نمایشنامهٔ «روباهیاب» نوشتهٔ داون کینگ، در سال ۲۰۱۱ توسط انتشارات نیکهِرن در انگلستان منتشر شد و در ۲۹ نوامبر همان سال در سالن تئاتر فینبرو (Finborough) لندن به روی صحنه رفت.
«روباهیاب» نمایشنامهای دغدغهمند و تعمقبرانگیز درباره جهانی نهچندان روشن است که باورها، تمایلات و قضاوتهای شخصیتهایش را موشکافانه وارسی میکند. این اثر، موفق به کسب جوایز متعددی از جمله جایزه پاپاتانگو، معتبرترین جایزهٔ نمایشنامهنویسان مبتدیِ بریتانیا در سال ۲۰۱۱ و جایزهٔ بهترین نمایشنامهنویس سالِ تئاتر سلطنتی در سال ۲۰۱۳، شد.
وقایع نمایشنامهٔ «روباهیاب» در یکی از روستاهای انگلستان اتفاق میافتند. انگلستانِ نمایشنامهٔ کینگ، کشوری خفقانآور است که توده در خدمت قدرت بزرگ و ارزشهای اوست. درست مثل تمام پادآرمانشهرهایی که میشناسیم، انگلستان، یا آنطور که ویلیام، مأمورِ روباهیاب میگوید «مادر» چون والدی خودخواه و ناظمی سختگیر بر ملت خود نظارهگر است. او آفریننده و دلیلِ زیستِ تمام اعضای ملتش است. در این کشور، روباه نشانهٔ شومِ کجروی و گناه مردمانیست که این موجود راهی به زندگیشان پیدا کرده است؛ در این میان آنان که آلوده به حضور این موجود باشند، اموالشان مصادره و محکوم میشوند. ویلیام، خادمِ دولت و گماشتهٔ روباهیاب که هرگز زندگی واقعی را تجربه نکرده و از کودکی تحت تعلیم معلمانی بوده که او را با داستانهای خیالی و ارزشهای پوچ فریفتهاند مأمور بازدید از مزرعهٔ سمیوئل و جودیت، زوج جوان کشاورزی میشود تا دلیل کاهش محصول مزرعهٔ آنها که شاید از بابت حضور روباهی در آن حوالی باشد را بررسی کند. در جریان این بازدید هر یک از شخصیتهای نمایشنامه سفری درونی از ارزشها و باورهای خود را تجربه میکنند و با واقعیت تلخ سرزمین خود آشنا میشوند.
انگلستانی که در این نمایشنامه به ما معرفی میشود، آینهای تمامنما از سرزمینهاییست که تحت سلطهٔ دولتمردانی مستبد اداره میشوند و حیاتشان وابسته به بندگی بیچون و چرای مردمانشان و وحشت آنها از قدرت بزرگ است؛ اما زمانیکه این مردمان، درست مانند شخصیتهای «روباهیاب»، شروع به پرسشگری و تردید میکنند، بنیان چنین حکومتهایی نیز به لرزه درمیآیند.
منتقد مجلهٔ گاردین (The Gaurdian)، در مقالهای که درباره این اثر نوشته است، از خصوصیات شاخص این نمایشنامه میگوید: «نمایشنامهٔ جدیدِ داون کینگ همچون یک فانوس دریایی در دنیای تئاتر امروز میدرخشد. این نمایشنامه که گویی متأثر از نمایشنامهٔ «ساحرهسوزان» آرتور میلر و بازتابدهندهٔ اندیشههای کافکاست؛ در عین حال استقلال خود را حفظ میکند و همچنان اثری جذاب و شخصی باقی میماند و تا مدتها ذهن مخاطبش را به اسارت خود درمیآورد.»
«روباهیاب» علاوه براینکه مورد پسندِ منتقدان قرار گرفت، با استقبال خوانندگان خود نیز روبهرو شد. خوانندگان وبسایت آمازون ((amazon این نمایشنامه را اثری مسحورکننده، خواندنی و فوقالعاده توصیف کردهاند.
یکی از کاربران این وبسایت درباره این نمایشنامه نوشته است: «نمایشنامهای عالی که به خوبی روایت شده است. اثری با شخصیتهایی خارقالعاده و فضایی دیستوپیایی که به طرز ترسناکی شبیه به واقعیت هستند.»
