خانم قاضیها که متخصص دورهی قاجار است، در کتاب «دختران ناصرالدین شاه» همانطور که از اسمش پیداست، به معرفی دخترهای ناصرالدین شاه پرداخته است. این کتاب برای کسانی که به مطالعهی تاریخ دوره قاجاریه و زندگی ناصرالدین شاه علاقه دارند، مناسب است.
ناصرالدین شاه، مشهور به «قبله عالم» چهارمین شاه در سلسله قاجاریه بود که حدود پنجاه سال سلطنت کرد و زنان و فرزندان پرشماری داشت. نویسندهی کتاب دختران ناصرالدین شاه به معرفی شانزده دختر از میان فرزندان شاه قاجار پرداخته است که زنده ماندند و زندگی کردند؛ زیرا برخی از فرزندانش بیش از دوره نوزادی و خردسالی دوام نیاوردند و از دنیا رفتند.
قاضیها در کتابش بر اساس منابع و مدارکی که فراهم کرده، به معرفی دختران ناصرالدین شاه و به زندگی و وضعیت هر کدام پرداخته است. او با این کتاب همچنین منبعی معتبر در اختیار پژوهشگران قرار میدهد که بر اساس آن میتوانند به شناخت بیشتری از خانواده و دربار شاه قاجار دست یابند.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
«شوکتالسلطنه را به امیرزاده؛ عزیزالسلطنه را به خانباباخان؛ شمسالنهار را به بدیعالملک؛ زینتالملوک را به سلطان محمد خان میدهند. عقد را روز شنبه 12[جمادیالاول]کرده بودند؛ مجلس و مهمانی امروز است. بنا بود ما هم به عروسی برویم، صبح که دیدم اینطور بارندگی است. رفتن را موقوف کردیم. ظلالسطان هم آمد به حضور، به او گفتم نمیروم. چهار ساعت به غروب مانده باران ایستاد؛ هوا باز شد؛ دوباره عازم شدیم برویم. مردم هیچکس خبر نداشت؛ تا خبر شدند و کالسکه و اسب حاضر شدند، قدری طول کشید. بعد که همه چیز حاضر شد، سوار شدیم رفتیم. در بین که عقدکنان است و مجلس مهمانی و محشر و قالمقال، دختر مادر ظلالسلطان که اسمش افتخار الدوله است زن صارمالدوله، مادر دامادها، که تازه همراه ظلالسلطان از اصفهان آمده است و آبستن بود، دردش گرفته بود، میخواست بزاید. در اطاق دیگر، اوضاع زاییدن او را فراهم آورده بودند. خلاصه از در شمسالعماره سوار کالسکه شدیم. هوا خیلی سرد بود. به واسطۀ آمدن باران، زمینها هم خیلی گل بود. رفتیم خانۀ ظلالسلطان پیاده شدیم. ظلالسلطان، نایبالسلطنه، مردم زیادی بودند. یکراست رفتم اندرون به نایبالسلطنه و ظلالسلطان گفتم شما هم بیائید. نایبالسلطنه آمد. اما ظلالسلطان چون عروسی بود خجالت کشید، نیامد.
خلاصه رفتم اندرون؛ تالار مجلس، همۀ زنها، هرکس را میخواستی از صاحبخانم گرفته تا از کشکول در رفته، همه بودند بجز تومانآغا، تورانآغا، زن امام جمعه، زن معیر، همگی از پیرو جوان، عمهها، دخترهای فتحعلیشاه، همه بودند. بعضی خوشگل، بعضی بدگل، دخترفخرالدوله، زن میرزا جوادخان خیلی خوشگل بود. دختر دیگر فخرالدوله، زن اسمعیلخان پسر سردارمحلاتی، برعکس خیلی بد بود. شوهرش هم چندی است گریخته است، رفته است هند. آنجا قدری نشستیم، نارنگی خوردیم؛ غلیانی کشیده شد. از چهار عروس دو عروس را به حضور آوردند؛ عزتالدوله هم بود. دیگر ملا ابو و از این قبیل اشخاص هر که را بخواهی بود. بعد آمدیم بیرون، از پلههای عمارت رفتیم بالا. دستۀ اهل طرب، محمدصادق، غلامحسین، کمانچهچیها، همۀ مطربها و رقاصها بودند. دور غلام گردش پلۀ عمارت نشسته بودند. میزدند و میخواندند. ما آمدیم تالار. ظلالسلطان، نایبالسلطنه، سایرین همه بودند. امین الملک، موچول خان آقا وجیه و بعضی از پیشخدمتها بودند. درین بین که از در باغ سرخوانچه پیدا شد. جلو خوانچه موزیکانچی و نقارهچی و رقاصها بودند. یک پس رذلی اسمش کریم سرکهایست، جلو خوانچه رذالت میکرد. جلو خوانچه هم اشخاص عجیب غریب دیده شد.»
فاطمه قاضیها، تاریخنگار و تاریخپژوه معاصر ماست که تخصص او دوره قاجار است. بسیاری از اطلاعات که ما از آن دوره داریم، به همت او جمعآوری و ثبت شدهاند. از کتابهای دیگر او میتوان به «خاطرات ناصرالدینشاه قاجار» اشاره کرد.