«زنان تروا» در بیست و پنج قرن گذشته توسط اوریپید، یکی از نامدارترین نمایشنامهنویسان یونان باستان نوشته شده است. «زنان تروا» که تا به امروز مهمترین تراژدی ضد جنگ، با مضمونی برای زنان به حساب میآید، همواره اثری محبوب در زمینهی بازنویسی و بازنگری برای تئاتر بوده است. ژان پل سارتر، نویسنده، نمایشنامهنویس و اندیشمند قرن گذشته، از این اثر اوریپید برداشت آزادی داشته و آن را با نگاهی که به آثار کهن داشته نوشته است.
بسیاری از نویسندگان مدرن برای بیان اندیشههای خود به سراغ متون کهن و تاریخی ادبیات میروند، درامهای یونان از این حیث اهمیت بسیاری دارد. ژان پل سارتر با توجه به ایدئولوژی خویش، زنان تروا را بازنویسی کرده و آن را با زمانهی خود معاصرسازی کرده است. جنگی که در اثر در سرزمین تروا رخ میدهد را با جنگ ویتنام همسان سازی کرده و اثر را برای جهان مدرن و ارتباط بهتر با مخاطب اقتباس کرده است.
ژان پل سارتر با توجه به جایگاه ویژهای که در اندیشهی معاصر و فلسفهی اگزیستانیسالیسم دارد، طبیعتا خوانندگان بسیاری را نیز در سرتاسر جهان به خود اختصاص داده است. این اثر اقتباسی او باعث شده است علاقهمندان به آثار او نیز، ارزش و اهمیت ادبیات باستان را دانسته و به سراغ نسخههای اصلی تراژدیها و کمدیهای یونان باستان بروند، یکی از کسانی که زنان تروای ژان پل سارتر را مطالعه کرده است نوشته: «خیلی جالب بود البته دوستان بهنظرم بهتره اول خدایان و اسطوره های یونان باستان در قسمت پیوست کتاب رو مطالعه کنید بعد خود کتاب رو بخوانید.»
سارتر دربارهی این اثر خود گفته است: «امروزه ما میدانیم که جنگ یعنی چه: جنگ اتمی، نه غالبی به جا میگذارد نه مغلوبی. آنچه در سراسر نمایشنامه بهطور روشن آشکار میشود همین است: یونانیان تروا را ویران کردهاند، اما از این پیروزی خود سودی نمیبرند زیرا انتقام خدایان تمامی آنان را نابود خواهد کرد. همانطورکه کاساندر میگوید، هر انسان عاقلی باید از جنگ بپرهیزد، ولی نیازی به بیان این نکته نیست: موقعیت اینان و آنان، به اندازۀ کافی شاهدی بر این ادعا است. من ترجیح دادهام که کلام آخر را پوزئیدون به زبان بیاورد: «شما همه خواهید مرد.»
با توجه به اینکه این یک اثر اقتباسیست، بسیاری از دیالوگها به پیرامون جهان معاصر اشاره دارد، در پارهای از این نمایشنامه میخوانیم:
«کاساندر: شعله، شعله سبکبال، برخیز، برقص، زنده و مقدس غرور خود را در زیر آسمان سیاه برافراز
در اطراف مشعل من برقص راست و نرم در هوا، برخیز! عروسی! عروسی! مقدس باد شوی
و مرا، این باکره خورشید را همسر آینده شاهی بزرگ را مرا، ای خدایان، تبرک کنید!
به هکوب، مادر، مشعلم را به دست بگیر و موکب را به راه بیاور، چه پیش آمده است؟ بر که می گریی؟ آه! آری: بر پدر و برادرانم… بسیار دیر شده است: من عروس میشوم
شادمانی! شادمانی! اشکهای شادمانی! بگیر! مشعل را به جانب مادرش میگیرد
نمیخواهی؟ نخواه! من خود آتش را همراه میبرم. عروسی! عروسی! مردی یونانی مرا در اختیار خواهد گرفت. ملکه شب ستارههایت را برافروز
با مشعل: هر چه هست میسوزد! خیره شدهام، چه بهتر! هزار خورشید لازم است،
تا مرا، این باکره مقدس را هنگامی که به بستر یکی از دشمنان میروم، روشن کنند.
شعله من، جستن کن. بلندتر، بلندتر. تا آسمان . های … های …
این روز زیباتر از زیباترین روزهای عهد پدر من است فوابوس” خدای من! همسرایان را هدایت کن!
و تو مادر، به رقص قدم بردار. بشتاب! برقص! برای خوشایند من برقص.
زنان تروا جامههای جشنتان چه شد؟ باید از شادمانی فریاد کشید! های …! های …!
سرآهنگ: او را باز بدار، ملکه من، او را باز بدار، وگرنه با یک جست یکسره خود را در بستر مردی یونانی خواهد افکند.
هکوب: فرزند من، مشعل خود را به من بده، تو آن را خوب نگه نمیداری
همسرایان: او هذیان میگوید. تیره بختی نیز نتوانسته خردش را باز دهد.
کاساندر: آنان مرا دیوانه میپندارند!
گوش کن مادر من: باید از عروسی شاهانه من شادمان باشی و اگر ناگهان قلبم از کار باز ماند،
مرا میان بازوان “آگاممنون” بیفکنی، تا مرا به سوی “آرگوس” ببرد: در آن دیار بستر گسترده عروسیمان، بستر مرگ او خواهد بود. در برابر حصارهای ما. هلن یونانیان را هزار هزار به کشتن داد.
و من آنان را رنجی بیش خواهم رساند. “کاساندار” آفت آنان خواهد بود و شاه بزرگ، شاه مهربان،
به خاطر من نابود خواهد شد! به خاطر من خانه او در هم خواهد ریخت.
من دودمانش را تباه خواهم کرد، بدانسان که او با تبار ما کرد. گریه را بس کن، موسم خنده رسیده است! خندههای بلند! آشکارا میگویم که انتقام پدر و برادرانم باز ستانده خواهد شد!»
ژان پل سارتر در 1905 در پاریس به دنیا آمد، او نوشتن را از عنفوان جوانی خویش آغاز کرد، بالاخره با نوشتن «تهوع» به شهرت رسید. وی در جامعهی روشنفکری، نظریات سیاسی چپ گرا و رویکردهای فلسفی قرن گذشته جایگاه مهمی دارد.
از آثار او میتوان به نمایشنامه «دستهای آلوده» و کتاب «هستی و نیستی» اشاره کرد. زندگی او با سیمون دوبوآر نویسنده، نظریه پرداز شهیر فمینیسم آنها را به زوجی مطرح در تاریخ ادبیات بدل کرده است. سارتر سرآخر در 74 سالگی در سال 1980 درگذشت.