کتاب «خاطرات یک گیشا Memoirs of a Geisha))»، در لیست 1001 کتابی است که قبل از مرگ باید بخوانید. در سال 2005 فیلمی بر اساس این کتاب ساخته شد که موفق به دریافت 3 جایزه اسکار شد. کتاب «خاطرات یک گیشا» در سال 1997 به چاپ رسید و به مدت دو سال در لیست کتابهای پرفروش نیویورکتایمز قرار داشت. این کتاب به 32 زبان ترجمه شده و بیش از 4 میلیون نسخه از آن تاکنون به فروش رفته است.
خاطرات یک گیشا رمانی است که زنی ژاپنی به نام سایوری آن را روایت میکند. داستان از آنجایی شروع میشود که سایوری (در آن زمان با نام چیو شناخته میشد) کودکی است که در یک دهکده ماهیگیری با والدین و خواهرش ساتسو زندگی میکند. او با مردی به نام تاناکا آشنا میشود که یک شرکت ماهیگیری را اداره میکند و بدون اطلاع او دخترانی را برای کار بهعنوان گیشا میآورد.
وقتی سایوری با آقای تاناکا ملاقات میکند، هیجانزده میشود زیرا معتقد است که او قرار است او را به فرزندی قبول کند. او به خواهرش اطمینان میدهد که این نقشه است، اما وقتی آنها به منطقه گیون سفر میکنند، او متوجه اشتباه خود میشود. این سفر با جدایی او از خواهرش به اوج خود میرسد و او به یک اوکیا اسکورت میشود، جایی که او به عنوان گیشا خدمت میکند. گیشا در فرهنگ ژاپنی به زنانی گفته میشود که وظیفه آوازخوانی، رقص، پذیرایی و به طور کلی سرگرمی را برعهده دارند. اوکیا تحت نظر سه زن ارشد (مادر، مادربزرگ و خاله)، دختری که سایوری او را «کدو تنبل» مینامد و یک گیشا به نام هاتسومومو مدیریت میشود.
در حالی که سایوری از اینکه از خانهاش جدا شده است مضطرب است، او به زودی درگیر کارهای عملی تبدیل شدن به یک گیشا میشود. او با کدو تنبل به مدرسه میرود، اما هاتسومومو مدام او را مسخره میکند. ناراحتی او باعث میشود که به دنبال خواهرش برود و هر دو قصد فرار کنند. در همین اوضاع سایوری دستگیر میشود. او اکنون آینده خود را خراب کرده است و به نظر میرسد که قرار است تا آخر عمر خدمتکار بماند و وقتی میشنود که پدر و مادرش فوت کردهاند، ضربه بیشتری میخورد.
یکی از خوانندگان درباره تجربه جذاب خود از خواندن این کتاب نوشته: «مانند خوردن دسر فانتزی در یک رستوران لذیذ، خاطرات یک گیشا زیبا است، به آرامی از روی زبان آب میشود. زبان فوقالعاده دوست داشتنی است و گلدن تصویری درخور توجه از زمان و مکان را ترسیم میکند. اگر به دنبال یادگیری چیزی عمیق درباره روانشناسی فرهنگ ژاپنی هستید، یا با شخصیتهای ظریف آشنا میشوید، خواندن این کتاب توصیه میشود. داستان تنها جنبههای پیچیدهتر ژاپن در حال افول را بررسی میکند و بیشتر بر سبک زندگی ملایمی تمرکز میکند که احتمالاً از بیرون جذابتر به نظر میرسد.»
خواننده دیگری نیز نظرش را اینطور بیان کرده: «داستانی زیبا و تکان دهنده که به طرز باورنکردنی و مجذوب کننده است که از همان کلمه اول فریفته میشوید. یک اثر هنری مطلق، هر صفحه مملو از تصاویر زیبا، احساسی و خاطره انگیز است.»
و این هم روایت یک خواننده دیگر از شخصیتهای داستان: «این داستان یک گیشا مرا به جهات زیادی کشاند. به زیبایی از دیدگاه یک دختر جوان که تبدیل به یک زن زیبای خردمند میشود. این روایت برایم جالب بود زیرا نحوه زندگی یک گیشا را توضیح میداد و سختیهایی را که او متحمل شده بود.»
این کتاب پر است از تصویرسازیهای جذاب، مثل: «سر و صدایی به گوشم خورد و احساس کردم به پشت برگردانده میشوم، بعد دستهایی مرا بلند کرد و به جایی برد. میتوانم بگویم که آن دستها مرا داخل ساختمان سازمان شیلات ژاپن برد، چون بلافاصله بوی ماهی به دماغم زد و در اطرافم پیچید. صدای به زمین افتادن یک بار ماهی از روی یکی از میزهای چوبی را شنیدم، میزی که مرا روی سطح لیزش خواباندند. میدانستم که زیر باران خیس شدهام، میدانستم که خونین و مالین هم شدهام، میدانستم که پابرهنه و کثیف هستم و میدانستم که لباسم دهاتی است، اما یک چیز را نمیدانستم و آن این بود که این لحظه همان لحظهای است که همه چیز را تغییر میدهد. چون همان وقت بود که دیدم دارم به صورت تاناکا ایشیرو بالای سرم نگاه میکنم.»
و یا جایی که آرتور گلدن درمورد رقص و هنر اینچنین نوشته: «رقص، احترام برانگیزترین هنر یک گیشاست. تنها امیدوارکنندهترین و زیباترین گیشاها این دلخوشی را دارند که در این هنر تخصص لازم را به دست آورند و شاید گذشته از آداب تهیه ی چای، هیچ چیز دیگری در مقام مقایسه به غنای سنتی به پای آن نمیرسد. مدرسهی رقص اینو، محل تمرین گیشاهای گیون، از هنرهای نمایشی «نو» اقتباس شده است. چون «نو» هنری باستانی است که همیشه مورد عنایت دربار امپراتوری قرار داشته است. رقاصههای گیون هنر خود را برتر و والاتر از تمرینهای رقص مدرسه ناحیه ی پونتوچو در آن سوی رودخانه میدانند، که از هنرهای نمایشی کابوکی اقتباس شده است. اکنون، من یکی از تحسین کنندگان بزرگ کابوکی هستم و در حقیقت اقبالی آن چنان بلند داشتهام که تعدادی از نامدارترین بازیگران کابوکی این قرن در میان دوستانم جای داشته اند؛ اما کابوکی به نسبت، هنری تازه شکل گرفته است، قدمتش به پیش از سال ۱۷۰۰ نمیرسد و همیشه هم بیش از آنکه مورد عنایت دربار امپراتوری باشد، مردم از تماشای آن لذت برده اند. در گیون، بین رقصهای پونتوچو و رقصهای اینو هیچ وقت مقایسه نمیشود.»
آرتور گلدن (Arthur Golden)، نویسنده آمریکایی که بیش از هر چیزی برای کتاب خاطرات یک گیشا شناخته میشود. مادر او دختر آرتور هیس سولزبرگر، ناشر قدیمی نیویورکتایمز و نوه آدولف اوکس، مالک و ناشر نیویورکتایمز بود. او در دانشگاههای هاروارد و کلمبیا مدرک کارشناسی هنر و کارشناسی ارشد تاریخ ژاپن را اخذ کرده است. از دیگر کتاب مشهور میتوان به کتاب «میسایوری» اشاره کرد.