«بانوی دریا(یی)»، از جمله آثار متأخر هنریک ایبسن نمایشنامهنویس پرآوازهی نروژی است؛ ایبسن این اثر را با الهام از تصنیفی فولکلور بنام «آگنیته و مرد دریایی» در سال ۱۸۸۸ خلق کرد. علاوهبر اجراهای نمایشیِ «بانوی دریا(یی)»، از این اثر تا به امروز چندین اقتباس سینمایی و تلویزیونی و همینطور تعدادی اپرا ساخته شدهاند. آخرین اجرای بینالمللی این اثر در سال ۲۰۲۰ را لئون میچل، کارگردان نروژی به روی صحنه برده است.
«بانوی دریا(یی)» روایت دورهای بحرانی و سرنوشتساز از خانوادهی وَنگِل، بهویژه دکتر ونگل و همسر دومش الیدا است. الیدا، سالها پیش با ملوانی که با عنوان «غریبه» معرفی میشود، عهدی عاشقانه و مخفیانه میبندند اما پس از مدتی با رفتن غریبه، الیدای بیپناه عهد خود را میشکند و با دکتر ونگلِ بیوه ازدواج میکند. و حالا پس از سالها سنگینی این بیوفایی همچنان بر وجدان الیدا سنگینی میکند. مرد غریبه تنها نشان از عشقی دورافتاده نیست، حقیقت ماجرا آن است که الیدا تشنهی آزادی از بند بخت خود است و حالا با بازگشت مرد غریبه پس از سالها، فرصت آن را دارد تا از میان غریبه و همسرش، فارغ از هر استیصالی انتخاب کند.
سایر شخصیتهای نمایشنامه هرکدام نمایندهی تفکر و قضاوت درباره روابط عاطفی هستند؛ مانند شخصیت بولِته، دختر بزرگ دکتر ونگل که وصلت عاطفی را راهی برای فرار از خانهی پدری و رسیدن به تجربههای نو میبیند، و یا آرنهُلم، مرد جاافتادهای که خواهان داشتن رابطهای است که برای او در این سالها همچون پناهی گرم باشد.
این نمایشنامه از جهاتی، اثری متفاوت نسبت به درامهای تلخ ایبسن قلمداد میشود، زیرا علاوهبر به تصویر کشیدن فضایی سوررئال همچون تشبیه هویت الیدا به یک پریدریایی، با پایانِ خود، امیدواری ایبسن به سرنوشت شخصیتهایش را نشان میدهد.
این اثر با پسگفتاری جامع و تحلیلی به قلم مترجم اثر «بهزاد قادری» همراه است که لذت خواندن آن را دوچندان میکند.
مجلهی گاردین به بهانهی یکی از اجراهای اخیر این اثر، آن را نمایشنامهای متمایز از سایر درامهای ایبسن معرفی کرد. این نمایشنامه در عین دارا بودنِ تمام مضامین تأملبرانگیز ایبسن، همچون وظایف و مسئولیتهای آدمی، جهان زنان و سنگینی سایهی گذشته بر قامت آینده، حال و هوایی متفاوت را نیز ارائه میدهد.
«بانوی دریایی» نهتنها ستایش منتقدان را برانگیخت، بلکه تا به امروز نیز از جمله آثار محبوب خوانندگان ایبسن بوده است.
یکی از همین خوانندگان در وبسایت آمازون نوشته است: «من شیفتهی نثر ایبسن هستم. هدیهی او به خوانندگان خود آن است که احساسات بهخوابرفتهشان را دوباره بیدار میکند.»
شخصیت الیدا در نمایشنامهی «بانوی دریا(یی)» زنی است که مانند هر موجودی نیازمند پناه و عشق است؛ اما مشروط به آنکه این پناهگاه عاطفی انتخابی نه از سر ناچاری، بلکه انتخابی آزادانه باشد. او در پردهی چهارم از این احساس خود میگوید:
«الیدا: ....بههرحال، حقیقت رو کتمان میکنیم. آخه حقیقت...حقیقت صاف و ساده...یعنی میخوام اینو بگم...تو اومدی اونجا و...منو خریدی.
ونگل: خریدم...! گفتی...خریدم!؟
الیدا: آخ، منم شرایطم با تو مو نمیزد. قیمتمو پذیرفتم و...خودمو فروختم.
