رمان «اتفاق» اولین رمانی بود که توجهات بسیاری را به سمت گلی ترقی جلب کرد. تمام زندگی ما را عناصر عجیب و غیرقابل پیشبینی تشکیل داده است. تصمیماتی که اتفاقی میگیریم یا شرایطی که سر راهمان قرار میگیرد و تمام زندگیمان را تغییر میدهد؛ «اتفاق» به همین موضوع پرداخته است. جذابیت داستانی شخصیتهای خلق شده در این رمان بسیار همذاتپندارانه است و مخاطب ایرانی که درگیریهای مهاجرت را لمس کرده است نیز با آن همسو میشود.
خواهر و برادری دوقلو به نامهای نادر و شادی با شرایطی یکسان بزرگ میشوند و اتفاقات پیش آمده این خواهر و برادر را از هم جدا میکند. بازتاب زندگی اجتماعی ایرانیان، تجربهی زیستنی مستقل در دیگر کشورها و... هرکدام رخدادهایی مهم را در داستان به وجود میآورند که به مخاطب کمک کرده تا به نقش اتفاق در زندگی خویش نیز فکر کند.
کسانی که به داستانهای ایرانی و خواندن رمانهای رئالیستی فارسی علاقه دارند، این اثر گلی ترقی را عموما جذاب دانسته و خواندن آن را پیشنهاد میدهند. یکی از کسانی که «اتفاق» را مطالعه کرده است در اینباره نوشته: «عالی بود عالی. من عاشقش شدم. از این سبک پرداختن به جزییات لذت می برم. چندینبار میخونم و مزهمزهاش میکنم. مثل همه کتابهای گلی ترقی عزیزم. قصه از روز تولد و روزهای خوش کودکی و در کنار دریا شروع میشه. به کوچه پسکوچههای سبز تابستان و عشقهای نوجوانی میرسه و بعد فصل طولانی جدایی. در آخر باز هم روزهای خوش میآید. صحنه دوستداشتنی آخر قصه، سفره هزار رنگ خوراکی و ولوله خندهها و صدای دریاست.»
شخصیتپردازی جذاب در داستانها و خصوصا داستانهای ایرانی یکی از مهمترین ویژگیهای جذب خواننده است، بسیارانی با توجه به عناصری مانند پرداختن به جزئیات به بهترین شکل، شخصیتپردازیهای جذاب و...، این کتاب را پیشنهاد داده و آن را خواندنی معرفی کردهاند. یکی دیگر از علاقهمندان به کتابهای گلی ترقی نوشته است: «خیلی این کتاب رو دوست داشتم، مخصوصا جزئیات که کاملا آدمو تو فضای داستان قرار میداد، به نظرم رنج سنی سی و پنج سال به بالا ارتباط خیلی بهتری با کتاب میگیرن.»
فضاسازیهای مکانی که داستان در آن روایت میشود احساسی نوستالژیکی در مخاطب پدید میآورد: «مردم ساحل نگران بچهها بودند و سر از کار این خانواده در نمیآوردند. میدیدند پدرشان زیر سایبانی بزرگ خوابیده و مادرشان پشت به دریا سرگرم خواندن کتاب است. انگار بچههایشان را به دست مادربزرگی مهربان سپرده بودند و خیالشان راحت بود. بیبی زن خاک و زمین بود و از هول و هراس به خودش می پیچید. چشم از دوقلوها برنمیداشت. هربار که موجی روی بچهها میغلتید، از جایش میجست، صدایشان میزد، و بااینکه از دریا وحشت داشت و شنا بلند نبود، با کفش و پیراهن توی آب میدوید. دوقلوها، علاوهبر دل بستگی به آب و دریا، با زندگی در کوه و بیابان هم آشنا بودند. اسم رودها، درخت ها، و پرنده های گوناگون را میدانستند. همینطور اسم بیشتر دهکدههای شمال را. پدرشان زمینشناس بود. خاک ایران را وجببهوجب میشناخت، و با جیپ قدیمیاش به دورترین دهکورهها سفرکرده بود. هرکس چهره آفتابسوخته، پیشانی بلند، و بدن ورزیده او را میدید فکر میکرد سرکرده قبیلهای قدیمیست. به آدمهای شهری شباهت نداشت. اما وقتی پای صحبتش مینشستند، از دانش علمی و آشناییاش با ادبیات و موسیقی تعجب میکردند. دوقلوها را، وقتی درس و مدرسه نداشتند، همراه خودش به کوه و بیابان میبرد. چادر میزدند، بدن خاکآلودشان را توی آب سرد رودخانه میشستند. ماهی میگرفتند، آتش روشن میکردند و روی زمین گرم میخوابیدند. پدرشان تا مدتها بیدار میماند و به جهان بالای سرش نگاه میکرد. رازهای آسمان را میشناخت و راه شیری و هفت ستارگان را نشان بچههایش میداد. دوقلوها با حیرت به صحبتهای نجومی پدرشان گوش میدادند و قلبهای کوچکشان میتپید. زندگی در جوار این پدر همراه با تجربههای لذتبخش بود، همراه با حیرت و هیجان. با این پدر میشد ساعتها حرف زد، بازی کرد، کشتی گرفت، یا نیمهشب بیدارش کرد و زیر لحافش خزید. مادرشان هم با مادرهای دیگر تفاوت داشت. با بچههایش دوست بود و تشویقشان میکرد آزاد و مستقل باشند. محال بود آنها را تنبیه یا سرزنش کند. محال بود صدایش را بلند کند یا تهدید و تحقیرشان کند... .»
گلی ترقی در سال 1318 در تهران به دنیا آمد، در دبیرستان انوشیروان دادگر درس خواند و به آمریکا رفت و در آنجا فلسفه خواند. سپس به ایران بازگشت و داستان نویسی را آغاز کرد. او سالها در دانشگاه هنرهای زیبا به تدریس اساطیر پرداخت و برای ادامه زندگیاش به فرانسه رفت و اکنون هم در فرانسه زندگی میکند. از گلی ترقی کتابهای بسیاری به چاپ رسیده است و در این میان میتوان به «دو دنیا»، «بازگشت» و «خواب زمستانی» اشاره کرد. این نویسندهی ایرانی در سال 2009 جایزه بیتا را کسب کرده است.