ادبیات ترکیه، نام اورهان پاموک و آثار او برای فرهنگ ایرانی و خوانندگان فارسیزبان، جذاب و به لحاظ فرهنگی نزدیک است. «خانهی خاموش» رمانیست ویژه با فصول متعدد در روایتی داستانی و ساده که مسائل سیاسی-اجتماعی جامعه را در خود گنجانده است. پاموک در سال 2006 برندهی نوبل ادبیات شده و خوانندگان بسیاری «خانهی خاموش» او را تاثیرگذار و خواندنی میدانند.
مادربزرگی در روستایی دور افتاده تنها زندگی میکند و سالهاست که نوههایش را ندیده، حال هر یک از نوهها تصمیم گرفته به دیدار او بروند، نویسنده با سبکی درخشان و خلاقانه شخصیتی ویژه را برای هرکدام نوهها به تصویر کشیده، یکی تاریخنگاری شکستخورده است، دیگری چپگراست، یکی میهنپرست است و هرکدام با باری از عقاید و مشکلاتشان به دیدار مادربزرگ میروند. روایت این رمان در دههی هشتاد ترکیه میگذرد، دههای که به سالهای التهاب، یاس و ناامیدی در تاریخ ترکیه معروف است.
مخاطبی در طاقچه نوشته است: «این کتاب بهترین کتاب نویسنده محبوب من، اورهان پاموک است. داستان درباره خانه مادربزرگی است که سرگذشت غمانگیزی را پشت سر گذاشته و حالا نوههای او برای نوسازی خانه جمع شدهاند. البته که مسائل سیاسی (کمونیست و فاشیست) به شکل قشنگی در کتاب آورده شده است. حتما بخوانید.»
بهمن نیز در بخشی از نظر خود در گودریدز نوشته است: «من کلا رمانهایی را که نویسندگانش اهل کشورهای منطقه خودمان هستند را دوست دارم؛ چه نویسندگان عرب و چه ترک (از افغانها چیزی نخواندهام) اگر شما هم این فضاها را دوست دارید، خانه خاموش را بخوانید.»
استانبول شهری خاطرهانگیز با جزئیاتی تاثیرگذار است که برای مخاطب ایرانی فرهنگی نزدیک و تداعیکننده دارد. در بخشی از این کتاب پاموک میخوانیم: «بعد ساکت شدن اما پرنده ها همچنان ادامه می دادن. دراز کشیده، به حرفای اونا و سروصدای ماشین هایی گوش می کردم که به استانبول می رفتن. بعد بلند شدم، از جیب شلوارم شونه ی نیلگون رو درآوردم و به تختخواب برگشتم. زیر نور خورشید که از پنجره به داخل اتاق می اومد، به شونه نگاه می کنم، دراز می کشم و فکر می کنم. وقتی فکر کردم که چطور شونه ی توی دستم، در عمیق ترین گوشه های جنگل موهای نیلگون بوده، حال عجیبی بهم دست داد.»
نثر لطیف، شاعرانه و لذت بخش پاموک علاقهمندان بسیاری داشته و از همین رو خوانندگان آثار او، تصاویر و شخصیتهای خلقشدهاش را ماندگار میدانند، در جایی دیگر از «خانهی خاموش» میخوانیم: «من را ندید. من هم صدایش نکردم. در حالی که سرش بالا و پائین میشد در میان میزهای غذاخوری میگشت. بعد، از سمت یک میز صدایش کردند و او هم به آنجا رفت، خم شد و دسته بلیطهای بختآزمایی را به سمت دخترکی که لباس سفیدی پوشیده و موهایش را با روبان بسته بود دراز کرد، دخترک با دقت مشغول گشتن میان بلیطها بود و پدر و مادرش هم لبخندی از سر رضایت بر لب داشتند؛ سرم را برمیگردانم و دیگر نگاهش نمیکنم. اگر صدایش میکردم اسماعیل به محض دیدنم با سرعت خودش را به من میرساند و بعد هم میگفت: «چرا دیگه خونهی ما نمیآی داداش.» «خونهتون هم دوره و هم سربالایی اسماعیل.»می گفت: «بله حق با توئه، اگه اون وقتی که آقا دوغان بههم پول داد به جای تپه اینجا زمین خریده بودم، آه اگه اون موقع به جای نزدیک ایستگاه نزدیک ساحل خونه خریده بودم، وای رجب امروز میلیونر بودم.» «بله، بله» و باز همان حرفهای همیشگی. چرا باید سراغش بروم؟اما بعضی وقتها هم دوست دارم سراغش بروم، منظورم همان شبهای زمستان است که هیچ کس را برای همصحبتی پیدا نمیکنم. دوست دارم و میروم اما باز همان حرفها.»
در بریدهای دیگر از نثر پاموک در این کتاب میخوانیم: «بعد ساکت شدن اما پرنده ها همچنان ادامه می دادن. دراز کشیده، به حرفای اونا و سروصدای ماشین هایی گوش می کردم که به استانبول می رفتن. بعد بلند شدم، از جیب شلوارم شونه ی نیلگون رو درآوردم و به تختخواب برگشتم. زیر نور خورشید که از پنجره به داخل اتاق می اومد، به شونه نگاه می کنم، دراز می کشم و فکر می کنم. وقتی فکر کردم که چطور شونه ی توی دستم، در عمیق ترین گوشه های جنگل موهای نیلگون بوده، حال عجیبی بهم دست داد.»
اورهان پاموک در 1952 در استامبول به دنیا آمد، آثار او پس از دریافت نوبل ادبیات به 56 زبان دنیا ترجمه شد، اورهان پاموک پس از نوشتن رمان «نام من سرخ» به شهرتی جهانی رسید. وی رمان «برف» را بهعنوان آخرین اثر سیاسیاش در کارنامهی خود قلمداد میکند، رمانی که نیویورکتایمز آن را در سال 2004 یکی از ده رمان برتر جهانی معرفی کرد.
او اظهارات تاثیرگذاری دربارهی کشتهشدگان کرد و ارمنی در کشورش داشته و این خشم ملیگرایان ترکیه را نیز برآَشفته است، از دیگر سو او نیز تنها نویسنده از جهان اسلام بوده که با فتوای مرگ سلمان رشدی مخالفت کرده است. وی هماکنون همراه خانوادهاش در ترکیه زندگی میکند.