کتاب مردی که میخواست پرتره نیستی را بکشد از نامزدین بخش بهترین کتاب داستانی سایت گودریدز در سال 2018 بوده است. این اثر آخرین رمان منتشر شده از نویسندهی شهیر ژاپنی هاروکی موراکامی است که توسط آقای اسدالله حقانی از انگلیسی به فارسی بازگردانی شده و توسط نشر ثالث در دو جلد به چاپ رسیده است. داستان کتاب مردی که میخواست پرتره نیستی را بکشد دربارهی نقاش پرترهای در توکیو است که در دههی سوم زندگیاش، همسرش روزی بیمقدمه ترکش میکند. او که به دنبال فرار از ازدواج شکست خورده و تنهاییاش میگردد، پس از این حادثه خانهاش را ترک میکند و سرگردان میشود.
روزی یکی از دوستانش برای کمک به او میگوید که به خانهی پدرش که زمانی نقاشی معروف بوده برود و آنجا مستقر شود. او که خسته از کشیدن پرتره افراد است، در آنجا به جستوجوی راهی برای خلق اثری متفاوت میپردازد اما موفق نمیشود. او پس از مدتی با پیشنهادی برای کشیدن پرترهی فردی ناشناس و ثروتمند مواجه میشود، با اینکه مایل به انجام این کار نیست اما به دلیل شرایط سخت مالی آن را میپذیرد. روزی به اتاق زیرشیروانی خانه میرود و با تابلویی روبهرو میشود که او را تحت تأثیر قرار میدهد. تابلو تصویر شوالیهای است که توسط مرد دیگری به قتل میرسد اما در جایی از این نقاشی مردی عجیب و بلند حضور دارد و به گونهای در حال نظاره این اتفاق است.
شبی که مرد جوان در خواب به سر میبرد، زنگی به صدا در میآید و او را از خواب بیدار میکند؛ اینجاست که فضایی بین حقیقت و خیال توسط نویسنده آفریده میشود و نقاش داستان درگیر ماجرایی اسرارآمیز میشود. او باید راهیِ سفری مرموز شود. او در این سفر با اتفاقات و افراد عجیبی روبهرو میشود؛ همانند دختر نابغهی سیزده ساله، قاتل نازی در جنگ جهانی دوم و ... . از نکات مثبت داستان میتوان به شخصیتپردازی دقیق و با جزئیات و تعلیقهای متعدد و هراسناک اشاره کرد. بسیاری از منتقدان «مردی که میخواست پرتره نیستی را بکشد» را ادای احترامی به «گتسبی بزرگ» اسکات فیتز جرالد میدانند.
«بی شک یکی از کتابهای فوقالعاده با سبک رئالیسم جادویی، با مولفههای همیشگی کتابهای موراکامی موسیقی کلاسیک و سفر در زمانهای مختلف، کتاب رو نمیتوانید زمین بگذارید اگر که به این سبک علاقهمند هستید، این کتاب ستودنیست و موراکامی یکی از شخصیتهای ستودنی.» این نظر مستوره یکی از خوانندگان کتاب در سایت کتابراه بود.
علی از دیگر مخاطبان کتاب در سایت طاقچه نظر خود را اینگونه بیان کرده است: «بازی با واقعیت یا بازی با زندگی؟ در واقع جفت این دو تیتر را میتوانم دربارهی این کتاب بگویم. مردی نقاش بعد جدایی از همسرش سر به کوه میگذارد و از آنجا وارد تعامل و تجربههایی خیال انگیز و شیرین با کاراکترها مختلف میشود. در توضیح کتاب هم همین پاراگراف بالا کافیه؛ ظاهرا قصد نویسنده هم همین بوده. ما با موراکامی همراه میشویم و به اعماق ذهن او سفر میکنیم صرفا برای تماشای یک تجربه. با خودِ شرورمان روبهرو میشویم، با خودِ آیندهمان که مسیری متفاوت رو در پیش گرفته، با ایدههای یک نقاش کهنسال، با ترسها، با واقعیت و البته خیال. همین! باشد که لذت ببرید و با آن نفسی تازه کنید.»