سارا، همسایهٔ جودیت و سمیوئل در نمایشنامهٔ «روباهیاب»، فردیست که جرئت پرسش و جسارت تردید را به خود میدهد. همین خصوصیت، او را تبدیل به شخصیتی میکند که با تیزبینی خود، باورهای کورکورانهٔ شخصی مانند ویلیام را زیر سؤال میبرند. نگاهی کنیم به بخشی از مکالمهٔ سارا و ویلیام:
«سارا: میتونم یه چیزی ازتون بپرسم؟
ویلیام: چیه؟
سارا: تا حالا روباه دیدین؟
ویلیام: نه هنوز.
سارا: کسی که روباه دیده چطور؟
ویلیام: البته.
سارا: کی؟
ویلیام: معلمهای مؤسسه داستانهای زیادی از رویاروییشون با این جونور تعریف کردهن.
سارا: داستان. داستانهای قدیمی.
ویلیام: نه اونقدرها قدیمی.
سارا: روباهیابهای جوون چطور، یکی مثل شما؟
ویلیام: همین شش ماه گذشته همکارهام مزرعههای آلودهٔ متعددی رو شناسایی کردهن.
سارا: روباه هم دیدن؟
ویلیام: نه.
سارا: فکر نمیکنین که...غیرقابل باوره؟
ویلیام: روباه مکّاره. همه اینو میدونن.
سارا: اینو بهمون میگن تا توجیه کنن چرا هیچوقت نمیبینیمشون.
ویلیام: متوجهم میخوای چیکار کنی اما—
سارا: ما یه دونه هم ندیدیم، چون همهشون رفتهن، و کشتنشون هم اوضاعو اصلاً بهتر نکرده چون اونها هرگز دشمن ما نبودن.
ویلیام: بهتره مواظب حرف زدنت باشی. پروپاگاندا...تأثیری روی من نداره.
سارا: شما رو آموزش دادن یه مشت دروغو باور کنین و از شما استفاده میکنن تا ماها رو سر این باور نگه دارن. مثل احمقها به بازی گرفته شدین، نمیتونین اینو ببینین؟»
داون کینگ ((Dawn King نمایشنامهنویس معاصر بریتانیایی، در سال ۱۹۷۸، در اشتراود، یورکشایر به دنیا آمد.
او فعالیت حرفهای خود را با خلق اولین نمایشنامهٔ صاحب سبک خود در سال ۲۰۰۵ آغاز کرد و در همان سال موفق به کسب جایزه از دانشکدهٔ خود شد. کینگ که تحصیلکردهٔ نمایشنامهنویسی در دانشکدهٔ گلداسمیتِ دانشگاه لندن است، پس از اتمام تحصیلات به عضویت گروه تئاتر سوهو وابسته به مجموعهٔ تئاتر سلطنتی درآمد و همکاری با رادیو بیبیسی لندن را آغاز کرد. در همین دوران، کینگ فرصتهای تحصیلی در دانشکدههای معتبر دیگری همچون مرکز هنرهای خلاقِ دانشکدهٔ ویرجینیا و همکاری با گروههایی مانند اتاق نویسندگان بیبیسی را نیز تجربه کرد.
با انتشار و اجرای آثار بیشتر، او به یکی از چهرههای شاخص تئاترِ معاصرِ بریتانیا تبدیل شد و آثارش به چندین زبان ترجمه شدند و در سالنهای تئاتر سرتاسر جهان به اجرا درآمدند.
پادآرمانشهرها از دغدغههای همیشگی کینگ هستند که در بسیاری از آثارش با نگاهی نقادانه، سرگذشت مردمان چنین جوامعی را روایت میکند و از عواقب اختناقِ ملتها میگوید. کنجکاوی کینگ راجعبه چنین جوامعی، اقتباس او از کتاب مشهور آلدوس هاکسلی، «دنیای قشنگ نو» را به دنبال داشت. در تمامی این آثار اما همواره چند شخصیت آگاه پدیدار میشوند که ارزشهای تهی گذشته را زیر سؤال میبرند و در جستجوی رهایی برمیخیزند. از جملهٔ چنین آثاری میتوان به نمایشنامههای «دیستوپیا۹۸۷» و «محاکمه» در سالهای ۲۰۱۹ و ۲۰۲۲ اشاره کرد.
داون کینگ این روزها در لندن زندگی میکند و به کار بر روی نمایشنامهٔ جدید خود مشغول است که از نمایشنامهٔ «باغ آلبالو» به روایت درختان باغ، اقتباس شده است.