«کودک 44»، اولین رمان «تام راب اسمیت» است که در سال 2008 منتشر شد. کتاب «کودک 44» متعلق به سهگانهای است که بخش دوم آن با نام «گزارش محرمانه» در سال 2009 به چاپ رسید. این اثر با روایت جذاب و متفاوتش توانسته افتخارات زیادی را از آن خود کند.
این کتاب در سال 2008 نامزد جایزهی بوکر، نامزد جایزهی کاستا و برندهی جایزهی خنجر فولادی یان فلمینگ شد. تاکنون با رکورد فروش بیش از یک و نیم میلیون جلد در لیست کتابهای پرفروش انگلیس قرار گرفته و به بیش از 31 زبان مختلف دنیا ترجمه شده است. همچنین فیلمی مهیج و موفق با همین نام به کارگردانی «ریدلی اسکات» در سال 2015، با اقتباس از این کتاب ساخته شد.
در عصر حکومت شوروی جنایات بسیار زیادی رخ داد که این حکومت با تلاش برای سرپوش گذاشتن بر روی آنها، سعی داشت هیچکدام را نپذیرد. یکی از همین اتفاقات مخوف، جنایتی وحشتناک بود که مربوط به قتلی زنجیرهای میشد که در آن بیش از 50 کودک به قتل رسیدند. پیگیریهای والدین این کودکان راه به جایی نداشت و همیشه به در بسته میخورد تا اینکه مأمور سابق امنیتی شوروی که «لئو دمیدوف» نام دارد ناخواسته درگیر این پرونده میشود و از این جرم و جنایاتهای بیپایان پرده بر میدارد.
این کتاب شعار حکومت شوروی، «جنایتی وجود ندارد»، را به تصویر میکشد و همچنین سیستم آموزش و پرورش، دستگاههای پلیس مخفی و یتیمخانهها این دوران خفقان را نشان دهد. داستان این کتاب با تکیه بر پروندهی «آندری چیکاتیلو» که در دهههای هفتاد و هشتاد مسئول قتلهای زنجیرهای کودکان بسیاری شناخته شد، نوشته شده است. این کتاب با ترجمهی نادر قبلهای، توسط «انتشارات مروارید» به چاپ رسیده است.
در ادامه نظر بعضی از خوانندگان را که در سایت آمازون ثبت شده است، با هم میخوانیم. یکی از خوانندگان کتاب با اشاره به زندگی شخصی خویش نوشته است: «من اولین بار فیلم کودک ۴۴ را دیدم و پس از آن با علاقه به سراغ کتابش آمدم. بسیار خوشحالم که این کار را کردم. داستان عالی و شخصیتپردازیها بینظیر است. یک کتاب که نمایشگر واقعیتهای تاریخی است. من از داستانهای تاریخی لذت میبرم، زیرا چیزهای جدیدی یاد میگیرم. من قبل از مرگ استالین متولد شدم و در دوران جنگ سرد بزرگ شدم، دوران بسیار ترسناکی که در کودکی بهخوبی به خاطر دارم. اکثر دانش آموزان تاریخ از روزهای وحشتناک اتحاد جماهیر شوروی استالین اطلاع دارند-اما برای درک واقعی وحشت، به کتابی نیاز است که داستانی از شخصیتهای واقعی نشان دهد که در آن زمانها واقعاً چگونه بودند. کودک ۴۴ کتابی است که این کار را بهخوبی انجام میدهد.»
یکی دیگر از مخاطبین با اشاره به طرح غیرقابل پیشبینی داستان نوشته است: «اسمیت برای یک خواننده باهوش مینویسد و اگرچه سرنخهایی در سرتاسر داده میشود، اما طرح داستان به هیچوجه قابل پیشبینی نیست. خوانندگان بهطرز وحشیانهای از شرایط زندگی در رژیم استالین آگاه میشوند و دوستداران تاریخ با تمایل به کسب اطلاعات بیشتر در مورد تاریخ روسیه این کتاب را یک روزه به پایان میرسانند زیرا کتاب بسیار جذابی است.» خوانندهی دیگری نیز کتاب را باورپذیر و دوستداشتنی معرفی میکند و آن را به علاقهمندان به کتابهای تاریخی پیشنهاد میدهد.
