کتاب «بازگشت» اثری از نویسنده معاصر و سرشناس ایرانی «گلی ترقی» است که در سال 1397 توسط اتشارات نیلوفر چاپ و منتشر شده است. گلی ترقی برندهی جوایز ادبی مختلفی شده است. سال 1985 ترجمهی فرانسوی داستان کوتاه «بزرگ بانوی روح من» برندهی جایزهی داستان سال فرانسه شد. سال 2009 موفق به دریافت جایزهی بیتا، (جایزهی سالانهی بزرگان ادب و فرهنگ ایران) شد. داستانهای «آن سوی دیوار»، «گلهای شیراز»، «انار بانو و پسرهایش»، «درخت گلابی» و «بزرگ بانوی روح من» نیز در دوره های مختلف جایزهی گلشیری در ایران بهعنوان داستان برگزیده انتخاب شدهاند.کتاب «بازگشت» با نثری روان و ساده روایت مهاجرت است وکشمکشهای رفتن و ماندن را به خوبی توانسته به تصویر بکشد. داستانی با راوی دانای کل، که خواننده را با سردرگمیهای خود همراه میکند.
داستان با مقدمهای از گلی ترقی آغاز میشود که گفتوگوی او با شخصیت اصلی داستان «ماهسیما» است. ماهسیما از ایران مهاجرت کرده و همسر و فرزندانش هرکدام درکشور دیگر زندگی میکنند. او نمیتواند تصمیم بگیرد آیا به ایران برگردد یا خیر؟ ذهنش شلوغ و انتخاب یرایش سخت است. تردیدهای بسیاری دارد، به همین دلیل دوستانش لقب زن پراکنده را به او دادهاند.
علی اصغر محمدخانی در جلسهی نقد آثار این نویسنده دربارهی آثار گلی ترقی گفته است: «مسألهی زن در آثار ترقی مهم است. بررسی آثار او در این 40 سال این مولفهها و همچنین نوستالژی و غم غربت را در آثارش نشان میدهد. داستانهای او بهمثابهی سندی تاریخی برای بررسی تاریخ اجتماعی یک دوره میتوان استفاده کرد. مرگاندیشی و دلبستگی به یونگ نیز در آثار او دیده میشود.»
درآغاز کتاب بازگشت، جملاتی از «رزا نیل هرتسن» آمده است: «بسیاری از زنان آنچه را که نمیخواهند به یاد آورند فراموش میکنند و آنچه را نمیخواهند فراموش کنند به خاطر میسپارند. رویا حقیقت است. بدینسان تصمیم میگیرند و عمل میکنند.»
ندا عاصی طهرانی نظر خود را درسایت فیدیبو اینچنین مینویسد: «نثر تر و تمیز خانم ترقی و روایت ملموس از ماندن یا برگشتن برای من بسیار دلپذیر بود. امیدوارم خانم ترقی بیشتر بنویسند.»
فردی در سایت فیدیبو درباره کتاب میگوید: «سیر تکامل یک زندگی را بهخوبی به تصویر کشیده است. هرکدام از ما یک ماهسیما درون خود داریم که منتظر پیدا شدن است.»
-«ماهسیما معنی «آنها که رفتهاند» و «آنها که ماندهاند» را نمیفهمید. این تقسیم و دوگانگی آزارش میداد. دوستانش در تهران پیغام داده بودند که رفتهها از ما نیستند. دردهای ما را نمیشناسند. راهشان نمیدهیم و قبولشان نداریم. دوستانش در پاریس با آنهایی که خیال بازگشت داشتند، مخالف بودند. معتقد بودند بازگشت نوعی خیانت است. ماهسیما نمیدانست به کدام گروه تعلق دارد. فاصله و مقیاس و مرز برایش معنی نداشت.»
-«مهاجرت در ذهن ماهسیما بهمعنای کندن و آمدن و ماندن نبود. با خودش گفته بود:"میریم. دو سه سالی فرانسه میمونیم. اوضاع که عادی شد، برمیگردیم." خوشحال بود که نزدیک ایران هستند. پنج ساعت با هواپیما تا تهران. پیاده هم میدویدند، میرسیدند. پیش از هر کار باید مستقر میشدند و مستقر شدن کار آسانی نبود. سال اول دور خودشان میچرخیدند و به در و دیوار دنیایی ناآشنا میخوردند. گرفتار پیدا کردن جا برای سکونت، نوشتن اسم پسرها در مدرسه، گم شدن در کوچههای تنگ و باریک و راهروهای پیچدرپیچ متروهای زیرزمینی بودند. روزهایی بود که از این همه ندانستن و نفهمیدن خسته میشدند. حرفزدنشان محدود بود و مثل موجودات ابتدایی، به انواع خوراکیها اشاره میکردند: این_ اون_ اونیکی. اسمشان را در کلاس زبان فرانسه نوشتند. ماهسیما هیجانزده بود. حس میکرد جوان شده و به همکلاسیهای جوانش لبخند میزد. دفترچهی صدبرگی خریده بود با دو قلم. مینشست ردیف اول، سرش را بالا میگرفت و با دقت به حرفهای نامفهوم خانم معلم گوش میداد. عاشق ناز و اطوار زبان فرانسه بود.»
-«پایینیها نگران آیندهشان بودند. هر روز منتظر احضاریه دادگاه بودند و به لبخند دوستانه ماهسیما اعتماد نداشتند. زندگی آرامی داشتند، گرچه ته دلشان میدانستند این آرامش موقتیست. «ما شهید دادیم» ادعایی نیمبند بود (کدام شهید؟) نمیشد آن را ثابت کرد. کبرا بیشتر از دیگران هراسان بود و دنبال چاره میگشت. «نباید دست رو دست بذاریم و تماشا کنیم. یهوقت دیدی ما رو انداختن تو کوچه.» حسین آقا آرام بود. میدانست بلند کردن آنها، بعد از بیستسال، آسان نیست. توی زمین این خانه ریشه دوانده بودند. مالک درختها محسوب میشدند (درختهای نیمهخشک). گفت: «شلوغش نکین. خدا بزرگه. شاید یه راهحلی پیدا کنیم.»
گلی ترقی 17 مهر سال 1318 در تهران چشم به جهان گشود. پدرش لطفالله ترقی وکیل دادگستری و مدیر مجله ترقی بود و مادرش عاشق ادبیات و شعر گفتن بود. او نویسندهای فعال است. بااینکه سالهاست در ایران زندگی نمیکند و ساکن فرانسه است، اما همچنان داستانهایش را به زبان فارسی مینویسد. قلم شیرین و نثر روانش مخاطبین زیادی دارد. از کتابهای دیگر او میتوان به« دودنیا»، «،جایی دیگر» و «من هم چه گوارا هستم» اشاره کرد. فیلم درخت گلابی به کارگردانی داریوش مهرجویی و بازی گلشیفته فراهانی که در سال ۱۳۷۶ ساخته شد، اقتباسی از داستان درخت گلابی گلی ترقی است. کتاب «دریاپری کاکل زری» (داستانی با زبان شعر) که در نوع خودش کمنظیر است، از آثار پرفروش دیگر این نویسنده میباشد.