جستجوی شما نتیجه‌ای نداشت.

آخرین چیزی که به من گفت

قیمت:
185,000 تومان
مشخصات کتاب آخرین چیزی که به من گفت
کشور مبدا
تعداد صفحات
304 صفحه
شابک
9786227566345
سال خلق اثر
2021
سال انتشار
1400
قطع
رقعی
جلد
نرم
نوبت چاپ
909
این کتاب در یک نگاه

کتاب «آخرین چیزی که به من گفت» با نام لاتین The Last Thing He Told Me توسط لارا دیو نوشته شد و در سال ۲۰۲۱ به زبان انگلیسی در ۳۲۰ صفحه و توسط انتشارات Simon &Schuster به چاپ رسید. با توجه به استقبال خوبی که از نسخه‌ی اصلی این کتاب صورت گرفت، در ایران نیز با ترجمه‌ی خوب و روان روناک احمدی آهنگر و به همت انتشارات نون در ۳۰۴ صفحه منتشر شد و در مدت زمان کوتاهی به چاپ ‌دوم‌ رسید. این کتاب جزو پرفروش‌های نیویورک تایمز و همچنین کتاب منتخب ووک، یواس‌آ تودی، اینتِرتِینمِنت ویکلی و سی‌ان‌ان نیز لقب گرفته است.


بیشتر بخوانید

دیگر ناشران کتاب «آخرین چیزی که به من گفت»

خلاصه کتاب آخرین چیزی که به من گفت

داستان رمان «آخرین چیزی که به من گفت» در مورد زنی است به نام هانا که در آستانه‌ی چهل سالگی با مردی به نام ‌اوئن ازدواج می‌کند. اوئن مایکلز مردی آرام و دوست‌داشتنی است که از ازدواج قبلی خود یک دختر شانزده‌ساله به اسم بیلی دارد. زندگی هانا در کنار همسر و دخترخوانده‌اش به‌آرامی سپری می‌شود تا این‌که یک روز اوئن ناپدید می‌شود و فقط یک یادداشت برای هانا باقی می‌گذارد. متن این یادداشت خیلی کوتاه است و تنها یک جمله در آن نوشته شده است: «از بیلی محافظت کن». اما هانا باید در مقابل چه‌ چیزی از بیلی محافظت کند؟ اوئن از چه چیزی فرار کرده است؟ با خواندن این کتاب، به جواب سوال‌ها خواهید رسید و یک رمان عالی و جذاب را خواهید خواند.

نظر خوانندگان آخرین چیزی که به من گفت چیست؟

ستاره در مورد تجربه‌ی مطالعه‌ی این کتاب می‌گوید: «داستان کشش خیلی خوبی داشت. خلاقیت نویسنده در چینش ماجراها کنار همدیگر و ساختن یک‌ تریلر هوشمندانه، بسیار زیبا و ستودنی بود. این کتاب قطعا شما را به وجد خواهد آورد و شبیه یک‌ فیلم‌ سینمایی، تصویرسازی شده و بسیار ملموس و قابل احساس کردن است.»

