کتاب «خشم در هارلم» (A Rage of Harlem) یک رمان نسبتا کوتاه است که در سال ۱۹۵۸ برنده جایزهی بزرگ رمان پلیسی فرانسه شده است. کتابی با سبک و سیاق ادبیات جنایی و پلیسی که خواننده را با توصیفات هیجانانگیزش رها نمیکند. «خشم در هارلم» از «چستر هایمز» توسط مزدک بلوری به فارسی برگردانده شده و انتشارات بیدگل این کتاب را چاپ کرده است.
جکسون به واسطهی معشوقهاش، ایمابل، راهی برای تبدیل اسکانسهای ده دلاری به صد دلاری پیدا میکند و همهی سرمایهاش را به دست مرد کلاهبرداری میسپارد که ادعا میکند این راه را میداند. نقشهی جکسون نقش بر آب شده و در خیابانهای هارلِم متواری میشود. او تلاش میکند تا بتواند ایمابل و پول از دست رفتهاش را به هر طریقی که شده، به دست آورد.
در ادامه نظر بعضی از خوانندگان را که در سایت گودریدز دیدگاه خود را ثبت کرده بودند، با هم میخوانیم. خوانندهای با اشاره و تاکید به حالوهوای داستان مینویسد: «اتمسفر در اینجا شگفتانگیز است: جو داستان شخصیتها را پیش میبرد و شخصیتها داستان را پیش میبرند.»
خوانندهای دیگر به تمجید از این کتاب میپردازد و عنوان میکند، وقتی کتاب صوتی خشم در هارلم را در حرکت از جورجیا به کنتاکی، گوش کردم، مرا مبهوت کرد.»
خوانندهای دیگر شور و شوقش را اینگونه بازگو میکند: «وقتی فهمیدم، ساموئل جکسون گوینده کتاب صوتی این کتاب است، آنقدر سریع آن را دانلود کردم که دود از لبتابم بلند شد!»
خوانندهای دیگر هم بیان کرده است که: «این اولین کتابی بود که توسط چستر هیمز خواندم و عاشقش شدم! این کتابِ هیجانانگیز، روان، کمدیِ تاریک و غیرمنتظره پوچ بود، در حالی که هنوز در اصل خود خالی از نوآوری نیست.»
کمدی سیاه شاید ژانری باشد که کمتر آن را شنیده باشید البته اگر بگویم که کدام کتاب مشهوری در این ژانر نوشته شده است، احتمالا آن را سریع بشناسید!. بله، کتاب «مغازه خودکشی» از ژان تولی، نویسنده فرانسوی، با ترجمهی روان احسان کرم ویسی، در ژانر کمدی سیاه است.
داستان با جاذبهی خاصی شروع میشود که مخاطب را کاملا به خود جذب میکند: «هُنک بسته پول را شمرد. پول زیادی بود، صد و پنجاه اسکناس تانخورده ده دلاری با چشمان سرد کهربایی رنگش به جکسون نگاه کرد.
«پس پونزده تا صد دلاری بهم میدی، درسته؟» میخواست همه چیز روشن باشد. معامله جدی بود. مردی بود ریزنقش و آراسته، با پوست قهوهای پر از خال و موهای تک صاف شده. به نظر میرسید از آن آدمهای کاربلد و اهل معامله است.
جکسون گفت: «درسته. هزار و پونصد دلار.» برای جکسون هم معامله جدی بود. جکسون مرد سیاه پوست قدکوتاه و چاقی بود با لثههای سرخابی و دندانهایی سفید مثل مروارید که جان میدادند برای خندیدن، اما حالا نمیخندید.» و در پشت جلد کتاب آمده است: «صدای فریاد با صدای جیغ لوکوموتیو درهم آمیخت. قطار، سیاهپوستهای به خواب رفته را در تختخوابهای ککزدهشان لرزاند. استخوانهای فرسوده و عضلات دردناک و ریههای مسلول و جنینهای مضطرب دختران نکاحنبسته را لرزاند. گچ سقفها و ملاط بین آجرهای دیوارِ ساختمانها را لرزاند. موشهای بین دیوارها و سوسکهایی را که روی سینک آشپزخانهها و پسمانده غذاها میخزیدند لرزاند؛ مگسهایی را که مثل زنبورها، گُلهبهگُله پشت چارچوب پنجرهها به خواب زمستانی فرو رفته بودند، لرزاند. ساسهای چاق و پرخون را که روی پوست سیاهپوستها میخزیدند لرزاند. کَکها را لرزاند و به جستوخیز واداشت. سگهای به خواب رفته روی تُشکهای کثیف و گربههای خوابآلود را لرزاند، توالتهای پُرشده را لرزاند و راه کثافتها را باز کرد. خون از گلوی بریدهاش فواره زد. بوی شیرین و تهوعآور خون تازه با بوی گند خانههای اجارهای هارلم درهم آمیخت.»
این داستان جذاب با توصیف های فوقالعادهای که دارد، مخاطب را در صحنههایی میخکوب میکند!
چستر هایمز ( Chester Himes)، نویسندهی آمریکایی-آفریقاییتبار است. وی نوشتن کتابی که معرفی آن را خواندید را با انگیزه مالی شروع کرد و قبل از آن، این ژانر را تجربه نکرده بود و همین کار او را جزو اولین نویسندگان بزرگ ژانر جنایی کرد. از روی این کتاب فیلمی به همین نام در سال ۱۹۹۱ ساخته شده است. از کتابهای دیگر او میتوان به «اگر فریاد زد رهایش کن»، «نامهجنگ صلیبی یکتنه» و مجموعه داستانهای «کارآگاهان هارلم» اشاره کرد.