کتاب «ماه آبی (Blue Moon)» رمانی نوشته «لی چایلد» نویسنده بریتانیایی است. این بیست و چهارمین کتاب از مجموعه جکریچر است که قهرمان مجموعهای از رمانهای جنایی هیجانانگیز نوشته چایلد است. در این مجموعه داستانهای «ماه آبی»، جک ریچر یک سرگرد در پلیس نظامی ارتش ایالات متحده بود. ریچر پس از ترک ارتش در سن 36 سالگی، در ایالات متحده پرسه میزند، مشاغل عجیب و غریب را انتخاب میکند و موقعیتهای مشکوک و اغلب خطرناک را بررسی میکند.
در کتاب ماه آبی، جک ریچر به کمک زوجی مسن میآید و با خطرناکترین دشمنان خود روبهرو میشود. در شهری بینام، دو باند جنایتکار بیرحم، یکی از آلبانی و دیگری از اوکراین، برای در دست گرفتن شهر با هم رقابت میکنند. ورود غیرمنتظره ریچر به شهر، معادلات آنها را بر هم میزند. ریچر در اتوبوس است و مرد سالخوردهای را تماشا میکند که روی صندلی خوابیده است و یک پاکت بزرگ پول نقد از جیبش آویزان شده است. یکی دیگر از مسافران نیز در حال تماشا است. همانطور که قاتل برای عملیات خود برنامهریزی میکند، ریچر وارد میشود. پیرمرد پیشنهاد ریچر برای کمک را رد میکند. پیرمرد ترسیده است و به طور آشکاری در دردسری بزرگی است. باندهای تبهکار شهر چه نقشهای برای پیرمرد کشیدهاند؟ آیا ریچر عقب مینشیند و اجازه میدهد اتفاقات بدی بیفتد؟ یا میتواند شرایط را به نفع همه تغییر دهد؟
نظر یکی از خوانندگان ماه آبی این است: «فکر میکنم که این کتاب توسط لی چایلد بهخوبی طراحی شده است. معشوق او بسیار خونگرم، مهربان و شجاع بود. او از نپیوستن به ریچر در پایان متنفر بود اما تصمیم بسیار شجاعانهای گرفت. او به طور غیرقانونی با کمک چندین نفر دیگر کل عملیات را مدیریت میکند.»
خواننده دیگری که ماجراهای جک ریچر را دنبال میکند، نوشته: «از بین تمام کتابهای جک ریچر که خواندهام، این یکی از کتابهای مورد علاقه من است؛ حتی اگر قسمتهایی از آن تا حدی باورنکردنی باشد. شما فقط ناباوری را تعلیق میکنید و از عمل لذت میبرید. من عاشق این هستم که لی چایلد این اکشن را به گونهای توصیف میکند که بتوانید بهوضوح تصور کنید که شخصیتهای این یکی عالی هستند.» و خواننده دیگری این متن کوتاه را دربارهٔ کتاب نوشته: «سریع خوانده شد و واقعا خوب بود. نمیتوانستم کتاب را زمین بگذارم و وقتی مجبور شدم، نمیتوانستم صبر کنم تا آن را برای ادامه ماجرا بردارم. من آن را به همه توصیه میکنم.»
انتخاب جملات منتخب برای این رمان کار سادهای نیست؛ اما میتوان به این بخش از کتاب اشاره کرد که بهخوبی ظاهر یکی از شخصیتهای داستان را توصیف میکند: «مرد حرکت نکرد. شاید سی پوند وزن داشت، قدش پنج اینچ کمتر بود، شاید یک فوت کامل. ظاهراً غیرمسلح بود، زیرا در غیر این صورت اسلحه او بیرون و در دستش بود.» یا این بخش که در توصیف شهر محل وقوع داستان است: «شهر روی نقشهی آمریکا کوچک به نظر میرسید. نقطهی ریزی بود نزدیک جادهای شبیه به نخ که از میان یک سانتی متر کاغذ خالی میگذشت. اما از نزدیک و روی زمین نیم میلیون نفر جمعیت داشت. مساحتش دویست و پنجاه کیلومتر مربع بود. نزدیک به صد و پنجاه هزار خانوار داشت و مساحت پارکهایش بیشتر از هشتصد هکتار بود. سالی نیم میلیارد دلار خرج میکرد و تقریباً به همان مقدار از طریق مالیات و دستمزد و سایر هزینهها درآمد داشت. به اندازهای بزرگ بود که اداره پلیسش از هزارو پانصد نیرو تشکیل شده باشد. به اندازهای بزرگ بود که جرایم سازمان یافته در آن به دو بخش مجزا تقسیم شده بود. غرب شهر را اوکراینیها اداره میکردند و شرق را آلبانیاییها. خط مرزی بین این دو در حد حوزههای انتخاباتی مجلس دقیق مشخص شده بود. در ظاهر سنتر استریت را دنبال میکرد، خیابانی مرکزی که از شمال تا جنوب بود و شهر را به دو نیم تقسیم میکرد، اما هر جا که احساس شده بود رسوم تاریخی بعضی شرایط خاص را توجیه میکند زیگزاگ و مارپیچ میشد تا بعضی بلوکها و قسمتهایی از محله های خاص را در بر بگیرد یا نگیرد. مذاکرات پرتنشی بینشان صورت گرفته بود. جنگهایی جزئی بر سر قلمرو کرده بودند.» نمونههای از شخصیتپردازی و فضاسازی این نویسنده است که خواننده را کامل درگیر و مجذوب داستان میکند.
لی چایلد (Lee Child)، یکی از نویسندگان برجسته ژانر ترسناک و جنایی جهان است. گفته میشود هر 9 ثانیه یکی از رمانهای او که قهرمانش جک ریچر را به تصویر میکشد، در جهان فروخته میشود. کتابهای او مرتباً جایگاه اول را در فهرستهای پرفروش در سراسر جهان به دست میآورند و بیش از صد میلیون نسخه فروختهاند. آثار او جوایز بسیاری را دریافت کرده است که میتوان به جایزه نویسنده سال کتاب بریتانیا 2019 است و جایزه آنتونی برای اولین کتاب او در سال 1997 اشاره کرد.
چایلد تاکنون 26 عنوان کتاب از سری داستانهای جک ریچر نوشته است. از جمله کتابهای او میتوان به «قتلگاه»، «تا پای مرگ» و «قلاب» اشاره کرد.