خشم یکی از احساساتیست که میتواند پیش از آنکه برای دیگران و اطرافیانمان آسیبزا باشد، درون خود ما و زندگی شخصیمان را تلخ و یا حتی تباه کند. کتاب «زیستن با آهنگ زندگی و نه با آهنگ خشم» نوشتهی جورج اچ ایفرت، متیو مک کی و جان فورسایت است که به تاثیر خشم در ریتم زندگی میپردازد و در نهایت مخاطب را آگاه میکند که چگونه این احساس را در امور روزمره مدیریت کند. «زیستن با آهنگ زندگی و نه با آهنگ خشم»، همانطور که از عنوانش پیداست، خواننده را در حوزهی روانشناسی و خودآگاهی به مسیر بهبود کیفیت زندگی هدایت میکند.
این کتاب برای درمانگران و کسانی که با خشم درونی خویش درگیرند، مناسب بوده و این احساس را حسی طبیعی در انسان سالم میشمارد و در واقع پرخاشگری را مرحلهای در ناتوانی در تسلط بر این احساس میداند و شیوهها و تمریناتی را برای مقابله با آن و ملایم کردن ریتم زندگی مطرح میکند. این کتاب موهبتی از این سه نویسنده است که در زندگی رویکردهایی را معرفی میکند که راهگشای بسیاری از لحظات مملو از خشم انسان است.
در بخشی از این کتاب با عنوان حملهی زامبیها چنین میخوانیم:
«اگر افکار، احساسات، اقدامات و خودِ مشاهدهگر از هم جدا هستند چگونه است که هنگام انفجار خشم همگی تصویری از هم به نظر میرسد؟
این موضوع به این دلیل است که احساسات ممکن است به سرعت مجموعهای از رفتار و عادتهای رفتاری را تحریک کند.
برای چند لحظه احساس میکنیم به تسخیرشان در آمدهایم. انگار خودِ مشاهدهگر به تعطیلات رفته و زندگی را در دست آدمهای خُلوضعی که با عصبانیت این سو و آن سو میروند و همه چیز را به هم میریزند، رها کرده است.»
در قسمتی دیگر از این کتاب با عنوان سمفونی انگیزهبخشی به نام ارزشها این چنین میخوانیم:
«ارزشهایی که انتخاب کردهاید نقشه راهی است برای نجات زندگی خود از دست خشم.
ارزشها کمکتان میکنند همچنان روی مسائل متمرکز بمانید؛
وقتی احساس کردید که حس خشم در بدنتان به اوج رسیده میتوانید
دست از کار بکشید؛
آن احساس را مشاهده کنید
و سپس به ارزشهایتان گوش بسپارید.
آنها کمک میکنند با انتخاب اقدامات مناسب به اهداف مورد نظرتان نزدیکتر شوید نه دورتر.»
برشی دیگر از این کتاب نیز با عنوان یک آگاهی ساده چنین شرح داده است:
«این مهمترین نکتهای است که باید به یاد بسپارید:
"شما میتوانید اقداماتتان را انتخاب کنید"
اگر این نکته را فراموش کنید به احتمال زیاد برای بهبود بخشیدن به انتخابهایتان هیچ تمرینی را اجرا نمیکنید.
میتوانید این شعار را دائما تکرار کنید تا ملکه ذهنتان شود:
نمیتوانم احساسم را انتخاب کنم ولی میتوانم اقداماتم را انتخاب کنم و این کار را میکنم.»