او درمییابد که مشتریان این مغازه اندک هستند و به نظر میرسد که هیچ کتابی نمیخرند و تنها چند کتاب را به امانت میبرند. کلی تصمیم میگیرد این موضوع را با دوستانش در میان بگذارد و به کمک آنها رفتار مشتریان را تحلیل نماید. اما زمانی که مشاهدات خود را با آقای پنامبرا در میان میگذارد، درمییابد که اسرار این کتابفروشی بسیار فراتر از چیزی است که فکرش را میکرد. این کتاب شبیه بزم رقصی است که شما به اجبارِ دیگران وارد آن میشوید، اما پس از آن هرگز نمیخواهید از آن خارج شوید.
پردیس نظر خود را راجعبه کتاب اینگونه بیان میکند: «کتابی پر از ماجرا و جذاب که تا پایان جذابیتش را حفظ میکند. تلفیقی از تخیل و دنیای فانتزی در دنیای واقعی. رموزی قدیمی در مورد جاودانگی که قرار است با بیگ باکسها و امکانات گوگل رمزگشایی شود. و درنهایت تصویر دنیایی پر از زیبایی، دوستی و همکاری که شاید پیام اصلی کتاب است. برای هر خوانندهای جذاب است ولی برای نسل جوان میتواند سودمند باشد. عاشق کتابهایی هستم که درمورد کتابها هستند.»
بهراد راجعبه کتاب میگوید: «من همین امشب تمومش کردم. روند داستان به خوبی پیش میره و فکر نمیکنم که در طول خوندنش احساس خستگی کنید. فضاسازی عجیب و دوست داشتنیای داره و شخصیتها هم متفاوت و جالبن. در کل اگه انتظار یه پایان معجزهوار و هیجانانگیز رو نمیکشید و از تکرار اصطلاحات اینترنتی و خوندن راجعبه فناوریهای تحقیقاتی مدرن خسته نمیشید، حتما خوندنش رو امتحان کنید.»
در این قسمت از کتاب کلی جنن از پیشرفت تکنولوژی ابراز شگفتی میکند: «سراغ گفت و گوهایى که بدون من در طول روز رخ دادهاند مىروم. وقتى که هر یک از رسانههایى که استفاده مىکنى به صورت غیر زنده ضبط مىشوند، آیا به این معنى است که در واقع این خود تو هستى که زنده نیستى؟
آنچه حسابى مرا شیفتهى خودش کرده جدیدترین پروژهى گرامبل است؛ یعنى نقشهاى از موقعیت تمامى داستانهاى علمى_تخیلى منتشر شده در قرن نوزدهم. او آنها را از طریق کدنویسى از روى کتابها در مىآورد و در فضاى سه بعدى منتشر مىکند. به این ترتیب سال به سال مىبینى تخیل جمعى نوع بشر جلوتر رفته است: اول به ماه، بعد به مریخ، به زحل، به پلوتون، به آلفاقنطورس، و فراتر از آن. مىتوانید روى یک خمیردندان کل گیت زوم کنید و درونش بچرخید یا این که سوار یک فضاپیماى چندوجهى کوچولو شوید و به سفر مجازى در فضا بروید.
دختر سرشار از شور زندگى است. این فیلتر اول من براى پیدا کردن دوستان جدید (دختر با غیردختر) است و بالاترین تعریفى که مىتوانم از یک فرد بکنم همین است.»
در این قسمت از کتاب با نیل و دنیای او آشنا میشویم: «وقتی که بین قفسههای یک کتابخانه راه میروی و انگشتهایت را به کتابها میکشی، حس کردن حضور ارواحی خفته، کار سختی نیست.
نیل، نفس بلندی میکشد که من دقیقا میدانم معنایش چیست. معنایش این است: من تمام عمرم را صبر کردهام تا از راهروی مخفی ساخته شده در یک قفسه ی کتاب عبور کنم.
این جا دقیقا از آن فروشگاههایی است که تو را وادار میکند که کتابی درباره جادوگری نوجوان بخری. اینجا از آن فروشگاههایی است که تو را وادار میکند بخواهی جادوگری نوجوان بشوی.»
رابین اسلوان متولد ۱۹۷۹ نویسنده آمریکایی است. وی در نزدیکی دیترویت به دنیا آمد. تحصیلات دانشگاهی را در دانشگاه دولتی میشیگان در رشته اقتصاد به پایان رساند و پس از فارغالتحصیلی، مجلهای ادبی به نام اوتس را به وجود آورد. از دیگر کتابهای این نویسنده میتوان به کتاب «آیاس پنامبرا ۱۹۶۹» و «خمیر ترش» اشاره کرد.