کتاب «فلسفه ملال» یک اثرغیرداستانی با درونمایهی فلسفی و روانشناسی به قلم لارس اسوندسن است. او در این کتاب به مقولهی «ملال» پرداخته است؛ موضوعی که بسیاری از ما از توصیف دقیق آن عاجز هستیم. اسوندسن با بررسی نوشتهها و عقاید مختلف پیرامون «ملال» در طول تاریخ، توانسته است ماهیت، چیستی و چرایی آن را دریابد. او با بهرهگیری از فلسفه، روانشناسی، الهیات و ادبیات، مسالهی ملال و بیکاری را زیر ذرهبین قرار داده و از بزرگانی همچون نیچه، پاسکال، شوپنهاور، بکت و وارهول کمک گرفته است تا این کتاب خارقالعاده را بنویسد.
شما میتوانید با مطالعهی کتاب «فلسفه ملال»، ریشههای کسالت و ملال را دریابید و در سفری تاریخی با نظر فیلسوفان، نویسندگان و اندیشمندان بزرگ دربارهی این موضوع آشنا شوید. کتاب «فلسفه ملال» به زبان نروژی نوشته شده اما به سایر زبانهای زندهی دنیا همچون انگلیسی، اسپانیایی، فرانسوی، پرتغالی، ایتالیایی، ترکی، چینی، صربی و روسی نیز ترجمه شده است. در ایران نیز افشین خاکباز کتاب را به زبان فارسی ترجمه کرده است.
مایا، یکی از خوانندگان فارسیزبان کتاب، نظر خود را اینگونه بیان کرده است: «به نظر من، این اثر به عنوان کتابی که دربارهی «ملال» نوشته شده است، بسیار جالب و خواندنی بود! جزو معدود کتابهای فلسفی بود که از قلم روان نویسنده و صد البته ترجمهی خوب مترجم آن لذت بردم. تقریبا میتوان گفت که کتاب وجوه مختلف مفهوم پیچیدهی ملال را بررسی کرد؛ از پرداختن به مسالهی ملال از دیدگاه تاریخی و توجه به نظریههای فلسفی دیگران گرفته تا بررسی آن در رمانهایی مثل «دیوانهی آمریکایی» و فیلم عجیبوغریب «تصادف». کتابی فراموشنشدنی است و با اینکه به قول نویسندهاش قرار نیست راهحلی در اختیار مخاطب قرار دهد، اما بهخوبی میتواند چراغقوهی کوچکی برای سرک کشیدن در اتاق تنگ و تاریک ملال باشد که اتفاقا جایی درون خود ما است.»
«کتاب عالی است و اگر قرار باشد به آن نمرهای بدهم، نمرهی کامل را میدهم. برای این کار هم 3 دلیل دارم. اول آنکه موضوع این نوشته، بسیار جالب است و تاکنون کمتر کتاب فلسفیای دربارهی ملال نوشته شده است. دوم اینکه کتاب یک سیر تاریخی بسیار خوبی دارد و بیشتر نظرات و عقاید اندیشمندان قبلی دربارهی ملال را شرح داده است. سومین دلیل من هم این است که نویسندهی کتاب، قلمی بسیار خوب، روان، شیوا و قابل فهم دارد و مطالب او بهسادگی در ذهن مینشیند. در این کتاب خبری از آن پیچدگیهای زبانی آثار فلسفی نیست.» این نظر کانر، یکی از خوانندگان انگلیسیزبان کتاب از ایالات متحده آمریکا بود.
میریام چیخوداریو، یکی از خوانندگان کتاب از کشور رومانی، چنین نظری دربارهی کتاب «فلسفه ملال» داده است: «کتاب رویکردی درخشان دارد. نویسنده به موضوعی پرداخته است که فیلسوفان قبلی آن را نادیده میگرفتند. آنها معتقد بودند که موضوع ملال، بسیار سطحی و کمعمق است. فکر میکردند که هیچ بررسی عمیق و تحلیل فلسفیای برای این مساله لازم نیست. ولی خوشبختانه لارس اسوندسن نشان داد که آنها اشتباه میکردند. او در این کتاب توضیح داده است که بزرگترین بدبختی ما چیست. بزرگترین بدبختی انسان این است که همیشه خودش را سرگرم چیزهای مختلف میکند تا بدبختیاش را فراموش نماید. اما این کار باعث میشود تا در نهایت انسان دوباره ناامید شود و به دنبال راه فرار دیگری بگردد. این چرخه به همین شکل ادامه مییابد. من خواندن این کتاب را به همه توصیه میکنم؛ به¬ویژه کسانی که تاکنون فلسفه نخواندهاند!»
