«برایان فریل»، نمایشنامهنویس و داستاننویس ایرلندی در نمایشنامهٔ «شهروند افتخاری» با تکیه بر روایت سه نفر از تظاهرکنندگان، بخشی از یکی از مهمترین وقایع کشورش را بازگو میکند. «شهروند افتخاری» با عنوان اصلی «رهاییِ شهر» در سال ۱۹۷۳ منتشر شد و نخستینبار در فوریهٔ همان سال در سالن تئاتر شهر دوبلین به روی صحنه رفت.
در روز یکشنبه، ۳۰ ژانویه سال ۱۹۷۲، تظاهرکنندگان شهرِ دِری واقع در ایرلند شمالی، راهپیمایی اعتراضآمیزی به راه انداختند که توسط انجمن حقوق مدنی ایرلند شمالی سازماندهی شده و علیه حبس زندانیان سیاسی بدون برگزاری دادگاه بود. نظامیان بریتانیایی به این راهپیمایی حمله کردند. در جریان این حمله، ۱۴ نفر کشته و بسیاری مجروح شدند. آن یکشنبهٔ منحوس به یکی از تلخترین روزهای تاریخ ایرلند تبدیل شد که بعدها نام «یکشنبهٔ خونین» را به خود گرفت.
فریل در «شهروند افتخاری» راویِ سه تن از تظاهرکنندگان یکشنبهٔ خونین است که به طور کاملاً اتفاقی به یکی از مهمترین ساختمانهای شهر دِری، یعنی ساختمان شهرداری پناه میبرند. خیلی زود این پیشامد که سهواً اتفاق افتاده بود، تبدیل به یک حادثهٔ ملی میشود. در این نمایشنامه که از سیاسیترین و انسانیترین آثار فریل محسوب می شود، او با معرفیِ هر یک از سه شهروندِ نمایشنامهاش، در واقع گروهی از مردمان ایرلند آن روزها را معرفی میکند. جوانکی کم سن و سال که نسل جدیدی از ایرلندیهای شمالی را معرفی میکند، مرد جوانِ کارگری که در آستانهٔ ساختن زندگی برای خود است و زنی که مادر ۱۱ فرزند و نانآور خانه است. این اثر سرشار از دیالوگها و خطابههایی است که خواستههای کوچک و بزرگ طبقهٔ فرودستی را نشان میدهد که نادیده گرفته شدهاند. علاوه بر این برخورد نظامیان با سه شهروند بیدفاع، قضاوت قاضی دادگاه به آنچه رخ داده است، از ویژگیهای درخور توجه این اثر است.
«شهروند افتخاری» تا به امروز همچنان اثری پویاست؛ زیرا از درد مشترک مردم ستمدیده سخن میگوید. مردمی که خواستهٔ عجیبی ندارند و تنها میخواهند مالکیت سرزمین مادری خود را بدست بیاورند و به ابتداییترین نیازهای بشر که همان استقلال، امنیت و آزادیست، دست پیدا کنند.
منتقد مجلهٔ نیویورکتایمز، بهواسطهٔ یکی از اجراهای این اثر در سال ۲۰۱۲، نمایشنامهٔ «شهروند افتخاری» را «یکی از سیاسیترین و اجتماعیترین آثار برایان فریل با تأثیری عمیق بر مخاطبان خود» معرفی کرد و در ادامه افزود: «این نمایشنامه چهرهٔ ترسناک انسان در جریان مصیبتهای ایرلند شمالی را با روایت مستندگونه و جذاب خود به نمایش میگذارد.»
همچنین خوانندگان وبسایت گودریدز (goodreads)، این اثر را نمایشنامهای پُرشور و قدرتمند و فریل را از برترین درامنویسان معاصر جهان توصیف کردهاند.
نمایشنامهٔ «شهروند افتخاری»، خواستهها و خصوصیات مردم ایرلند شمالی در دههٔ ۷۰ را بازگو میکند و از طبقهٔ فرودستی میگوید که اولین قربانیان بیعدالتیها هستند.