ونگل: (از سر درد به او نگاه میکند.) الیدا...واقعاً دلت میآد همچین اسمی روش بذاری؟
الیدا: ولی مگه اسم دیگهایاَم میشه روش گذاشت آخه؟ تو دیگه نمیتونستی اون تنهایی و خلئی رو که اینجا داشتی تحمل کنی. میگشتی بلکه همسر تازهای پیدا کنی و...
ونگل: همینطور یه مادر تازه برای بچههام، الیدا.
الیدا: شاید اینم...کنارش. اگرچه که...تو که اصلاً نمیدونستی من برای اون کارم مناسب بودم یا نه. خب، تو فقط چندبار منو دیدی بودی...و یه چندباریاَم باهام حرف زده بودی. بعد منو خواستی و...
ونگل: خب، اگه دوست داری، این اسمو بذار روش.
الیدا: از اونور، منم...منم بیچاره و سرگردون و خیلی تنها بودم. خب، خیلی طبیعی بود که...تو که اومدی و قول دادی تُو زندگی پشت و پناهم باشی، معامله رو قبول کردم.
ونگل: برای من که قطعاً این جنبهای رو که تو میگی نداشت، گلم. من رکوراست ازت پرسیدم میخوای با من و بچهها توی همین مختصری که دارم شریک بشی؟
الیدا: آره، گفتی. ولی، بههرحال، من نباید قبول میکردم! هرگز به هیچ قیمتی نباید قبول میکردم! نباید خودمو میفروختم! حتی پستترین کار...محقرترین و سختترین شرایط زندگی...آزادانه...به انتخاب خودم...از این بهتر بود!»
یوهان هنریک ایبسن (Henrik Johan Ibsen)، در ۲۰ مارس ۱۸۲۸ در منطقهی زراعی استاکمن واقع در شهر بندری اسکینِ نروژ در خانوادهای مرفه بهدنیا آمد. اعضای خانوادهی ایبسن، اشرافزادگانی تاجر و از افراد معتبر دولتی بودند. تجربهی این دوران و روابط خانوادگی کاملاً در آثار ایبسن آشکارند؛ او با وجود سکونت در ایتالیا و آلمان به مدت ۲۷ سال، وقایع اکثر آثارش در نروژ اتفاق میافتند و غالباً شخصیتهای آثار خود را با الهام از نزدیکان و اعضای خانوادهی خود خلق و یا نامگذاری کرده است.
ایبسن نوشتن را از ۱۵ سالگی همزمان با ترک تحصیل آغاز کرد. اولین اثر خود را در ۲۲ سالگی با عنوان «تراژدی کاتیلینا» در ۱۸۵۰ منتشر کرد که چندان با اقبال خوشی مواجه نشد. سالهای پس از انتشار این اثر به نمایشنامهنویسی و کارگردانی گذشت، اما از آنجا که ایبسن از بداقبالیهای خود در نروژ ناامید شد، در ۱۸۶۴ بههمراه همسر و پسرشان به ایتالیا و پس از آن به آلمان مهاجرت کردند. در این دوران اولین آثار او، «بِرِند» و «پرگنت» تحسین منتقدان را بهدنبال داشت که با الهام از فلسفهی کییرکگور خلق شدند و پس از آن ایبسن تأثیرگذارترین آثار خود همچون «خانهی عروسک» و «جنزدگان» را نوشت و به قلهی شهرت در جهانِ نمایش رسید. او که در ابتدا، سبک و سیاقی سوررئالیستی را در آثار اولیهی خود همچون «پرگنت» پیش گرفته بود، آثار بعدی خود را در حال و هوای درامهای رئالیستی خلق کرد.
ایبسن درام رئالیستی را از نو آفرید و نمایش روی صحنه را از یک سرگرمی به چالشی تأملبرانگیز تبدیل کرد. او از رسومات و باورهای اشتباه روابط خانوادگی و جامعه میگوید و آنها را به چالش میکشد، و در آثار متأخر خود از دست و پا زدنهای فردی قهرمانانش و وجدان زخمی آنها میگوید.
پانزده سال پس از بازگشت به نروژ، هنریک ایبسن در بعدازظهرِ ۲۳ می ۱۹۰۶ در خانهی خود درگذشت.