در قسمتی از کتاب، دربارهی مفهوم دقیق ملال توضیح داده شده است که آن را باهم میخوانیم: «برای آن دسته از خوانندگانی که احتمالاً هرگز گرفتار ملال نبودهاند، میتوانم ملال عمیق را، از نظر پدیدارشناختی، به بیماری بیخوابی تشبیه کنم که سبب میگردد فرد در تاریکی هویت خویشتن را از دست بدهد و در چاهی بهظاهر بیپایان فرو رود. او سعی میکند بخوابد و شاید با تردید گامهایی نیز برمیدارد، ولی نمیتواند و در نهایت به برزخ میان خواب و بیداری میرسد.»
شاید برایتان جالب باشد که بدانید اندیشمندی همچون پاسکال، دیدگاهی خدامحور نسبت به موضوع ملال داشته است. به این قسمت از کتاب توجه کنید: «به نظر پاسکال، انسان بدون خدا محکوم به ملال است: «برای درک اینکه در زندگی هیچ حقیقت و رضایت پایداری وجود ندارد، روح بلندی لازم نیست.»
در غیاب رابطه با خداوند، برای فراموشی بیچارگی خود به لذتها روی میآوریم، ولی در حقیقت چنین کاری تاثیری ویرانگرتر دارد، چون ما را از خالق خود دورتر میکند.»
همانطور که در کتاب میخوانیم، یکی از نشانههای ملال، نگاه کردن به ساعت است: «نگاه کردن به ساعت نشانهی افزایش ملال است. به ساعت نگاه میکنیم و آرزو میکنیم ای کاش زمان از آنچه احساس میکنیم سریعتر بگذرد، سخنرانی زود تمام شود، قطار زود برسد، و مواردی از این دست.» در ادامه نویسندهی کتاب اشاره میکند که چگونه با قدردانی از لحظات ساده و کوچک، ملال را از خود دور کنیم: «یکی از منابع ملال عمیق این است که به دنبال لحظهی بزرگ میگردیم درحالیکه آنچه داریم لحظههای کوچک است.»
در سراسر کتاب «فلسفه ملال»، نظرات و عقاید اندیشمندان مختلف دربارهی موضوع «ملال» آورده شده است که باهم تعدادی از آنها را میخوانیم: «تقریبا همهی کسانی که از ملال میگویند، آن را شر میدانند، اگرچه استثناهایی هم هست. یوهان گئورگ هامان، خود را عاشق ملال مینامد و هنگامی که دوستانش او را برای بطالتش به باد انتقاد گرفتند، پاسخ داد که کار کردن آسان است و بیکارگی واقعا برای انسان دشوار است... شوپنهاور ملال را همچون «هوسهای بی مزهی بیهدف» توصیف میکند. در ملال عمیق، هیچ چیزی برای انسان خواستنی نیست. در این حالت، دنیا افسرده و مرده است. کافکا در خاطراتش گلایه میکند که چیزی را تجربه کرده که به این شکل توصیفش نموده است: «انگار هرچه داشتم من را ترک گفته است و حتی اگر همهی آنها نیز بازگردند، کافی نخواهد بود.»»
لارس اسوندسن، نویسنده، فیلسوف و استاد دانشگاه، متولد سال 1970 میلادی در کشور نروژ است. او که دانشآموختهی رشته فلسفه بوده، مشغول تدریس همین رشته در دانشگاه برگن نروژ است. وی همچنین به خاطر فعالیتهای علمی و پژوهشی خود جایزهی ملتزر را دریافت کرده است. اسوندسن تاکنون کتابهای زیادی نوشته است که غالب آنها در زمینهی فلسفی و روانشناسی هستند. از میان کتابهای مشهور او میتوان به «کار»، «فلسفه فشن»، «فلسفه ترس»، «فلسفه آزادی»، «فلسفه تنهایی»، «فلسفه ملال» و «درک حیوانات» اشاره کرد. کتابهای اسوندسن تاکنون به بیش از 25 زبان زندهی دنیا ترجمه شده است.