کتاب «اسیر زمان» اثری از نویسنده مشهور ایرانی، « اسماعیل فصیح» است. فصیح که یکی از پرکارترین داستاننویسان است که کتاب «اسیر زمان» را در سال 1373 به رشته تحریر در آورد. این اثر توسط انتشارات «آسیم» چاپ و منتشر شده است.
راوی رمان «اسیر زمان»، جلال آریان، شخصیت اصلی داستانهای فصیح است. داستان از سالهای 1342 تا 1366 را روایت میکند. اسیر زمان رمانی با فضای سیاسی، اجتماعی، تاریخی، و عاشقانه است.
در «کافه کتاب» دربارهاش نوشته: «مگر میشود کتاب اسماعیل فصیح را خواند و ۵ ستاره کامل بهش نداد. بی شک یکی از بهترین نویسندگان ایرانی است.»
برخی از خوانندگان در سایتهای داخلی درباره کتاب چنین نوشتهاند:
- « قصه به زیبایی قصۀ عشق است. همانطور که میشد حدس زد... علی و جلال هر دو آنقدر خوب هستند که تا یک جایی از کتاب در نظر داشتم بنویسم که "خواندن این کتاب برای دختران مجرد ممنوع... خواندن این کتاب مثل زندگی کردن در همهی سالهای بین 42 و 66 بود... کتاب بوی نفت میدهد مثل بیشتر کارهای اسماعیل فصیح که خودش استاد دانشگاه صنعت نفت بوده... و نفت خون ملت ایران است به یک مفهوم. این کتاب ضمنا گرهای از زندگی شخصی من هم باز کرد... .»
- «در این کتاب از چند برهه زمانی مهم در ایران عبور میکنیم از دهه چهل تا سالهای جنگ... رمان معاصر با تهمایه جنگ و اسارت و انقلاب... فصیح قصهگوی خوبی است.»
- « اسماعیل فصیح دراین کتاب خیلی عالی به توصیفات صحنهها پرداخته است. موضوع داستان خیلی دراماتیکه و وقتی با جلال آریان سفر میکنی به زندگی علی ویسی و مادر و معشوقهاش، یک رنج عمیق احساس میکنی. و در زندگی خیلی از آدمها، نمیتواند خالی از واقعیت باشد. تازه میفهمی تحمل این چنین زندگی خیلی سخت است. ولی باز آفرین به علی ویسی که واقعا میشود گفت اسماعیل فصیح چنین شخصیت آرمانی را برای قهرمان داستانش خلق کرد است.»
در ابتدای کتاب این جمله تاثیرگذار را میخوانیم: «گذشته چه هیولای سرتقی است که برگردیم و به صورتش نگاه کنیم... .» و باز در وصف گذشتهها میخوانیم: «آن شب بدم نمی آید به منزل حکیم بهرام آذر بروم و در محرم خلوت انس کذایی همیشه خوب او سرگرم شوم. چون چیزی که امشب از هر شب سالهای اخیر بیشتر نیاز دارم، همین «الا یا ایها الساقی» است و نگاه نکردن به صورت هیولای سرتق گذشته ها.»
«نزدیک ایام عید که به آبادان بر میگردم، وسط کوه نامههایی که از هر جای دنیا توی خانه و توی دفترم تلانبارشده، دو کارت تبریک کذایی هم مطابق معمول سالهای خوزستان یکی از علی ویسی است در اهواز و باز یکی هم از شهرناز نفیسی از آبادان، با امضاء به انگلیسی Sh.N کچل ... فقط جملهای در پایین این کارت تبریک است که مرا باز با همه اشتغالهای ذهنی به فکر میاندازد «دیوقرار است به اهواز منتقل شود.»
«اما آخر آن شب، فنجان قهوه در دست لب رختخواب تنها نشستهام و باز و مطرود آل ای کاش و پشیمانم من و افسانه مسئلۀ عُده نداشتیم. علی و شهرناز به هم کلید کل رسیده بودند. من میتوانستم فقط لب تر کنم اما جلال ،آریان باید مؤدب باشد، لب ورچیند و بیاید در خلوت عزلت و تنهایی به انتظار عشق پاک بست بنشیند خواسته قلب افسانه، مثل افسانه «سنت خاندان ویس مهم بود.»
«اسماعیل فصیح» 2 اسفند ماه سال 1313 در تهران چشم به حهان گشود. او تحصیلات خود را تا مقطع تحصیلی دیپلم در رشته علوم تجربی در تهران به پایان رساند، سپس از راه استامبول به آمریکا مهاجرت کرد و در دانشگاه مونتانا لیسانس شیمی گرفت. ادبیات انگلیسی را در در همان دانشگاه خواند و توانست با ارنست همینگوی دیداری داشته باشد. او به ایران بازگشت و به فغالیتهای فرهنگی از جمله تدریس مشغول شد.
این مترجم و نویسنده مشهور ایرانی پس از سال ها فعالیت در زمینههای گوناگون و زنگی پربارش در 25 تیر سال 1388 چشم از جهان فرو بست. او که از پرکارترین نویسندههای ایرانی است آثار زیادی از خود به جا گذاشته است، از مهمترین آنها میتوان به «شراب خام»، «زمستان 62» و «ثریا در اغما» اشاره کرد. از ترجمههای مشهور او کتابهای «وضعیت آخر» و «ماندن در وضعیت آخر» هستند.