گفتنی است داستانهای «افسانهی یولیان وِلی و غریبنوازیی او» نوشتۀ فلوبر و «جاکومو جویس» نوشتۀ جویس به طور کامل ترجمه شدهاند؛ اما «تأملِ ایّام گذشته» اثر پروست و «حاکیی ماورا» اثر نابوکف خلاصهای از داستانهای اصلی هستند. بیژن الهی داستانها را به شیوهای شعرگونه ترجمه کرده است. پیوستهای انتهای هر داستان، حکایت از این دارند که الهی گوشهچشمی به ادبیات کلاسیک فارسی داشته است که همین نکته باعث میشود خوانش کلام او کوشش بیشتری نیاز داشته باشد.
داستان اول این مجموعه، نوشتۀ فلوبر، دربارۀ یولیان و ماجراجویی و سرنوشت اوست. سایت آمازون این داستان را داستانی عاشقانه توصیف کرده است.
در داستان دوم، نوشتۀ پروست، راوی صحنههایی از زندگیاش را به خاطر میآورد؛ کودکی از دست رفته، عاشقانههای غیرممکن و... . آمازون داستان را مطالعهای فلسفی دربارۀ حافظۀ غیرارادی خوانده است.
در صفحۀ عنوان داستان سوم در کتاب نوشته شده است: «جاکومو جویس در نقش جیمز جویس». گویا این داستان آخرین اثری است که از جویس به چاپ میرسد. این داستان نمایشگر تب و تاب راوی در برابر دختری است که از او انگلیسی یاد میگیرد.
داستان چهارم این مجموعه، ترجمۀ سه فصل نخست از نگاشتههای نابوکف است. طبق گفتۀ آمازون، قهرمان این داستان در تکرار سفری طولانی است. بهانههای مأنوس با این داستان نیمهکاره به پایان میرسد.
نظر خوانندگان در سراسر دنیا، دربارۀ کتاب بهانههای مأنوس چیست؟
مخاطبی با نام Ehsan Sharei در سایت goodreads دربارۀ بهانههای مأنوس نوشته: «این اثر را نمیتوان تحت عنوان ترجمه طبقهبندی کرد. میتوان آن را متن شاخص ادبی نامید یا نثری شعرگونه که خواندنش رجوع مکرر به لغتنامه میطلبد، اما هرچه باشد ترجمه نیست. شیوۀ نگارش متن و فرم روایت آنچنان پیچیده و سنگین است که بیشتر شبیه تاریخ بیهقی است تا آثار فلوبر و پروست. مقایسۀ متن اصلی جویس با "ترجمۀ" بیژن الهی لزوم استفاده از این فرم نگارشی را برای من اثبات نکرد. معتقدم مترجم باید نامرئی باشد. اثر را از دست نویسنده بگیرد و به چشم خواننده برساند. در این پروسۀ انتقالی، وظیفۀ مترجم حفظ و انتقالِ حس و شیوۀ نگارش و سبک نویسنده از زبان مبدأ به زبان مرجع است. یک اثر ادبی را نمیتوان به محلی برای نمایشِ ابداعاتِ نگارشیِ خاصِ مترجم و شیوۀ بیان شخصی او تبدیل کرد، وگرنه آنچه در انتها حاصل میشود دیگر ترجمه نیست.»
Shahed نیز در همین سایت نوشته: «... وقتی این کتاب را در دست میگیرید، فلوبر، پروست، جیمز جویس یا ناباکف نمیخوانید بلکه در حال حال خواندن بیژن الهی به سعی این چهار نویسنده هستید. قصه کوتاه کنم، در نوع خود شاهکاری است این اثر. بامزه، ترد و آبدار.»
جملاتی از کتاب که شاید انگیزۀ خواندن باشند
در بخشی از کتاب میخوانیم: «شاید اگر آینده وجودِ خارجی میداشت، چون چیزی که به هوش و هَنگ میشد دریافت، گذشته چنین دلفریب نمیبود: در جاذبه همسنگ میفتادند... آینده، ولی، وجودِ اسمی دارد (نه چون گذشته که زندهست پیشِ یاد یا حال که پیشِ چشم)، آینده که هیچ نیست جز صنعتی بدیعی، جز نقشِ زیاد در نردِ خیال... کندوکو در شیءِ مادّی، هر وضعی داشته باشد، چه بسا کار دستمان بدهد: این که ناخواسته آلودهی تاریخچهاش بشویم. نوقدمها، چنانچه خواسته باشند در همان سطحِ وقت بماند کار، تو بحرِ چیزی نروند. خشک و تر حاکیی ماوراست: گذشته، ازان پشت، آفتابی، پیدا.»
و در بخشی دیگر چنین: «تا چه مدّتها کارم شده بود خوابِ اولِ وقت. گاه بیگاه، شمع در سَکَرات، چشمم از بس که زود هم میرفت امانِ "آخیش" هم نمیداد که "خوابم برد." نیمساعتی بعد هم از فکر این که دیگر باید گرفت خوابید از چشم میپرید خوابم؛ میخواستم کتاب از دست بگذارم و "پُف!" قالِ روشنا بکَنم، خیالم که هنوز در دستِ مُطالعهست لای شَست و چهار؛ خیالی که در عینِ خواب هم ولکُنم نبود، گو که دیگر روالِ عادّی نداشت؛ مثل این بود که موضوعِ کتاب باشم خودِ من: صحنِ کلیسایی، چهار سازِ زهی، رقابتِ فرانسوای اول و شارل پنجم. ... .»
نویسندۀ کتاب بهانههای مأنوس
بیژن الهی (1324 ـ 1389) مترجم، محقق، نقاش و از شاعران جریان «شعر دیگر» و «موج نو» است. او آرامآرام به محافل ادبی و مطبوعات ایران راه یافت و با انتشار نوشتههایش شناخته شد. الهی بهصورت خودآموز شروع به آموختن زبانهای مختلف کرد و آثاری را نیز با شیوۀ خاص خود به فارسی برگرداند. او درواقع تکنیکهای ادبی ادبیات کلاسیک ایران را به دوران معاصر پیوند زد و تکنیکهای جدیدی خلق کرد. او در سال 48 با غزاله علیزاده، نویسنده، ازدواج کرد که دو سال بعد از یکدیگر جدا شدند. مدتی نیز همسر ژاله کاظمی، گوینده و نقاش، بود. الهی با کمک عزیزه عضدی نشری به نام 51 راه میاندازد و اشعار شاعران نوگرا را به چاپ میرساند، اما پس از مدتی در این راه شکست میخورد. از تألیفات او میتوان «دیدن» و «جوانیها: چهلویک تا پنجاهویک» را نام برد و از ترجمههایش میتوان به «درۀ علف هزاررنگ...»، «حلاجالاسرار (اخبار و اشعار)»، «اشراقها: اوراق مصور آرتور رمبو» و ... اشاره کرد. الهی نهایتاً بهسبب سکتۀ قلبی دنیا را ترک میکند. طبق وصیتش او را در روستای بیجده نو از توابع مرزنآباد به خاک میسپارند و سنگ گورش خالی از هر نوشتهای است.