کتاب «نَهَست» اثر نویسندی معاصر، ابراهیم دمشناس است. این اثر را انتشارات نیلوفر به چاپ رسانده است. «نَهَست» در بخش بهترین مجموعهی داستانیِ چهارمین دورهی جایزهی بنیاد هوشنگ گلشیری، به عنوان بهترین اثر انتخاب شده است. این کتاب شامل 9 داستان کوتاه است.
کتاب، داستان مردمانی را روایت میکند که از یک عدم به عدم دیگری پا میگذارند و همیشه در حال کشمکش با محیط پیرامونشان هستند. مردمانی که مشکلاتشان پایانی ندارد و گرفتار چرخهای بیپایان هستند. داستان اول، سه روایت است. روایت بیآبرویی شخصی در ماهشهر. راوی از خواهر خانمش، خانمش و خودش که هر سه از گم شدن کوپنها به ماجراهای بزرگتری رسیدهاند میگوید. حال راوی دست به دامان کسی است تا روایت دیگری روی این قضایا بگذارد و زندگی بر باد رفتهاش را نجات دهد. نَهَست، نام یکی دیگر از این داستانها است. داستان مرد جوانی را بازگو میکند که در حال تعریف تجربیات خود، در زمینهی یادداشتبرداری از خاطرات روزانهاش است. کتاب به زبان گفتاری و جنوبی به نگارش درآمده است. از نکات مثبت این اثر میتوان به باورپذیر بودن شخصیتها و فضاسازیهای فوقالعاده از آب و هوای جنوب اشاره کرد.
جواد یکی از خوانندگان کتاب، در اینستاگرام نظر خود را اینگونه بیان کرده است: «من سالها پیش به ماهشهر سفر کردم. اما این دو کتابِ دمشناس مرا به درون ماهشهر برد. دمشناس ما را با خود به بومش میبرد و برایمان از آدابشان میگوید و از سلوکشان. بهراستی نویسندگان جنوب، بوم برایشان امری اجتنابناپذیر است.»
متن پیشِ رو سرآغاز داستان اول است: «راسش دیگه داشتم خسّه میشدم؛ یعنی خداییش از جونم سیر شدهم. اگه شما رو نمیدیدم، نمیدونستم بائی، بائی مزخرفات چه کار کنم. هرکدومش که چاپ میشد بهم متلک میزدن ... کنایه کشم کردن. آشناها رو میگم. با یکی از همینا کارم به کتک کاری کشید. دس آخر مجبورم کرد همهی اونا رو بخرم و جلوی نمایندگی بسوزونم، که اونم یه قضیه دیگه شد. نونشونو با بازی با آبروی مردم در میارن. من سهتاشو میخونم و برات توضیح میدم، میدونی چیه؟ میخوام یه چیزی بنویسی و رومو سفید کنی تا بتونم سرمو بالا بگیرم. پس اگه آمادهای، بخونم؟ فکر میکنم این طور که میخونم دُرُس باشه، میبینی که اینا بریده بریدهن. برای همین تاریخ، گوشهشون نیس. اینی که میخونم یه گزارش هس که اولش یه مشت اراجیف آورده، بعد هم قضیهی ما رو با خیالپردازیهای الکی تعریف کرده... راسی یادم رفت بگم از قضا یارو هم کلاسم دراومده. یادم هس منِ ناپلئون، همیشه از انشاء نمره میآوردم و او تجدید میشد، حالا اومده قلم چرخونی میکنه.»
در ادامه بخشی از داستان «هیچ کس و آن کلاغ» را میخوانیم: «در شهر کوچکی مثل اینجا، مسایل را حتا اگر دنبال نکنی ازشان اطلاع حاصل میکنی. علیایحال دنبال قضیه را گرفتم. دختر یکی دو روز قضیه را رو نمیکند و از این عامل به آن عامل سرمیزند تا بالاخره به کوپنها دسترسی پیدا میکند. اما عامل جوان به سادگی آنها را تحویل نمیدهد...ما سروکارمان با سطح شهر است، کاری به چاردیواریها نداریم. جوان به دختر می گوید: «من کوپن ها را به شما میدهم...»
ابراهیم دمشناس، متولد 1351، نویسنده و رمانویس معاصر ایرانی است. او در ماهشهر متولد شد. کارشناسی ادبیات فارسی دارد واز سال 1365 شروع به داستاننویسی کرد. داستانهایش در مجلات معتبری همانند: «کلک»، «آدینه»، «کارنامه» و ... به چاپ رسید. از دیگر آثار وی میتوان به «بیو بیو بیو»، «آتش زندان» و «اندوهان اژدر» اشاره کرد. او همچنین برای کتاب «آتش سرخ» نامزد نهایی جایزهی ادبی احمد محمود در سال 1397 شده بود.