کتاب دربارهی دختری کم سن و سال به نام «اسکاوت فینچ» است که در جستوجو و کاوش برای کسب تجربههای جدید است. میتوانیم در پشت پردهی اتفاقاتی که در داستان رخ میدهد، شاهد نقدهای جدی به جامعه و رفتارهای غیرانسانی آن باشیم. جامعهای پر از خشونت، آزار و تعصب. هارپر لی همیشه کتابش را یک داستان عاشقانه ساده توصیف میکند اما امروزه از آن به عنوان شاهکار ادبیات آمریکا یاد میشود.
در ادامه نظر بعضی از خوانندگان که در گودریدز دیدگاه خود را ثبت کردهاند، با هم میخوانیم. خوانندهای علاقهی وافر خود به کتاب را با توصیفی زیبا چنین مینویسد: «چرا وقتی کتاب «کشتن مرغ مینا» را برمیدارم، فوراً یک حافظه حسی به سراغم میآید؟! در حال قدم زدن به خانه هستم، برگها روی زمین ریخته شده و زیر پاهایم خرد میشوند. دود شومینهها را بو میکنم و به غذای داغ فکر میکنم. باد میآید و کتم را محکمتر به خودم میبندم و سرم را به سمت آسمان بلند میکنم، بدون ابر، فقط آبی خیرهکننده که چشمانم را آزار میدهد. یک نفس عمیق دیگر میکشم و فکر میکنم که همه چیز چقدر خوب است!»
خوانندهای دیگر از کتاب مقدس شخصی خود میگوید. کتابی که علیرغم مطالعهی چندین باره، بازهم برایش چیزهایی برای یادگرفتن دارد: «در طول 5 سال، من این کتاب را نزدیک به 17 بار خواندهام. به طور متوسط حداقل هر 4 ماه یک بار آن را بخوانید. من همچنان به این کتاب باز میگردم مثل کسی که در تاریکی نیمهشب به دنبال فانوس دریایی میگردد. وقتی برای اولین بار آن را تمام کردم، آنقدر عمیقا غرقش شدم که تقریباً 8 بار قبل از پایان سال، آن را خواندم. تا به حال تقریباً تمام صحنهها را حفظ کردهام و هنوز نمیتوانم از این احساس خلاص شوم که هنوز باید چیزهای زیادی از آن یاد بگیرم. در طول سالها، متوجه شدم که بدون اینکه بدانم، کتاب مقدس شخصی من شده است.»
مخاطب دیگری با تاکید بر اینکه از عمر کتاب چندین دهه میگذرد اما همچنان درس های زیادی برای انسانها دارد، مینویسد: «نژادپرستی، تعصب، تجاوز جنسی، اتهامات نادرست تجاوز، همه اینها نفرتانگیز هستند و واقعاً هرگز نباید در جهان و جامعه ما وجود داشته باشند. با این حال، آنها به کرات اتفاق میافتند. اگرچه این کتاب بیش از 50 سال پیش منتشر شده است، اما به عنوان یک کتاب آموزشی برای دانشجویان جوان بیشماری نیز استفاده شده است و حتی با وجود درسهای بیشماری که میتوان از آن یاد گرفت، به نظر میرسد که برخی از انسانها هرگز تغییر نمیکنند. مشکلات اصلی به تصویر کشیده شده در این کتاب هنوز در زمان ما بسیار مشهود و فراگیر است.»
داستان اینگونه شروع میشود: «وقتی که برادرم جیم تقریبأ سیزده ساله بود، دستش از ناحیه آرنج به سختی شکست. هنگامی که دستش معالجه شد و ترسش از این که دیگر هیچ وقت نتواند فوتبال بازی کند، تخفیف پیدا کرد، بهندرت به این حادثه میاندیشید. دست چپش اندکی از دست راستش کوتاهتر بود. وقتی که میایستاد یا راه میرفت، پشت دست چپش زاویة قائمهای با تنش تشکیل میداد و شستش موازی رانش قرار میگرفت. همینقدر که میتوانست توپ را پاس بدهد و پانت کند، دیگر غمی نداشت.» (پانت= زدن توپ، وقتی آن را از دست رها میکنند قبل از اینکه به زمین برسد)
در جایی دیگر از کتاب میخوانیم: «شما از حقیقت خبر دارید و حقیقت این است: بعضی از سیاهان دروغ میگویند، بعضی از آنها فاسدالاخلاقند و بعضی به زنها چه سیاه و چه سفید چشم دارند. اما این حقیقت منحصر به نژاد خاصی نیست. این حقیقتی است که شامل نوع بشر میشود. در همین دادگاه هیچ کس نیست که هرگز دروغ نگفته باشد و هرگز کاری برخلاف اخلاق نکرده باشد. مردی هم یافت نمیشود که هرگز از روی هوس به زنی نگاه نکرده باشد.»
در بخشی دیگر، به استثنایی در دموکراسی اشاره میشود. آنجا که وجدان آدمی بر خلاف نظران دیگران داوری میکند: «تنها چیزی که از قانون اکثریت پیروی نمیکند، وجدان آدم است». در جایی دیگر از کتاب دربارهی لزوم درک یکدیگر و اینکه چگونه این امر میتواند تحقق پیدا کند، میخوانیم: «تا زمانی که مسائل را از نقطه نظر کسی نبینی، آن شخص را به طور کامل درک نکردهای... تا زمانی که به زیر پوستش بروی و به همراه آن قدم برداری.»
هارپر لی نویسندهی آمریکایی است. او در سال 1926 در مونروویل، آلاباما به دنیا آمد و در دانشگاه آلاباما در رشتهی حقوق تحصیل کرد. او نویسندهی کتاب تحسین شدهی «کشتن مرغ مینا» است و جایزهی پولیتزر، مدال آزادی ریاست جمهوری و جوایز و افتخارات ادبی متعدد دیگری را دریافت کرده است.
او در 19 فوریه 2016 درگذشت. از کتابهای دیگر او میتوان به «برو دیدهبانی بگمار» اشاره کرد که یک سال قبل از مرگ هارپر لی منتشر شد.