جستجوی شما نتیجه‌ای نداشت.

گفت و گو در باغ

قیمت:
249,000 تومان
مشخصات کتاب گفت و گو در باغ
کشور مبدا
تعداد صفحات
93 صفحه
شابک
9786006182650
قطع
رقعی
جلد
نرم
نوبت چاپ
5
این کتاب در یک نگاه

کتاب «گفت‌وگو در باغ» نوشته نویسنده خوش‌نام ایرانی، شاهرخ مسکوب است. «گفت‌وگو در باغ» کتابی سوررئالیسم است که گه‌گاهی نیز به عالم واقعیت برمی‌گردد. شاهرخ مسکوب این کتاب را در سال سال ۱۹۹۸ میلادی نگاشته است.


بیشتر بخوانید
خلاصه کتاب گفت و گو در باغ

این کتاب، گفت‌وگوی دو فرد به نام‌های شاهرخ و فرهاد است. فرهاد دایی شاهرخ است و هنرمند است. شاهرخ به دیدار دایی خود می‌رود و تابلوهای او را می‌بیند. این سرآغاز صحبت‌های این دو نفر درباره «باغ» می‌شود و در این راستا به دوره‌های مختلف سفر می‌کنند و از بسیاری از بزرگان نیز کمک می‌طلبند.

امتیاز کتاب گفت‌وگو در باغ در گودریدز

  • تعداد نظرات: ۴۸
  • تعداد امتیازدهی: ۱۷۳
  • میانگین امتیاز (از ۵): ۳.۶۸

نقل‌قول‌های کوتاه و جذاب از کتاب گفت‌وگو در باغ

  • آدم نهالی بیرون از فصل و بی‌هنگام است، در زمان خودش نیست، خزان است و در میانهٔ بهار یا برعکس.
  • رفتم به دیدن تابلوهای دایی فرهاد. چند سال است که دارد باغ می‌کشد، دارد به باغ فکر می‌کند و خیالِ باغش را به‌روی پرده می‌آورد؛ روی تابلوهای کوچک و بزرگ.
  • هیچ اتفاق نیفتاده که در حسرت باغ گذشته‌ات به کلی زمین‌گیر شوی؟ وقتی زمانت در اینجا می‌گذرد ولی عمرت در جای دیگر؟

نظر خوانندگان در سراسر دنیا دربارهٔ کتاب گفت‌وگو در باغ چیست؟

یکی از خوانندگان در پاره‌ای از نظر خود نوشته است:

«گفتگو در باغ جستاری‌ست در قالب گفتگو بین یک نویسنده و یک نقاش و کندوکاو در بخشی از پیکره‌ی هنر. شاهرخ مسکوب در نامه‌ای که برای پوری‌خانمِ سلطانی نوشته بود به این سخت‌خوانْ بودنِ «گفتگو در باغ» اشاره کرده است، که کتابی‌ست که خوندن‌اش صبر می‌طلبد. امّا پسِ آن صبر، طلوعِ زیبایی‌ای‌ست به قیمتِ ماندگار شدنِ کتاب برای همیشه در خوانده‌هامان.»

دیگری می‌نویسد:

«این کتاب آمیخته‌ای است از واقعیت و خیال. گاهی آنقدر مرزها کم‌رنگ می‌شوند که تشخیص این دو از هم سخت می‌شود. این کتاب را دوست داشتم و فکر می‌کنم علت این دوست‌داشتن، نثر یگانه آن است که تا حدودی آن را از نثر معمولی مجزا می‌کند.»

جملاتی از کتاب که شاید انگیزهٔ خواندن باشند

در همان صحفات شروع کتاب می‌خوانیم:

«شاهرخ: امّا زرتشت، به‌خلاف سُهرَوَردی، در حسرت و آرزوی "ناکجا" که از آن جدا افتاده، به‌سر نمی‌بَرَد. همین زمین فراخ با چراگاه‌ها و گشتزارهای پُروپیمان، فرشته‌ای بخشنده و یکی از جلوه‌های جسمانی اهوراست. بهشت او با همهٔ دوری، زیر پای ماست.

فرهاد: نمی‌دانم؛ ولی من که نقاشم و آگاهی و دانایی‌ام از چشم و دست می‌آید، از باغِ تن مست می‌شوم نه به‌اصطلاح تو از باغِ جان یا مأوای روح و چیزهای دیگر؛ باغی که به‌چشم دیده می‌شود و به دست بیاید و بتوان با آن همدل و همزبان شد و صبح و سبزه و آب روانش را تماشا کرد و به‌وجد آمد. باغ آرمانی من، بهشتِ پیغمبری عاشق و پادشاهی شاعر است که خودْ بیمارِ عشق بود و دلدارشْ زیباترین باغ جهان.

