«دلبند» رمان معروف و شناخته شدهای در ادبیات آمریکاست که زمانی که جایزهی ویژهای را دریافت نکرد، منتقدان را به اعتراض وا داشت. نیویورک تایمز این اثر تونی موریسون را در سال 2006 به عنوان بهترین رمان 25 سال گذشتهی ادبیات آمریکا معرفی کرد. «دلبند» برای نویسندهاش در سال 1993 نوبل ادبیات به همراه آورد و از این رمان اقتباسی سینمایی به کارگردانی جاناتان دمی و بازی اپرا وینفری در سال 1998 صورت گرفته است.
ماجرای داستانی این رمان که پنجمین اثر نویسندهاش است بر اساس زندگی واقعی یک زن سیاهپوست )بردهای آفریقایی آمریکایی( نوشته شده است و وقایع پس از جنگ داخلی آمریکا را در بر میگیرد. «ست» شخصیت اصلی «دلبند» با دختر کوچکش از بردهداری گریخته است و به ایالت آزاد اوهایو پناه برده، با این همه هنوز آزاد و رها نیست. ارتباط این زن با فرزندش، فرزندی که چون روح همراه زندگیاش است، بستر عاطفی این داستان را روایت میکند...
بسیاری از منتقدان، خوانندگان و علاقمندان، این رمان را شاهکاری ادبی دانستهاند و آن را در تاریخ ادبیات مهم میدانند. یکی از کسانی که کتاب را مطالعه کرده، نوشته است: «رئالیسم جادویی واقعا مخاطب رو جادو میکنه. وقتی شروع کردم به خوندن این کتاب، باورم نمیشد که بتونم تا آخر بخونمش؛ اما فقط دو روز زمان برد خوندنش. اونم با این همه مشغلهای که دارم. کتاب خیلی خوبی بود. البته بیشتر قسمتهاش غمانگیز و هولناک بود بخاطر حوادثی که برای شخصیتهای داستان پیش میاد. اما رئالیسم جادوییش که تا حدی به مرز یک داستان فانتزی نزدیک شده بود، داستان رو جذاب میکرد.»
علاوه بر نثر نویسنده، جهانی که خلق شده است، هر مخاطبی را درگیر خود کرده و با آن همراه میشود. آشنایی با فضای زندگی بردههای سیاهپوست و ظلم واضحِ ناشی از نژادپرستی، درون مایهی اصلی این رمان است. یکی دیگر از خوانندگان «دلبند» نوشته است: «کتاب پر از درد از نژادپرستی، سختی، رنج سیاهان و تاثیر آن روی نسلهای بعدی است. کتاب خیلی خوب نوشته شده است.»
پرداختن به جزئیات تاثیرگذار در کلیت قصه بهخوبی به چشم میخورد، در بخشی از «دلبند» میخوانیم: «دایرههای سفید ضخیم خمیر داخل تابه ردیف شده بودند. یکبار دیگر سِت سرانگشت مرطوبش را به اجاق زد. در اجاق را باز کرد و تابه فر را به داخل سر داد. وقتی از کنار اجاق بلند شد پاول دی را در پشت خود حس کرد که قد راست کرد و هرچند حس نمیکرد ولی میدانست که او داشت گونهاش را به شاخههای درخت گیلاس وحشی او میفشرد. بدون اینکه حتی تلاشی بکند، به مردی تبدیل شده بود که میتوانست وارد خانهای شود و زن را به گریه وادارد. چون با او، در حضور او، میشد اینکار را کرد. حالت او بگونهای متعالی بود. زنها او را که میدیدند میخواستند گریه کنند، میخواستند به او بگویند که در سینه خود دردی دارند و همینطور در زانوانشان.»
قسمتی دیگر از کتاب را میآوریم تا درونمایهی اثر را برای درک لذت متن، بیشتر دریابیم: «روی ساحل رودخانه، در خنکای یک شب تابستانی، دو زن زیر بارشی از نقرهی آبی فام مبارزه کردند. آنها اصلا انتظار دیدن دوبارهی یکدیگر را در این دنیا نداشتند و در آن لحظه همه چیز برایشان بیتفاوت بود. ولی آن جا، در آن شب تابستانی، در میان سرخسهای آبی رنگ با همکاری یک دیگر کار شایسته و خوبی انجام داده بودند.»
تکههای ارزشمند با توصیفها و جملاتی تاثیرگذار نیز در این کتاب به چشم میآید: «اگر قراولی از آن جا میگذشت با دیدن آن دو زن بدون آتش و بیجا و مکان و همراهی خلاف قانون یک زن برده و زن سفیدی با پاهای برهنه و موهای آشفته که نوزادی 10 دقیقهای را لای لباسهایشان پیچیده بودند، آنها را ریشخند میکرد.»
تونی موریسون در 1931 به دنیا آمد. او چهرهای سرشناس در فمینیسم است. آثار او به خاطر نگاهی حماسی و به تصویر کشیدن رنج سیاهپوستان در ناعدالتیهای نژادپرستانه شهرت دارد. موریسون نخستین زنیست که در دانشگاه پرینستون در آمریکا برای خود کرسی آموزشی تعریف کرد و از دیگر سو نیز اولین زن سیاهپوستی است که جایزه نوبل ادبیات دریافت کرده است. از کتابهای دیگر او میتوان به «خانه»، «عشق» و «یک بخشش» اشاره کرد که همگی به فارسی ترجمه شدهاند.