از جملهٔ این اشارات میتوان به دیالوگ «اسکینر»، یکی از سه شهروندی که به ساختمان شهرداری پناه بردهاند، اشارهکرد. او درباره قصد اصلیِ «لیلی»، نانآور خانوادهای ۱۳ نفره، برای رفتن به راهپیمایی، با بغض و خشمی فروخورده میگوید:
«اسکینر: (خطاب به لیلی) چون تو با یازده بچه و یه شوهر مریض تو دوتا اتاق زندگی میکنی که برای حیوونا هم مناسب نیست. چون تو با یه کمک بخورونمیر دولتی زندگی میکنی که اصلاً برای زندگی کافی نیست. چون میدونی بچههاتم تو همین باتلاق گیر میکنن. چون برای اولینبار تو عمرت غرولند کردی و یکی دیگه هم غرولند کرد و یکی دیگه، صدای همدیگه رو شنیدین و فهمیدین که صدها، هزارها و میلیونها نفر از ما تو تموم دنیا هستن و به شیوهٔ گنگ و مبهمی به خشم اومدین. همهش همینه، لیلی. هیچ ربطی به دکترا و حسابدارا و معلما و وقار و افتخار و این حرفا نداره. مربوط به ماست، ما فقیربیچارهها، اکثریت؛ چیزیه که تو خواب ما زبونه میکشه. و اگه نیست، پس هیچ ربطی به ما نداره.
لیلی: (خیره به او نگاه میکند. مکث.) فکر کنم راست میگی.»
برایان پاتریک فریل، پسرِ پاتریک«پَدی» فریل، معلم ابتدایی و مری مکلون، مدیر ادارهٔ پست، در ژانویهٔ ۱۹۲۹ در شهر اوماگکانتیِ ایرلند شمالی به دنیا آمد.
فریل پس از اتمام تحصیلات خود، بین سالهای ۱۹۴۵ تا ۱۹۶۰، به تدریس در کالج بلفاست و مدارس ابتدایی مشغول شد و در نهایت در ۱۹۶۰ به قصد تمرکز بر حرفهٔ نویسندگی، شغل خود را رها و کار بر روی اثر خود، «بهشت مبهم» را آغاز کرد. این اثر اولین نمایشنامهٔ اجرا شدهٔ فریل بر روی صحنهٔ تئاتر است.
پیش از انتشار نمایشنامههای شاخصش، فریل خود را بیشتر داستاننویس میدانست و از همین طریق نیز ارتزاق میکرد. فعالیت داستاننویسیِ فریل با نوشتن برای مجلهٔ نیویورکر از سال ۱۹۵۹ آغاز شد و پس آن دو مجموعه داستان محبوبش به نامهای «حوضچهٔ چکاوک» و «طلای دریا» روانهٔ کتابفروشیها شدند؛ اما از آغاز ۱۹۶۷ تا اواسط دههٔ ۷۰ او محبوبترین نمایشنامههای خود را منتشر کرد و تبدیل به یکی از درامنویسان برجستهٔ جهان شد و همتای بزرگانی چون آرتور میلر و تنسی ویلیامز قرار گرفت. نمایشنامههای این دوره از دغدغهها و مبارزههای مردم ایرلند شمالی، مهاجرتهای ناخواسته سخن میگویند. بسیاری از این آثار در شهری کوچک و خیالی به نام بالیبِگ اتفاق میافتند؛ نامی که برگرفته از لغت Bailey Beag به معنای شهر کوچک در زبان گالیک است. از جملهٔ این نمایشنامهها میتوان به «فیلادلفیا! من دارم میآم» و «مالی سوئینی» اشاره کرد.
از نیمهٔ دههٔ ۷۰ فریل خلقِ درامهای خانوادگیاش را آغاز کرد. نمایشنامههایی درباره روابط شکنندهٔ خانوادگی که یادآور آثار چخوف بودند و به واسطهٔ آثار همین دوره، منتقدان لقب «چخوف ایرلندی» را به او اعطا کردند.
فریل مبارزی تمامعیار و از گرانبهاترین میراثهای سرزمینش بود که همواره برای ایرلند و درباره ایرلند نوشت. روابط خانوادگی و ارزشهای انسانی از جمله دغدغههایی بودند که او در آثارش به آنها استادانه اشاره میکرد. او در دوم اکتبر ۲۰۱۵، پس از یک دوره بیماریِ طولانی در گرینکاسل درگذشت.