کتاب «انسان و مرگ»، جزء اولین کتب فارسی در زمینه مرگشناسی است که نخستین بار در سال 1372 تالیف شد. غلامحسین معتمدی در کتاب «انسان و مرگ»، در قالب هفت فصل، خواننده را در سفری به مقصد مرگشناسی رهنمون میکند.
در دالان آرام وجود، که نوای مرگ و نیستی طنینانداز میشود، معمایی ذهن انسان را از گذشتههای دور به خود مشغول کرده است: رقص مرموز انسان و مرگ. چیستی و چرایی مرگ، و چگونگی مواجهه انسان با آن، همواره از مضامین اصلی در فلسفه، دین و روانشناسی بوده است. سرفصلهای کتاب انسان و مرگ بدین صورت است:
- کتابیست جذاب و خواندنی که مرگ را از بسیاری جهات نگاه کردهاست، از یک واکنش هیجانی، تا جنبههای فرهنگی آن. همچنین مرگ را در سنین مختلف انسان بررسی کرده و برخورد انسانها در حالتهای بیماری و سلامت، در سنین مختلف با مرگ را توضیح داده و به خودکشی و عوامل آن پرداخته است.
- فهرست منابع انتهای کتاب نشان میدهد که این یک تحقیق سرسری و ساده نبوده است؛
بههررو، کتاب برای سنین مختلف خواندنیست، بهویژه برای کسانی که به این مبحث به صورت علمی علاقه داشته باشند.
در مقدمه کتاب میخوانیم:
«به هر حال، مرگ و زندگی چه در همنوایی و چه در تنازع باهم به سربرند، همراهان جدانشدنی یکدیگرند. جداییناپذیری مرگ و زندگی به مثابه یک اصل بنیادی هستی دارای مبانی ژرف فلسفی نیز هست، زیرا مرگ را باید حد زندگانی و قلمروی تلاقی بودن و دیگر نبودن دانست. خورشید زندگی جوهر کامل خود را تنها هنگامی آشکار میسازد که در افقهای این قلمرو رنگ میبازد و غروب میکند. زندگی با مرگ به نتیجه میرسد و از طریق همین نتیجهگیری نیز معنا میشود. تنها در راه مرگ است که میتوان به شناخت زندگی همچون یک کل نائل شد، زیرا با مرگ روندی که آن را زندگی مینامیم به صورتی منطقی، معین، خاتمهیافته و در تمامیت و جامعیت خود آشکار میشود. لذا میتوان گفت میمیرم پس هستم؛ زیرا جوهر زندگی، یعنی بودن، در مردن قابل تشخیص است و رابطهای معنادار با کل روند هستی مییابد و به این طریق کل حقیقت و یا به عبارت دیگر، حقیقت به مثابۀ یک کل آشکار میگردد. تنها در چنین منظری است که انسان به احساس یگانگی کامل خود با جهان دست مییابد و اوج پرواز هستی را تجربه میکند. تجربهای که تنها با لحظههای عاشقانه و عارفانه زندگی قابل مقایسه است. شاید به همین دلیل تولستوی در انتظار مرگ به این کلام کهن میاندیشد که: "نباید هیچ انسانی را پیش از آنکه بمیرد خوشبخت نامید."»
در فصل سوم کتاب، در ارتباط با دیدگاه روانکاوی نسبت به مرگ آمدهاست:
«فرضیه فروید دربارۀ غریزۀ مرگ، مهمترین مشارکتی است که روانکاوی در مورد شناخت مفهوم مرگ مبذول داشته است. واژهای که فروید از آن به منظور نامگذاری غریزۀ مرگ استفاده کرد، یعنی تاناتوس، در اساطیر یونان باستان به فرشتۀ مذکر بالداری گفته میشد که مجسمکنندۀ مرگ بود. به روایت هومر در ایلیاد، تاناتوس برادر هیپنوس، ربالنوع خواب است که هسیود هر دو را پسران شب میداند. نیروی غریزۀ مرگ، یا مرگمایه، متوجه تخریب یا به پایان رساندن حیات است. فروید در کتاب "آن سوی اصل لذت" میگوید که در حیات ارگانیک، غریزه به معنی تمایل ذاتی برای اعادۀ حالت اولیۀ چیزها و بازگشت به آن حالت است. اگر هدف حیات رسیدن به حالتی باشد که هرگز قبلا وجود نداشته است، چنین هدفی با طبیعت قهقرایی و محافظهکارانۀ غرایز مغایرت پیدا میکند. به نظر فروید آنچه حیات میخواهد و باید به آن نائل شود، بازگشت به نقطهای است که هستی زنده از آنجا عزیمت کرده، یعنی بازگشت به طبیعت غیرارگانیک و فاقد حیاتی که قبل از ارگانیسم زنده وجود داشته است. فروید به خاطر همین بازگشت به حیات غیرارگانیک معتقد بود که هدف زندگی مرگ است. هرچند که در ابتدا نیروهای لیبیدویی حافظ حیات بر غرایز ویرانگر مرگ غلبه دارند.»
دکتر غلامحسین معتمدی، روانپزشک، فارغالتحصیل دانشکده پزشکی دانشگاه تهران میباشد. وی به مدت دوازده سال، مدیریت ماهنامۀ "زمان" را بر عهده داشته و از سال 1388 تاکنون، عضو گروه واژهگزینی فرهنگستان زبان و ادب فارسی است.
از سایر آثار او میتوان به «موسیقی و ذهن»، «روانشناسی مدیر موفق»، «آواز امشب» و «سرنوشت بهانۀ نرسیدن است» اشاره کرد.
اگر اولین باری است که از بوک لند خرید میکنید میتوانید کتاب انسان و مرگ را با 25درصد تخفیف تهیه کنید. برای آشنایی با شیوۀ خرید آنلاین کتاب میتوانید راهنمای خرید را مطالعه کنید.
برای خواندن کتابهای فلسفی بیشتر، به صفحه خرید کتاب فلسفی سر بزنید.