جملاتی از کتاب که شاید انگیزه‌ی خواندن باشند

پاراگراف ابتدایی کتاب این‌گونه آغاز می‌شود: «این تصویری است که همیشه در تلویزیون می‌شود دید. کسی در می‌زند و می‌دانی قرار است خبری بشنوی که همه‌چیز را تغییر می‌دهد. در برنامه‌های تلویزیونی معمولا یک مأمور پلیس، آتش‌نشان یا یک افسر یونیفرم‌پوش از نیروهای مسلح، پشت در ایستاده است. اما وقتی من در را باز می‌کنم، وقتی می‌فهمم همه‌چیز قرار است برایم تغییر کند، خبررسان یک پلیس یا کارآگاه اتوکشیده نیست. یک دختر دوازده‌ساله است که لباس فوتبال پوشیده، با محافظ ساق پا. می‌گوید: «خانم مایکلز؟» مثل بقیه‌ی مواقعی که کسی این سوال را از من می‌کند، قبل از جواب دادن، چند لحظه مکث می‌کنم. هم خانم مایکلز هستم و هم نه، اسمم را عوض نکردم. سی‌وهشت سال تمام‌، قبل از این‌که با اوئن آشنا شوم، هانا هال بودم و بعد از آن هم لزومی نداشت اسم جدیدی داشته باشم. اما من و اوئن بیشتر از یک سال است که ازدواج کرده‌ایم و در این مدت، یاد گرفته‌ام این اشتباه مردم را تصحیح نکنم، چون چیزی که واقعا می‌خواهند بدانند فقط این است که همسر اوئن هستم یا نه.»
در این پاراگراف هانا به دیدارش با اوت می‌پردازد که در زیر می‌خوانیم:
«اوت را فقط چندباری دیده بودم تا روزی که به همراه اوئن به کارگاهم آمدند. برای حضور در یک جلسه با سرمایه‌گذاران شرکت به نیویورک آمده بودند و بل از آن‌ها خواسته بود تا به کارگاه سری بزنند و به میز کوچک کنار تختی که داشتم برای اتاق خوابشان می‌ساختم نگاهی بیندازند. اوت نمی‌دانست دقیقا باید چه‌چیزی را کنترل کند. به نظر می‌رسید از او خواسته شده تا مطمئن شود میز کوچک با قاب تختخواب هماهنگی دارد. تختخوابی که قرار بود یک تشک 10000 دلاری ارگانیک را در خود جای دهد. شکی وجود نداشت که میز کنار تختخواب برای اوت کوچکترین اهمیتی ندارد. وقتی به همراه اوئن به کارگاه آمدند، کت‌وشلوار سرمه‌ای رنگی پوشیده بود. به موهای جوگندمی‌اش ژل زده و بی‌وقفه در حال صحبت با موبایلش بود. وسط مکالمه‌ی تلفنی، نگاهی به میز کوچک انداخت و چند لحظه گوشی را با دست پوشاند و گفت: به نظر من که خوبه. کارمون اینجا تمومه دیگه؟ و بعد، قبل از این‌که جوابی بدهم، بیرون رفت.»
در پاراگراف زیر، هانا هال از ماجرای آشنایی با اوئن می‌گوید: «کمی بیشتر از دو سال پیش، با اوئن آشنا شدم. آن زمان، هنوز در نیویورک زندگی می‌کردم. 3000 مایل با ساسالیتو، شهر کوچکی در کالیفرنیای شمالی که الان خانه‌ی من است، فاصله داشتم. ساسالیتو درست آن سمت پل گلدن‌گیت است، اما با زندگی شهری سان‌فرانسیسکو یک‌ دنیا تفاوت دارد. اینجا ساکت، زیبا و آرام است. اوئن و بیلی یک دهه است که ساسالیتو را خانه‌ی خودشان می‌دانند، اما اینجا درست نقطه‌ی مقابل زندگی سابق من است که باعث می‌شد همیشه، در منهتن بمانم: یک واحد تجاری کوچک در سوهو که‌ کنارش اتاقی هم برای زندگی داشت. برای من هم فضای کارگاه بود و هم گالری. اجاره‌اش آن¬چنان زیاد بود که حتی خودم باور نمی‌کردم قادر به پرداختش باشم. من خراطم. این واقعا شغلم است. وقتی این را به بقیه می‌گویم، معمولا، به صورتشان پیچ‌وتاب می‌دهند و یاد کارگاه نجاری دوره‌ی دبیرستانشان می‌افتند.(هر جوری که شغلم را برایشان توصیف کنم. همیشه، نتیجه همین است). خراطی هنری کمی به آن کارگاه‌های دبیرستان شباهت دارد، اما اساسا متفاوت است. گاهی، به آن مجسمه‌سازی هم می‌گویم، اما به جای استفاده از سفال از چوب استفاده می‌کنم و به آن شکل می‌دهم.»

درباره‌ی نویسنده کتاب آخرین چیزی که به من گفت

لارا دیو، نویسنده‌ی اهل آمریکا است که در سال ۱۹۷۷ در نیویورک متولد شد. او تحصیلاتش را در دانشگاه‌های پنسیلوانیا و ویرجینیا گذرانده است. لارا دیو از دوران مدرسه‌اش داستان‌نویسی را آغاز کرد و جوایز زیاد و مختلفی نیز برای داستان‌های بلند و کوتاهش به دست آورد. جدیدترین رمان او همین کتاب است که باعث محبوبیت دوباره‌ی لارا دیو شد و در مدت زمان کمی مخاطبان بسیاری را پیدا کرد. کتاب‌ها و آثار او در بیش از بیست کشور مختلف، ترجمه و منتشر شده است.

دیدگاه‌های کاربران درباره‌ی کتاب «آخرین چیزی که به من گفت»
0 دیدگاه
0
(0 رای)
امتیاز شما به این کتاب:
دیدگاه خود را بنویسید:
ثبت دیدگاه
کتاب‌های پیشنهادی کتاب‌های پیشنهادی
عضویت در خبرنامه‌ی بوک‌لند
برای اطلاع از تخفیف‌ها، فروش‌های ویژه و پیشنهادها، در خبرنامه‌ی ما عضو شوید.