کتاب «من، شماره سه» دومین رمان عطیه عطارزاده است. او برای نوشتن این کتاب، 3 سال زمان گذاشته و سرانجام آن را در سال 1398 شمسی عرضه کرده است. عطیه عطارزاده در رمان خود، داستان یک بیمار روانی را روایت میکند که او را «شماره سه» نامیدهاند.
شماره سه، یک پسر نوجوان 19 ساله است که از زمان کودکی، در آسایشگاه روانی زندگی کرده است. او خواندن و نوشتن بلد نیست و نمیتواند صحبت کند. تنها کاری که شماره سه قادر میتواند انجام بدهد، نقاشی کردن است و از این طریق است که با دیگران ارتباط برقرار میکند. نویسنده تلاش کرده است تا داستان را از طریق نگاه شماره سه روایت کند؛ نگاهی که برآمده از یک ذهن آشفته و جنونآمیز است. این مساله موجب شکلگیری یک داستان جذاب و متفاوت ایرانی شده است که شما میتوانید آن را در کتاب «من، شماره سه» دنبال کنید.
پرستو، مخاطب کتاب از شهر تهران، نظر خود را اینگونه بیان کرده است: «داستان رمان دربارهی سیاهیهای زندگی چند انسان غیرعادی است. به نظر من این کتاب جزو آن دسته آثاری است که آنها را «سختخوان» مینامم؛ به این معنا که اگر حواستان به داستان نباشد، چیزی متوجه نخواهید شد. این کتاب پر از غم و اندوه بود. نوشتن از غم و اندوه کار سادهای نیست، چون نویسنده باید اعماق وجود انسان را بشکافد تا ببیند چه چیزی باعث ناراحتی انسان شده است. این مساله برای انسانهای غیرعادی کتاب سختتر هم میشود. من همیشه فکر میکنم که نوشتن از شادی و خوشحالی راحتتر است؛ چون نویسنده میتواند بهسادگی دروغ بگوید ولی با غم نمیتوان بازی کرد و یا آن را با دروغ ترسیم نمود. به این دلیل که انسان با غم و اندوه زاده شده است و آن را بیشتر از باقی احساسات میشناسد. این کتاب هم حقیقت محض اندوه بود.»
«کتاب «سختخوانی» بوده و دلیل آن هم این است که فضای تاحدودی مبهم و جملات کوتاه و بریدهای دارد. شاید کتاب مناسب هر سلیقهای نباشد اما اگر برای آن انرژی و تمرکز بیشتری نسبت به رمانهای دیگر بگذارید، از کتاب لذت خواهید برد. من عاشق این رمان و شکل روایتش شدم و لذت زیادی هم از خواندنش بردم. این رمان فرصتی برای درک دنیای یک بیمار روانی بود. اتفاقی که برای من، در این مقطع از زندگیام، بسیار ضروری بود. به نظر من برای درک بیشتر فضا و اخت شدن با داستان، خواندنِ بیشتر از یک بارِ کتاب خالی از لطف نیست.» این نظر مائده، یکی از خوانندگان کتاب در وبسایت گودریدز بود.
شهرزاد بدرستانی، یکی از مخاطبان کتاب، چنین نظری دربارهی کتاب «من، شماره سه» داده است: «از کتابهایی که به یکباره سروصدا میکنند، بدم میآید. اما من میخواهم یادم بماند که «من، شماره سه» را پنهانی از قفسه برداشتم و از آن خوشم آمد. از جنونی که بهزیبایی به تصویر کشیده شده بود تا صحنههای دیگرش را دوست داشتم. از نثر، از ناتوانی راوی لال و از بیان محتویات ذهن شماره سه خوشم آمد. او ذهن دیوانهای داشت که نمیتوانست بفهمد در حال انجام دادن چه کاری بوده یا پیش از این چه کارهایی انجام داده است. نقاشی کشیدنها و خط خطیهای با زغال روی دیوار را هم دوست داشتم. کتاب «من، شمارهی سه» از رمانهای موردعلاقهی پنهانیام شده است.»
داستان از نگاه شماره سه بازگو میشود که این شکل روایت موجب شده است تا سراسر کتاب مملو از توصیفهای عجیب باشد. برای نمونه به این جملات توجه کنید: «بگذار باد پریشان کند، خاکستری که از عصارهی خون است. رنج هر روز برای همان روز کافی است. همه میمیرند.هیچ کس آن جور که خودش خیال میکند زنده نیست. مردها درختاند نمیمیرند. فقط ادامه میدهند»، «هرکسی سرنوشتی دارد که دست خودش نیست توی هواست، میرقصد، مثل برف» و «سلیمی گفته ما آدمها بذریم. فقط کافی است پا رویمان نگذارند تا بزرگ شویم.»
شماره سه، به دلیل بیماری ذهنی خود، همچنان فکر میکند که ایران در شرایط انقلاب سال 1357 قرار دارد و همه چیز آشفته است. برای مثال به این قسمت از کتاب توجه کنید: «نترس شماره سه. از این آدمها که آمدهاند لای ماشینها و داد میزنند نترس. دهانت را شکل همینها باز کن. هوا را بخور. هوا تنها چیزی است که اینهمه سال عوض نشده. بگذار بوی کود آرامت کند. حالاست که راه باز شود و وانت دوباره راه بیفتد. گفتم که این بیرون همهچیز روی هواست. از رادیو که شنیدی. نترس. سرت را نگیر پایین. بگیرش بالا. بگذار ببینندت. حواس اینها که به تو نیست. نمیبینی چهجور کاغذهایشان را میریزند هوا؟ انقلاب میکنند. این وسط کسی کاری ندارد به مرد بیصورتی که از دیوانهخانه فرار کرده.»
این بخش از کتاب را بخوانید که شماره سه در حال درد و دل کردن با خودش است: «حالا ما خودمانایم. خود خودمان. تکهپارهایم. دیوانه. دراز. کوتاه. زیادی کش آمدهایم. بیپدر. مادران سوختهای داریم. بیکسایم. بیکار. گوشهایمان سوت میکشند. سگ میشویم. گوسفند سلاخی میکنیم. اسبها رویمان چهارنعل میدوند. چیزهایی میبینیم که نیستند. زنهایی با صورتهایی نورانی. بچههایی دونده دنبال باد. حالا ما خودمانایم. روحهایمان برگشتهاند و توی صورتهایمان فوت میکنند. چشمهایمان گشاد شدهاند. ایستاده خواب میبینیم. دنیا را همانجوری میبینیم که هست. سیاه.»
درباره نویسنده کتاب من، شمارۀ سه
عطیه عطارزاده، نویسنده، شاعر و مستندساز ایرانی، زاده سال 1363 شمسی در شهر تهران است. او اولین رمان خود را با نام «راهنمای مردن با گیاهان دارویی» منتشر کرد که مورد استقبال منتقدین و مخاطبان قرار گرفت. عطارزاده بابت نوشتن این رمان موفق شد که جایزهی «هفت اقلیم» را کسب کند. از سایر آثار عطیه عطارزاده میتوان به رمان «من، شماره سه» و مجموعههای شعری «اسب را در نیمهی دیگرت برمان» و «زخمی که از زمین به ارث می برید» اشاره کرد. کتاب «اسب را در نیمهی دیگرت برمان» در سال 1395، جایزهی شعر خبرنگاران را دریافت کرده است.