کتاب «مقاومت، عصیان، مرگ» با عنوان Resistance, Rebellion and Death توسط آلبر کامو درسال ۱۹۶۰ نوشته و به چاپ رسید. این کتاب در ایران نیز توسط نشر دمان و با ترجمه حیدر خسروی منتشره شده است. کتاب «مقاومت، عصیان، مرگ» در واقع هوش اخلاقی کامو را به نمایش میگذارد که به موضوعاتی از جنگ استعماری در الجزایر تا سرطان اجتماعی مجازات اعدام میپردازد.
در این کتاب، سخنرانیها، مجموعه مقالات و نامههای آلبر کامو را میخوانیم و در واقع از آثار انتقادی و غیر داستانی آلبر کامو است که در کنار نوشتن آثار داستانی، از آنها نیز غافل نبود و بخش مهم از آثارش است. او این مقالات را همزمان با رمانها و نمایشنامههایش مینوشت و در آنها همان مضامینی را پی میگرفت که در آثار خلاقانهاش پیش میبرد.
هویدا نیز در مورد این کتاب نوشته است: «جریان ذهنی که بر زندگی کامو غالب بوده است، در این نوشتهها نیز خودش را نشان میدهد. گاهی به امید اشاره دارد و گاهی به مرگ و نیستی. کامو را باید خواند. تمام کتابهایش ارزش خواندن دارند.»
ستاره در مورد این کتاب نوشته است: «در مورد آثار کامو باید بگم که در یک کلام عالی و شگفت انگیز هستند. با اینکه منتقدان زیادی داره با توجه به پوچیگرایی نوشتههایش، ولی من با آثارش در جهانی میروم که جز آرامش و زیبایی نیست. این کتاب نیز مجموعهای از نوشتههای کامو است که با کتابهایش متفاوت است و این تفاوت، خواندن این کتاب را برای من لذتبخشتر کرد.»
در پاراگرافی از کتاب میخوانیم: «به من گفتید: عظمت کشورم قیمت ندارد و هر چیزی که در راه عظمت آن به کار رود، نیکوست. در جهانی که همهچیز معنایش را از دست داده، کسانی، مثل ما آلمانیان جوان، که از فرط خوشاقبالی معنا را در سرنوشت ملتمان مییابند، باید همه چیز را فدای آن کنند. تا آن روزگار شما را دوست میداشتم، اما همان موقع از شما دل بریدم و گفتم: نه، نمیتوانم باور کنم که هر چیزی میبایست تابع هدفی باشد. چیزهایی هستند که قابل بخشش نیستند. من باید بتوانم در عین دوستداشتن کشورم، به عدالت هم مهر بورزم. من نمیخواهم کشورم به عظمتی دست یابد که آلوده به خون و دروغ است. من احیاء کشورم را در عین احیاء عدالت میخواهم. و شما به طعنه گفتید: «بنابراین، تو کشورت را دوست نمیداری.»
پاراگرافی دیگر از کتاب را در زیر میخوانیم: «مدتی است مقالاتی نوشته میشود دربارهی آثاری که میگویند بدبینانه هستند و درنهایت مستقیماً به بزدلانهترین اشکال انقیاد میانجامند. استدلالهای این مقالات بسیار پیشپاافتاده است: فلسفهای بدبینانه بالذاته فلسفهای نومید است و آنهایی که باور ندارند دنیا نیک است، پس با طوع و رغبت در مقابل استبداد سر خم میکنند. متنفذترین این مقالات، به دلیل اینکه بهترینشان است، از کسی است به نام ام. ژرژ آدام که در نامههای فرانسوی منتشر شد. ام. ژرژ رابو در یکی از شمارههای تازهی سپیدهدم، همین اتهام را با عنوان نامعقول «نازیسم نمرده است؟» مطرح میکند. فقط یک راه برای پاسخ دادن به اینها میبینم و آن پاسخ رک و بیپرده است؛ گرچه مشکل فقط من نیستم و هدف اینها مالرو، سارتر و چند نفر دیگر مهمتر از من است، باز هم به نظرم تزویر محض است که از طرف خودم حرف نزنم. بااینحال، روی پایهی اصلی استدلالشان پافشاری نمیکنم. این اندیشه که فلسفهای بدبینانه لزوماً فلسفهای نومید است، اندیشهای بچگانه است، اما نیاز به ردیهای پر طول و تفصیل دارد. من فقط در مورد شیوهی اندیشیدنی صحبت خواهم کرد که آن مقالات را ایجاد کرده است.»
کامو در الجزایر تحت استعمار فرانسه در ۷ نوامبر ۱۹۱۳ متولد شد. او در دانشگاه الجزایر تحصیل کرد و تا قبل از سال ۱۹۳۰ که گرفتار بیماری سل شد، دروازهبان تیم فوتبال این دانشگاه بود. در سال ۱۹۵۷ برنده جایزه نوبل ادبیات شد. موسسه نوبل در وصف آثار کامو چنین مینویسد: «برای آثار مهم ادبی او که با روشنبینی و شنیدن دقیق مشکلات وجدان انسانی در زمان ما همراه است».
کامو در ۴۶سالگی تصادفا به دست ناشر خود میشل گالیمار کشته شد. آنها با ماشین اسپورت گالیمار به درخت برخورد کردند. در جیب کامو یک بلیط قطار وجود داشت که در لحظه آخر تصمصم گرفته بود استفاده نکند. سه اثر معروف کامو با نامهای «بیگانه»، «کالیگولا»، «افسانه سیزیف» بیش از هر چیز سبک او را معرفی میکنند و موضوع محوریشان پوچی است.