«سوگ مادر» از شخصیترین و احساسیترین نوشتههای «شاهرخ مسکوب» است که برای اولینبار، در سال 1386 منتشر شد. «سوگ مادر» یکی از بهترین نمونه کتابهای تراژیک در سبکهای «زندگینامه» و خودزندگینامه» فارسی میباشد.
«سوگ مادر» شامل دستنوشتههای شخصی و غمانگیز شاهرخ مسکوب از احوال مادر محتضر خود و مرگ اوست. در این یادداشتهای احساسی، مسکوب با زبانی بسیار صادقانه و سادهدلانه از خاطرات خود با مادر خویش و روزهای پایان او سخن میگوید. در این کتاب ما شاهد توصیفات بینظیر نویسنده از مادر خود هستیم که با صبر و مهربانی بسیار، با فرزند خود زیسته است. «سوگ مادر» یکی از زیباترین نوشتههای احساسی و توصیفی راجعبه سوگ و مرگ نزدیکان انسان است که توسط یکی از چیرهدستترین نویسندگان معاصر نوشته شده است.
یکی از کاربران سایت «گودریدز» با لحنی صمیمانه وشیرین، نظری به سبک نامهنگاری راجعبه محتوای کتاب «سوگ مادر» نوشته است: «شاهرخ عزیز، پارههای دلتنگیات را خواندم. وقت خواندن نمیدانستم باید حسادت کنم که مادری اینطور هولناک مهربان داشتی یا ناز شست تقدیر خودم میگفتم که مادرم را آنقدر زود برد که حتی مجال خاطرهسازی نداد؛ اما هر چه بود پارههایت را بیواسطه لمس کردم. بیواسطه نه شاید آنقدرها به این خاطر که هممادرمردهپنداری میکردم با تو؛ که شاید بیشتر برای اینکه خوب نوشته بودی. لابلای روزنوشتهایت که از قبل از حادثه بود تا بعد، میشد لمس کرد اضطراب را، داغ را هم. آنطوری که به مرگ نزدیک شده بودی... آنطورت را دوست داشتم. آنطور بودن را دوست دارم. درد است دیگر. این هم یکی کنار آنهای بقیه. خانهی آخرش نوشتن را که داریم. نداریم؟
راستی شاهرخ. چقدر دلم میخواست با یکی لنگهی خودت نامهبازی میکردیم؛ از آن نامهبازیهای کاغذی. آنطرفها آدرسی صندوقی چیزی ندارد؟»
در سایت «طاقچه» نیز این نظر خواندنی ثبت شده است: «کتابی با مضمون تجربه سوگ و بسیار غم انگیز. من ضمن خوندن آن خیلی احساس قرابت کردم و به این فکر کردم که چه پیوند نامرئی عمیقی بین همه انسانها وجود دارد که ضمن نقل خاطرات، چنان حس تعلق خاطر به ما دست میدهد که انگار مجددا احساسات را درونمان بازیابی میکنیم. این کتاب ما را قدردان بودن عزیزانمان و باری دیگر سوگوار رفتگانمان میکند.»
یکی دیگر از کاربران سایت «گودریدز» چنین شرحی از کتاب حاضر و نویسندهاش را ارائه داده است: «مسکوب در شرح درونیات خود استاد است. شاید نزدیکی ذهن و حس من به این نوع بیان یا دیدگاهی باعث شد لذت زیادی از این کتاب ببرم و غبطه بخورم که کاش به همین سادگی میتوانستم رنج یا تلخی یا اندوهم را در قالب کلمهها بیرون بریزم. سوگ مادر از آن کتابهایی است که باید مزهمزهش کنید و عجلهای برای تمام کردن آن نداشته باشید. یادداشتهای یک نویسنده را من معمولا بدین صورت میخوانم تا به خودم مجال بدهم به زندگی آن فرد نزدیک بشوم یا حداقل همراهش زندگی کنم.»
یکی از تلخترین و تأثربرانگیزترین بخشهای این کتاب بدین صورت است: «چه روز و شب بدی است. قلبم خفه شده است. چنان سنگین و افسردهام که انگار مرگ در رگهایم جریان دارد. احساس مرگ میکنم، نه تلخ است نه اندوهگین و جانگزاست، هیچ نیست. سنگین است و مثل سنگی که به پای مردی در دریا بسته شده باشد مرا به اعماق میکشد. فرو میروم، از آفتاب و هوا دور میشوم در ظلماتی بی هیچ امید آب حیاتی. این است احساس وصف ناپذیر من...»
شاهرخ مسکوب در این پاراگراف از حس توصیفناپذیر خود از فردای فوت مادر خود میگوید: «دیشب در بستر مادرم خوابیدم. همهی اتاق را نفتالین زده بودند. ناچار کنار هال، روی همان تخت چوبی خوابیدم که مادرم صبحها رویش مینشست و برایمان چای میریخت و شبها رویش میخوابید و آخرین شب هم روی همان تخت جان سپرد. اول توجه نداشتم؛ ولی تا دراز کشیدم، یادم آمد که در چه جایی هستم. آخرین لحظات او را در نظر مجسم کردم.»
در این پاراگراف نیز، نویسنده حس خود نسبت به زندگی آن دوراناش را، روایت میکند: «امّا این تنها علت ملال من نیست. از زندگی بیحاصلی که دارم بیزارم. نسبتآ زیاد چیز میخوانم ولی عطش دانستن با این قطرهها سیراب نمیشود. از طرف دیگر دست و بالم برای نوشتن بسته است. مثل آدم چلاقی هستم که پیوسته در آرزوی راهپیمایی است. در دلم هزار آشوب است که راهی به بیرون نمییابد. آتشی است که زبانه نکشیده میافسرد.»
شاهرخ مسکوب نویسنده، مترجم و پژوهشگر ادبیات و زبان فارسی و از پیشکسوتان این حوزهها بود. از او بهعنوان یکی از بزرگان زبان و ادبیات فارسی معاصر یاد میکنند و آثار تالیفی، پژوهشی و ترجمهای متعددی تاکنون از وی چاپ شده است. از جمله مهمترین آثار منتشر شده از آقای مسکوب میتوان به کتابهای «درآمدی بر اساطیر ایران» و «گفتوگو در باغ» و ترجمۀ آثار «خوشههای خشم» و « افسانههای تبای» اشاره کرد.