هیچ شده است که یک روز زنی را ببینی و ناگهان حس کنی که انگار یک عمر در انتظار دیدارش بوده‌ای؟ در آرزوی دیدار کسی که مثل باغ باشد در رنگ‌وبوی شب، با سلامت سادهٔ گیاه و زیبایی و روانی آب، با گیسوانی چون شاخه‌های درهمِ مورْد، سرسبز. و چشم‌ها، چشمه‌ای در شب‌های دور و تنهای کوهستان. زیبایی آشنا و غریب، هم‌آغوش با رازِ تاریکی، با گرمای تن و عطر مهربانی و رایحهٔ درهمِ شکوفهٔ گیلاس و سیب، اقاقیای تند، و بوی تلخ و آب‌دار شمشاد، و نگاه منتظرِ خزان به گلِ روی دلدار، و خورشید خاموش و تنگ غروب، گریخته از هُرم آفتاب و رسیده به نفَسِ لرزندهٔ آب و علف، و برگ‌های خیس و رگ‌های پُر، و پوستهٔ سبزِ باغستانی که در گرگ‌ومیش به سیاهی می‌زند، نفَسی در پناه و فارغ از تب‌وتاب زمانه، دَمی در زمان خود آرام‌گرفتن و بر جای خود آسودن، چنان‌که گویی در چمنِ خرّم جهان، سیلمانِ پادشاهی...»

در بخشی دیگر از کتاب دربارهٔ انسان امروز می‌خوانیم:

«شاهرخ: می‌دانم. اساساً آدم امروز از زمین و آسمان، از درون و بیرون، تهدید می‌شود و در جایی تکیه‌گاهی ندارد. هر کسی در خودش تنهاست. کسی با خودش هم نیست تا چه رسد با دیگران. ببین با خودمان چه کار داریم می‌کنیم؛ اول باغمان را از عالم بالا پایین کشیده‌ایم و حالا می‌خواهیم همهٔ لذّت‌های بهشت را یکباره بچشیم، تا فرصت باقی است، تا در کوزه نیفتاده‌ایم! از دستپاچگی داریم خودمان را پاره می‌کنیم و مرتب در گودالی که زیر پایان کنده‌ایم، ‌فروتر می‌رویم، همه را فرومی‌بریم، باغِ تن و طبیعت را.

فرهاد: چرا توضیح واضحات می‌دهی. این حرف‌ها را که دیگران در انتقاد از تمدن خودشان فراوان گفته‌اند. دیگر چه احتیاجی به...

شاهرخ: نه، اتفاقاً من یاد خودمان بودم در دورهٔ صفویه؛ اول با وعدهٔ بهشت و ظهور نزدیک امام آمدند؛ وقتی جاپایشان سفت شد ـــــ مخصوصاً از شاه‌عباس به بعد ـــــ ظهور امام را به خدا سپردند اما از خیر بهشت نتوانستند بگذرند. از میدان نقش جهان تا زاینده‌رود و پای کوهِ صُفّه را باغ و عمارت انداختند: هشت‌بهشت، نمکدان، سفره‌خانه، هفت‌دست، چهارباغ و غیره. درون عمارت‌ها و کلاه‌فرنگی‌ها را با نقش گل و بُته و پرنده و مِی و مطرب و ساقی و شراب بر دیوار و قالی‌های رنگین و گچکاری و نقاشی سقف پُر کردند و باغی در باغ انداختند و میان زنان حرم در باده و چرْس و بَنگ و افیون و معجون و هر عیش‌ونوش دیگری که به عقلشان می‌رسید عرق شدند؛ تا آخرسر که محمود  افغان، آن‌ها را از این "بیت‌اللّطفِ" درندشت بیرون کشید و بهشتی که مثل باتلاق در آن فرورفته بودند، جهنمشان شد.»

درباره نویسنده کتاب گفت‌وگو در باغ

شاهرخ مسکوب (۱۳۸۴-۱۳۰۴) نویسنده و شاهنامه‌پژوه ایرانی بود که در میان اهل فرهنگ، فردی شناخته‌شده است. از وی کتاب‌ها و نوشته‌های بسیاری به جا مانده است؛ برای نمونه می‌توان به کتاب «سوگ مادر»، «سفر در خواب» و «ارمغان مور» اشاره کرد.

او کتاب‌هایی را نیز ترجمه کرده که برای مثال ترجمهٔ کتاب معروف جان اشتاین بک، خوشه‌های خشم، از جمله آن‌هاست.

خرید کتاب گفت‌وگو در باغ

اگر اولین باری است که از بوک لند خرید می‌کنید می‌توانید کتاب گفت‌وگو در باغ را با 25درصد تخفیف تهیه کنید. برای آشنایی با شیوۀ خرید آنلاین کتاب می‌توانید راهنمای خرید را مطالعه کنید.

اگر به ادبیات داستانی علاقه‌مندید، به صفحه خرید رمان هم سری بزنید.

دیدگاه‌های کاربران درباره‌ی کتاب «گفت و گو در باغ»
0 دیدگاه
0
(0 رای)
امتیاز شما به این کتاب:
دیدگاه خود را بنویسید:
ثبت دیدگاه
کتاب‌های پیشنهادی کتاب‌های پیشنهادی
عضویت در خبرنامه‌ی بوک‌لند
برای اطلاع از تخفیف‌ها، فروش‌های ویژه و پیشنهادها، در خبرنامه‌ی ما عضو شوید.