کتاب «هنر درمان» اثری از روانپزشک برجسته و استاد دانشگاه استنفورد، «اروین یالوم» است. این کتاب از پرفروشهای نیویورکتایمز است و در لیست کتابهایی که زندگیتان را دگرگون میکند، قرار دارد. هنر درمان توانسته نظر مخاطبان و درمانگران زیادی را در سراسر دنیا به خود جلب کند. یالوم میگوید که «در نوشتن این کتاب، آنچه بیش از هر چیز برای او اهمیت داشته، اشتیاق و برانگیزاندن شور در خواننده است.»
اروین یالوم عنوان فرعی کتاب را «نامهای سرگشاده به نسل جدید رواندرمانگران و بیمارانشان» انتخاب کرده است، و با همین یک جمله بهوضوح کتاب «هنر درمان» را معرفی کرده است. یالوم با لحنی صمیمی و جذاب از دههها تجربههای درمانش مینویسد. هنر درمان به ما ارتباطی بهتر با دیگران و البته خویشتن را میآموزد.
دکتر «ای. توماس داود» رئیس یکی از موسسات روانشناختی در آمریکاست و بعضی از کتابهایش نیز در ایران ترجمه شدهاند. او درباره کتاب هنر درمان میگوید: «انسانیت و فروتنی را که از طریق این کتاب میدرخشد، تحسین میکنم. این کتاب را به همه توصیه میکنم، بهویژه کسانی که با قلب و ذهن، آماده یادگیری هستند.»
«بوک لیست» کتاب را اینگونه توصیف میکنند: «مطمئناً برای درمانگران و بیماران مفید است، همچنین ممکن است به هر فرد متفکری که به دنبال درک خود و بهبود روابط با دیگران است، کمک کند.»
سایت آمازون هم مختصر و مفید نوشته است: «یالوم، خرد حاصل از سی و پنج سال کار درمانگری را در این کتاب خلاصه کرده است.»
«بیلی» و «دیوید» از کاربران سایت آمازون هستند. آنها درباره کتاب مینویسند: «این کتاب را دوست داشتم. با نثر زیبایی نوشته شده است. فصلهای کوتاهی که سریع خوانده میشوند با این حال عمیق هستند. این کتاب داستانهای عالی و ایدههای ملموس برای گفتن به مخاطب دارد. مطالعه این کتاب بسیار الهامبخش بود و من قصد دارم از اکثر روشهای این کتاب در تمرین خود با بیمارانم در آینده استفاده کنم. بهشدت برای همه درمانگران جدید توصیه میشود.»
دیوید: «این کتاب مقدار قابلتوجهی اطلاعات مفید از یک استاد بزرگ و حرفهای در اختیار من قرار داد. با تشکر از دکتر یالوم برای ارائه این منبع ارزشمند.»
شخصی که احتمالاً خودش درمانگر بوده است، بدون ذکر نامش نظرش را اینگونه درباره کتاب مینویسد: «خواندن این کتاب را به تمام همکاران رواندرمانگرم توصیه میکنم. خانم سپیده حبیب این کتاب را بسیار روان و عالی ترجمه کرده و بهخوبی با قلم روان یالوم همراه شده است. خوشحالم که بالاخره این اثر را با یک ترجمه خوب خواندم. خیلی سال پیش نسخه اصلی کتاب را خوانده بودم و وقتی با این ترجمه، مجدد کتاب را خواندم، خیلی از مفاهیمی که متوجه نشده بودم را دریافتم.»
زهرا هم مینویسد: «این کتاب علاوه بر آموزشهایی که برای درمانگران دارد، دید جدیدی به مخاطب عام میدهد و اگر علاقهمند به رواندرمانی باشید، کمک میکند تا نتیجه بهتری از جلسات بگیرید، چه بهعنوان مراجع چه بهعنوان درمانگر.»
