کتاب « زنی که دیگر نمی خواست مرد باشد» برگرفته از داستان دختری به نام مریم است؛ او که در کودکی دوران بسیاری سختی را گذرانده، پس از گذشت سالها و تجربههای تلخ توانست تا راهی برای رهایی از دلسردی خود در زندگی پیدا کند و نگرش خود را به مسایل تغییر دهد.
مریم دختری بود که از کودکی مورد فشارهای خانواده قرار داشت؛ پدر و مادرش همیشه دوست داشتند او پسر باشد و او را مجبور میکرند مانند پسرها رفتار کند و دنیای دخترانهاش را کنار بگذارد زیرا معتقد بودند رفتارهای دخترانه موجب ایجاد ضعفهای درونی میشود.
او به مرور زمان به این باور میرسد که زن بودن اصلا چیز خوبی نیست و این باورباعث میشود که او از هیچ بخشی از زندگی لذت کافی نبرد و نگرش مریم را به شغل، ازدواج و... تغییر دهد؛ ولی در مسیر زندگی راهی برای رها شدن از این همه حس بد و منفی پیدا میکند و موفق میشود تا زندگی دلخواه خود را بسازد.
محبوبه مرادی خواننده کتاب نظر خود را اینگونه بیان کرده: «کتابی برای هر زنی که درون خودش رو گم کرده، زنی که زنانگی رو به فراموشی سپرده، بهخاطر تربیت های غلط و نا آگاهی والدین. بخونید اگر زن هستید و اگر والدین دختران هستید.»
مهناز درمورد تجربهی مطالعهی کتاب اینطور مینویسد: «به آقای یوسف زاده تبریک میگم که به صورت داستان و با خلاقیت، مباحث سفر قهرمانی و شناخت انرژیهای زنانه و مردانه رو به خوبی بیان کردن و به درک بهتر مباحث کمک کردند.
البته کتابهای ایشون برای کسی که با آموزههای روانشناسی عمقی آشنا باشه خیلی جذابه، اما برای بقیه نه. توصیه میکنم در شروع کتاب، کتابهای پیش نیاز معرفی شوند.
به نظر من یه مقدار در شخصیتپردازی مریم تناقض وجود داشت اینکه دختری که عاشق پدری بود که کتکش میزد، یا مریمی که خیلی قوی بود که اسکی و کوه بره اما گفته شد که دایما مریض میشه. در مورد رشتهاش یه بار گفته شد عمران و بقیه جاها معماری که همون عمران رشته مردونهتری هست. معماری همراه با هنره و نیاز به زنانگی هم داره.
در کل قرار بود زنها با زنانگی آشتی کنن نه اینکه جسد مرده زنانگی رو دفن کنند.
در مورد مراحل دوازده گانه سفر قهرمانی که دوازده مریم اومده بودن فقط در مورد سه مرحله صحبت شد، بقیه رو ادامه نداد و ناقص موند.
انرژیهای مردانه به خوبی توضیح داده شده بود. در کل این کتاب رو به خانمهایی که به خودشناسی علاقهمندن توصیه میکنم.»
با بخشهایی از کتاب همراه شوید: «من دختر بزرگ خانواده هستم. برادرم محسن پنج سال از من کوچکتر و سمانه خواهرم دو سال از محسن کوچکتر است.
از روزی که با دارایی خطرناکی به نام زیبایی جسمیام، آشنا شدهام؛ با ترس و نگرانی با سرمایۀ زنانگی خودم جنگیدهام. آن را نفی کردهام. به رویش برزنت ضخیمی کشیدهام که مورد تجاوز مردی قرار نگیرد.
یک روز در مقابل اقواممان که مهمانی آمده بودند، میرقصیدم. حدود نه سال داشتم. یک لحظه پدرم را دیدم که با اضطراب به مهمانها و من مینگریست. برخاست، دست مرا کشید و نشاند. در همان حال زیر لبی گفت:بشین، دخترۀ جلف!
معنی این جمله را نمیفهمیدم. اما حس میکردم که لقب زشتی برای من است. لقبی که در طول زندگیام، هرگز از روح و روانم بیرون نرفت. لقبی که هرگاه احساس لیاقت میکردم، مثل پتکی روانم را خرد میکرد.
مادرم را نگاه کردم. اصلاً واکنشی برای جلوگیری از کار پدرم نشان نداد. او هیچگاه در مقابل پدر قد علم نمیکرد. از نوجوانی متوجه ضعف و بردباری مادرم در برابر پدرم شده بودم. درک این نکته که مادرم هیچگاه همانند زنی زیبا و در شأن خود زندگی نکرده، مرا خشمگین میکند. بانویی به زیبایی مادرم، بایستی ملکهی بی چون و چرای پدرم میشد. چرا این اتفاق نیفتاده بود؟ مادرم جوهر ملکه بودن را در خود نداشت یا پدرم جربزۀ پادشاه بودن را دارا نبود؟
تمام کودکیام، از خوردن حبوبات و سیبزمینی پخته که توسط مادرم طبخ میشد، منزجر بودم. مادرم، برای تقویت اقتصاد پدر عوضیام، معدهام را وادار به تغییر نوع کاربری کرد. او مرا به موجودی دست دوم، موجودی فقط در خدمت مردی فقیر مثل پدر، تبدیل کرد. از یادآوری این خیانت خاموش، چنان ملتهب میشوم که قادرم او را با دست خالی خفه کنم. اگر مادرم برای ازدواج، تصمیمی بر اساس دارایی خود که زیبایی بود، میگرفت، سرنوشت من بالطبع، با امروز فرق میکرد. ولی من هم انگار همان حس مادر را تجربه کردم. همیشه از داشتن چهرهای زیبا، شرمنده بودهام. مهمترین مزیت من، بزرگترین شرمساری مرا ساخته بود. مادرم مرا به این امر آگاه میکرد و پدر دستورالعملهای امنیتیاش را صادر میکرد. پدر برای آن که از این امتیاز رقابتی برای درخواست داشتن مادر از خود، استفاده نشود، آن را تبدیل به یک ویژگی زشت کرده بود. ولی تعجب من از این بود که مادر چگونه در این کار با او همکاری میکرد. چطور ممکن است کسی بر علیه منافع خود دست به اقدام بزند و از این اقدام آگاه نباشد؟»
منصور یوسف زاده شوشتری متولد سال 1338، دانشآموخته مکتب کارل گوستاو یونگ و متخصص در رشته ادبیات نمایشی، شعر و رمان است. زنی که دیگر نمیخواست مرد باشد اولین رمان از ده رمان آماده وی برای چاپ است که هر ده اثر برگرفته شده از نظریات کارل گوستاو یونگ میباشد. «حلقهای نو برایم بخر» نیز از نوشتههای این نویسنده است.
اگر اولین باری است که از بوک لند خرید میکنید میتوانید کتاب زنی که دیگر نمیخواست مرد باشد را با 25 درصد تخفیف تهیه کنید. برای آشنایی با شیوه خرید آنلاین کتاب میتوانید راهنمای خرید را مطالعه کنید.