهد که اشرافزادگان بسیاری در قبال مشکلات خود انجام میدهند، هیچ کاری انجام ندادن و تنها در انتظار یک منجی در گوشهای به انتظار نشستن.
هر یک از شخصیتهای این اثر بهنوعی از انفعال خود رنج میبرند. از واضحترینِ این انفعالات رفتارهای گایف، برادر مادام رانوسکی است. او مدعی است که تمام تلاش خود را برای نجات اعضای خانوادهاش از این مهلکه انجام میدهد اما تلاشهایش تنها به بلوفهایی مضحک ختم میشوند. شخصیتهای اثر حتی در مورد مسئلهای چون عشق نیز منفعلند؛ مانند رابطهی مجهول واریا و لوپاخین. شخصیت لوپاخین نهتنها نمایندهی عشاق منفعل است بلکه نمایندهی طبقهی متوسطی است که در شوروی آن روزها بهتازگی جان گرفتهاند. کسانی با گذشتهای از طبقع فرودست که حالا قدم به پلههای بالاتر گذاشتهاند؛ درست مانند لوپاخین که به نمایندگی از تمام اعضای طبقهٔ اجتماعی خود، در انتها باغ را به تصاحب خود درمیآورد و صدای قطع شدن یکبهیک درختان باغ، آخرین نوایی است که بدرقهکنندهی صاحبان پیشین آن میشود.
باغ آلبالو تصویری است از روسیهای که پا به دورهای جدید میگذارد، ارزشها و فرهنگ گذشتهاش را به سخره میگیرد و نوید تولد مردمی از طبقهای جدید را میدهد که اشرافیت در میانشان اعتباری ندارد.
خوانندگان وبسایت گودریدز (goodreads) آنتون چخوف را «ستارهی همچنان روشن ادبیات روسیه» دانستهاند، و باغ آلبالو را «نمایشنامهای عالی در مورد افول اشرافیت روسیه» و «اثری قومنگارانه و عمیق که طیف وسیعی از جامعهی روسیهی آن روزها را نشان میدهد.»
این نمایشنامه همچنین بهعنوان اثری محبوب و تحسینبرانگیز در میان خوانندگان فارسیزبان خود شناخته میشود. خوانندهای بنام محمدجواد، از کاربران وبسایت ایرانکتاب در توصیف این اثر نوشته است: «نمایشنامهای متفاوت در ژانر تراژیک-کمدی که چخوف استاد مسلم آن است.»
هر یک از شخصیتهای باغ آلبالو نمایندهی طبقهای هستند و با مکالماتشان خصوصیات جامعهای که به آن تعلق دارند را معرفی میکنند؛ همچون مویههای عاجزانهی مادام رانوسکی که ناتوان از درک سقوط طبقهی اشرافیت روسیه است.
مانند مکالمهی او با تروفیموف، جوان سیاسی پرشور و چپگرا:
«تروفیموف: ... هیچ راه برگشتی وجود نداره، مسیری که طی شده بیبرگشته، آروم باشید عزیزم و خودتون رو فریب ندید. شما باید حداقل یهبار توی زندگیتون با حقیقت مواجه شوید.
رانوسکی: کدوم حقیقت؟ تو میتونی بفهمی حقیقت کجاست و کجا نیست؟ تو جسورانه تمام مسائل رو حل میکنی، اما آیا بهخاطر نیروی جوانیات نیست؟ تو حتی زمانی برای رنج کشیدن از حتی یکی ازین مشکلات نداشتی! تو جسورانه و شجاعانه بهجلو نگاه میکنی، اما این به این معنا نیست که مسئلهی هولناک پیشِروت رو نمیبینی و انتظار چنین مسائلی رو هم نداری؟ تو هنوز معنای زندگی رو درک نکردی. تو جسورتر، صادقتر و سخاوتمندتر از مایی، اما یهکمی در موردش فکر کن، کمی با سخاوت و مروت درونت فکر کن. به من حق بده. من اینجا به دنیا اومدم. مادر و پدرم اینجا زندگی کردن، حتی پدربزرگم، من عاشق این خونهام، نمیتونم، بدون باغ آلبالو نمیتونم زندگیم رو تصور کنم. اگر فروشش اینقدر ضروریه، من رو هم همراهش بفروشن. [تروفیموف را در آغوش میگیرد و پیشانی او را میبوسد.] پسرم اینجا غرق شد [اشک میریزد] تو با خوبی و مهربونیت به من رحم کن.»
آنتون چخوف (Anton Chrkhov) داستاننویس و نمایشنامهنویس روسی، ۲۹ ژانویه ۱۸۶۰ در جنوب روسیه به دنیا آمد. پدر او ارتدوکسی متدین اما در عین حال خیانتکار و پرخاشجو بود که همسرش را مورد بیوفاییها و تعرضهای خود قرار میداد. بسیاری معتقدند شخصیتهای ریاکار آثار چخوف با الهام از پدر او خلق شدهاند.
پس از مالباختگی پدر خانواده در یک معامله، اعضای خانواده به مسکو مهاجرت کردند؛ اما آنتون جوان به منظور اتمام تحصیلات و فروش اموال خانودگی در شهر زادگاه خود ماندگار شد و با فروش اولین داستانکهایش به روزنامهها، هزینههای تحصیل و زندگی خود را پرداخت.
پس از پذیرش در دانشگاه پزشکی مسکو، چخوف، انتشار قطعههای مفرح و انتقادی در نشریات را آغاز کرد و بین سالهای ۱۸۸۴ تا ۱۸۸۶، در کنار طبابت به نوشتن ادامه داد و توجه نویسندگان آن دوران را به سبک و سیاق و لحن زیرکانهی خود جلب کرد و در نهایت، اولین جایزهٔ خود در سال ۱۸۸۸ برای مجموعه داستان «هنگام غروب» دریافت کرد.
اولین نمایشنامهی چخوف در سال ۱۸۸۷، به روی صحنه رفت و با تحسین تماشاچیان خود روبهرو شد. بعدها او به ترتیب مهمترین نمایشنامههای خود، «مرغ دریایی»، «عمو وانیا»، «سهخواهر» و «باغ آلبالو» را بین سالهای ۱۸۹۵ تا ۱۹۰۳ خلق کرد که امروزه از مهمترین آثار ادبیات نمایشی محسوب میشوند.
چخوف میراثدار شیوهای از روایت است که متفاوت، انسانی و صریح است. او به مخاطب خود نشان میدهد انسان چگونه موجودی است و چه پیچیدگیهایی دارد. آنتون چخوف در ۱۶ ژوئن ۱۹۰۴، پس از سالها مبارزه به بیماری سل در مرکز درمانی بادنوایلر در آلمان درگذشت.