داستان «کودک 44» اینگونه آغاز میگردد: «از آنجا که ماریا تصمیم گرفته بود بمیرد، گربهاش باید از خودش دفاع میکرد. او پیش از این، تا جایی که مسئولیت نگهداری یک حیوان خانگی به او اجازه میداد، از آن گربه نگهداری کرده بود. موشهای صحرایی و خانگی پیش از اینها در تلههای اهالی روستا به دام افتاده و خورده شده بودند. تمام حیوانات اهلی کمی پس از آن ناپدید شدند. همه به جز یکی، این گربه، که همدم ماریا بود و ماریا او را پنهان کرده بود. چرا آن گربه را نکشته بود؟ برای زندگی به چیزی نیاز داشت؛ چیزی که از آن محافظت کند و دوستش بدارد- چیزی که به خاطرش زنده بماند. قول داده بود تا روزی که میتواند برای خودش خوراکی تهیه کند، به او هم غذا بدهد.»
در قسمتی از کتاب میخوانیم: «سه مأموری که دستور داده بود دنبالش بیایند، به خودشان زحمت ندادند کتهایشان را دربیاورند. افسر ارشدشان از آنها خواسته بود در برفها بدون ژاکت بدوند، درحالیکه حتی به خود زحمت نداده بود بدن مردهی پسر همکارشان را بررسی کند. مرگ یک پسربچه، همچون واقعهای ناچیز، نادیده گرفته شده بود. مردان، به خاطر اطاعت کورکورانه از مردی که قدرتش به پایان رسیده بود، کسی که هیچ علاقهای به همراهیاش نداشتند، قطعاً نمیخواستند سینهپهلو کنند. با این حال لئو هنوز افسر ارشدشان بود، دستکم در این لحظه؛ و پس از رد و بدل شدن نگاهها با واسیلی، هر سه بهکندی در پیروی از فرمان حرکت کردند، و مردی را که تا حالا چند صد متر از آنها جلوتر بود، دنبال کردند.»
در قسمت دیگری از کتاب، روزهای سخت و قحطی در روسیه به تصویر کشیده میشود: «اوکسانا، پیچیده در پتویی پشمی، نشسته بود و خیره به زمین نگاه میکرد. کاملا ساکت بود و انرژیاش را حفظ میکرد، گویی به روشهای زنده ماندن خانوادهاش فکر میکند، افکاری که هر لحظه از بیداری و رویاهای عبوسش را اشغال کرده. یکی از معدود کسانی بود که هنوز تسلیم نشده بود. هرگز تسلیم نمیشد. نه تا وقتی که پسرانش همراهش بودند. ولی اراده به تنهایی کافی نبود، باید دقت میکرد: تلاشی اشتباه میتوانست به معنی خستگی باشد و خستگی به معنای مرگ مطلق بود. چند ماه پیش نیکلای ایوانوویچ، یکی از همسایهها و دوستانش، نومیدانه به انبار غلهی دولتی هجوم برده بود. او هرگز بازنگشت. صبح روز بعد اوکسانا و همسر نیکلای به دنبالش رفته بودند. جنازهاش را کنار جاده پیدا کردند که دَمَر افتاده بود.»
تام راب اسمیت (Tom Rob Smith)، نویسندهی انگلیسی، در سال 1979 در لندن متولد شد. او در ابتدا در دانشگاه کمبریج موفق به اخذ مدرک در رشتهی شعر و ادبیات انگلیسی شد و پس از آن به ایتالیا رفت و در رشتهی نویسندگی خلاق به تحصیل پرداخت.
او به مدت 4 سال بهعنوان خبرنگار در BBC فعالیت کرده است. او علاوه بر رماننویسی در فیلمنامهنویسی و نمایشنامهنویسی هم تجربه دارد. از دیگر آثار این نویسنده میتوان به «مأمور 6»، «گزارش محرمانه» و «مزرعه» اشاره کرد.