روایت بعد از تاریکی، چنانکه از نامش هم میتوان آن را دریافت کرد، قصهایست که در دل تاریکی شب میگذرد. دختری نوزدهساله به نام ماری که تنها در کافهای نشسته است و کتابش را میخواند توجه پسری را جلب میکند که او را پیشتر میشناسد و سپس گفتوگویی میان آنها شکل میگیرد که از زوایای گوناگونی میتوان به آنها نزدیک شد و جهان عمیقشان را کشف و مشاهده کرد.
مسائل اجتماعی زنان، زیست شبانه و آنچه که ممکن است در هر خانوادهای موجب جدا افتادن اعضای خانواده از یکدیگر شود، مفاهیمیست که ما از دل گفتوگو میان این پسر و دختر جوان دریافت میکنیم. یکی از ویژگیهای نثر موراکامی که اغلب خوانندگان او بدان آگاه هستند، فضاسازی دقیق او با جزئیاتی عمیق است که آثار او را به فضایی سینمایی نیز نزدیکتر میکند. حضور موسیقی و علاقه به هنر که جزء ویژگیهای همیشگی آثار اوست، در جایجایِ این رمان هم به گوش میرسد، قطعاتی که در کافه پخش میشود، موزیکهایی هستند که در زیر متن گفتوگوی ماری و این پسر جوان که خود نوازندهی ترومبون است فضایی عمیقتر ایجاد میکند.
مخاطب همزمان دو روایت دیگر را هم دنبال میکند، قصهی دختری چینیزبان که بهطور نامعلومی در هتل آلفاویل که نزدیک به همین کافه است مورد ضربوشتم قرار گرفته و دیگر روایت، تصویر عجیب خواهر ماری، اِری است که برای مدتی طولانی تصمیم گرفته به خواب برود. رابطهی میان این دو خواهر، گفتوگوی میان ماری و پسری که خواهرش را به خوبی میشناسد، مارا به فضایی روانشناسانه در روابط خانوادگی و اجتماعی نزدیک میکند. مخاطب در تمام داستان «بعد از تاریکی» در جایگاه بینندهای قرار دارد که هرگز دست به قضاوت نمیزند و برای فهمیدن هیچچیزی عجله ندارد. طول شب دقیقه به دقیقه و آرامآرام میگذرد، شخصیتهایی ما که همراهشان بودیم به خانههایشان بر میگردند و در پس روشنایی روز و بعد از تاریکی به خواب میروند، شخصیتهایی که در طول شبی که گذراندهاند تغییر کرده و عمقی دیگر یافتهاند.
حسن جزینی این کتاب موراکامی را با دیگر آثار او قیاس رفته، شخصیتها را یکییکی و بهصورت نمادین بررسی کرده و معتقد است: «او در فاصلهی زمانی یک شب تا صبح به درک و دریافت جدیدی از زندگی میرسد و با دمیدن آفتاب به روشنایی دست مییابد. این موضوع با توجه به ارتباط عاشقانهای که ماری با خواهرش در پایان داستان نشان میدهد بهتر دریافت میشود».
یکی دیگر از خوانندگان موراکامی هم اشاره کرده است: «جالب بود حین مطالعهاش واقعا احساس میکردم در ژاپنم و کنار آن آدمها. این ثبت دقیق زمان هم جالب بود؛ از شب تا صبح... خیلی هم مفهومی بود». زهرا حیدریان که این اثر موراکامی را تاملبرانگیز و جالب دانسته با توجه به شخصیتهای رمان نوشته است: «من کدام شخصیت هستم؟ شخصیت ملوسی که خود را به خواب زده و از دنیای واقعی میگریزد و به وهم و خیال پناهنده میشود یا خود زخمیای که خودساخته میشود و سعی میکند با هنر مهرورزی زیبای خفته را به آرامش برساند؟»
جهان داستانهای موراکامی به سبک رئالیسم جادویی در ادبیات نزدیک است، با این همه ویژگیهای مختص به این سبک را هم ندارد و میتوان گفت منحصربهفرد به حساب میآید. موراکامی که تاکنون جوایز متعددی را دریافت کرده و از آثارش در سینما نیز اقتباس شده است، داستانهایش را به سادگی آغاز کرده، از جهانهای موازی و زاویه دیدهای متنوع در رمانهایش استفاده میکند و جذابیت روایتی که در آثارش پیش میبرد هر مخاطبی را با خود همراه میکند.
برای آَشنایی با ادبیات ژاپن و فرهنگ مدرن این کشور، موراکامی یکی از مهمترین دریچهها برای ورود به این فضاست. «کافکا در کرانه» شناختهشدهترین اثر او در ایران است و فیلمی به نام «ماشینم را بران» از داستانی به همین نام از او به کارگردانی ریوسو هاماگوچی ساخته شد که نخل طلای بهترین فیلمنامه را نیز دریافت کرد.