بخشی از کتاب از مرگ و روند پیری میگوید: «یکی از مهمترین روشهای ما برای انکار مرگ آن است که باور میکنیم استثنا هستیم، خود را متقاعد میکنیم که از ضرورتهای زیستی برکناریم و زندگی با همان خشونتی که با دیگران رفتار کرده، با ما تا نمیکند. یادم هست چندین سال پیش، به دلیل ضعف بینایی به یک اپتومتریست مراجعه کردم. او سنم را پرسید و گفت: «چهل و هشت، هان؟ خوب، درست موقعش است!» گرچه آگاهانه میدانستم که حق با اوست، فریادی از عمق وجودم برمیآمد و بانگ میزد که: «موقع چی؟ برای کی وقتش رسیده؟ شاید برای تو و بقیه وقتش برسد، ولی برای من نه.»
یالوم از نگرانیاش درباره رواندرمانی و حسی که به این شغل دارد مینویسد: «من نگران رواندرمانی هستم: نگران این که بر اثر فشارهای اقتصادی چه شکلی پیدا میکند و با برنامههای آموزشی مختصر شده، چقدر از خاصیت میافتد. با این حال، اطمینان دارم که در آینده، گروهی از درمانگران با رشتههای تحصیلی مختلف (روانشناسی، مشاوره، مددکاری، مشاورهی مذهبی، فلسفهی بالینی) گرد هم میآیند و آموزش دورههای عالی را با جدیت پی میگیرند و با وجود واقعیتهای اقتصادی موجود، بیماران مشتاقی خواهند یافت که خواهان رشدی فزایندهاند و پایبند درمانی که نقطهی پایان ندارد. برای این درمانگران و این بیماران است که هنر درمان را مینویسم.»
«درست مانند میوهای که به درخت بلوط مبدل شود...» چه تصویر شگرف و روشنگری! این تصویر رویکرد مرا به رواندرمانی برای همیشه دگرگون کرد و باعث شد با دیدی متفاوت به کار بنگرم: کار من برداشتن موانع از سر راه بیمارم بود. مجبور نبودم همهی کار را بر عهده گیرم؛ مجبور نبودم میل به رشد، حس کنجکاوی، اراده، رغبت به زندگی، محبت، وظیفهشناسی یا هر یک از بی شمار خصوصیاتی را که از ما انسان میسازد، در روح بیمار بدمم. نه، من فقط باید موانع را شناسایی و برطرف کنم. باقی کار، به خودی خود و با نیروی خودشکوفایی موجود در درون هر بیمار پیش میرود.»
اروین دیوید یالوم، نویسنده و رواندرمانگر برجسته، در 13 ژوئن سال 1931 و در شهر واشنگتندیسی چشم به جهان گشود. یالوم در خانوادهای یهودی و روسیتبار بزرگ شد که به آمریکا مهاجرت کرده بودند. او در کودکی روزگار سختی داشت و از کابوسها و سختیها به کتابخانهای پناه میبرد و از کودکی به ادبیات علاقهمند شد. در رشته پزشکی و سپس روانپزشکی تحصیل کرد و یکی از پایهگذاران روانشناسی اگزیستانسیال شد. (قبل از لو رولو مِی این راه را در رواندرمانی شروع کرده بود)
وی در سال 2002 موفق به دریافت جایزه انجمن روانپزشکی آمریکا شد. یالوم از فیلسوفانی چون اپیکور، نیچه، اسپینوزا و شوپنهاور تأثیر گرفته است و بهخوبی توانسته است ادبیات و روانشناسی اگزیستانسیالیسم را ترکیب کند و آثاری زیبا خلق کند. از کتابهای او میتوان به رمان مشهورش «وقتی نیچه گریست»، «دروغگویی روی مبل» و «درمان شوپنهاور» اشاره کرد. همچنین کتاب «من چگونه اروین یالوم شدم» خودزندگینامهای است که در آن به واکاوی ذهن خود میپردازد و زندگی و خاطراتش از کودکی تا پزشک شدنش را شرح میدهد.