الهام از دیگر خوانندگان کتاب در سایت گودریدز نظرش را به این شکل بیان کرده است: «بالاخره این کتاب نفسگیر را تمام کردم. نگاه موراکامی به درون انسان و اینکه هربار با یک سوژه ناب ما را میبرد به این سفر درونی و هربار که سفر را تمام میکنم میبینم چقدر حالمان خوب است، چقدر میشود متفاوتتر از قبل نگاه کرد. موراکامی در این کتاب به طرز شگفتی واقعیت و تخیل و مفاهیم انتزاعی رو با هم مخلوط کرده، به طوری که جداناپذیر شدند و مرزی بینشون مشخص نیست. اما همهشان برای خواننده باورپذیر و قابل لمس هستند. میشود درکشان کرد و حتی در ذهن دست به تصویرسازی زد.»
در بخشی از کتاب، نقاش در اتاق زیرشیروانی تابلویی را کشف میکند و تحت تأثیر آن قرار میگیرد: «دوئل وحشیانه دو مرد که توموهیکو آماندا آن را به تصویر کشیده بود، قلب هر بیننده را به درد می آورد. یک مرد پیروز و مرد دیگر بازنده شده بود. یک مرد ضربت زده و دیگری ضربت خورده بود. قلبم را دچار دوگانگی میکرد. با خود اندیشیدم که یک ویژگی خاص در این نقاشی وجود دارد. اما شخصیتهای دیگری هم در این تابلو وجود داشتند که این دوئل وحشیانه را تماشا میکردند. یکی از آنها یک زن جوان با لباسی بلند بود. موهایش را به سبک قدیمی بالای سرش جمع کرده بود و یک گیره تزئینی بلند بر روی آن زده بود.»
در جایی از کتاب نقاش داستان به توصیف فضای سنگین و مرموزی که در محل اقامتش پیش آمده میپردازد: «سکوت مرا بیدار کرد! باور کنید که این نیز امکانپذیر است. البته میدانم که معمولا یک صدای ناگهانی که سکوت شب را در هم میشکند شما را از خواب بیدار میکند، اما گاهی اوقات یک سکوت ناگهانی لابهلای هیاهوی بسیار نیز همان تأثیر را دارد و شما را بیدار میکند.»
در کتاب با توصیفات بسیار جالبی از زندگی روبهرو میشویم. برای نمونه به این قسمت از کتاب توجه کنید: «ما در جهانی زندگی میکنیم که همهٔ امور نسبیاند؛ برای مثال بارش باران سالانه ممکن است سی درصد یا هفتاد درصد باشد؛ اما این اعداد و ارقام هیچ تغییری در اصل مطلب ایجاد نمیکنند. از نظر من کلاغها زندگی راحتتری دارند، چون از دیدگاه آنها فقط دو حالت وجود دارد: باران میبارد یا باران نمیبارد! در جهان کلاغها درصدها بیمعنیاند.»
هاروکی موراکامی نویسندهی معاصر ژاپنی در سال 1949 به دنیا آمد. او در 29 سالگی حرفهی نویسندگی را شروع کرد و اولین اثر خود را در سال 1979با الهام از یک بازی بیسبال؛ به نام به آواز باد گوش بسپار، خلق کرد و در همان سال برندهی جایزهی نویسنده جدید گونزو شد. وی جوایز متعددی را به خاطر آثارش دریافت کرده است که عبارتند از : جایزه فرانتس کافکا،جایزه اورشلیم و ... . یکی از ویژگیهای مشترک آثار او فضای سورئال است که خوانندگان زیادی را به سوی خود میکشد.
موراکامی دربارهی ایدهی نگارش کتاب مردی که میخواست پرتره نیستی را بکشد چنین میگوید: «نمیدانم. آن را از جایی در اعماق ذهنم بیرون کشیدم. یک دفعه خواستم اولین و دومین پاراگرافها را بنویسم. هیچ ایدهای نداشتم که قرار است بعدش چه اتفاقی بیافتد. آن را در کشوی میزم گذاشتم و بعد تنها کاری که باید میکردم این بود که منتظر بمانم.» میتوان از «اول شخص مفرد»، «آی کیو 84»، «کافکا در کرانه» به عنوان دیگر آثار مهم موراکامی یاد کرد.
برای مشاهده آثار مرتبط دیگر میتوانید به دستهبندی خرید رمان مراجعه کنید.