از متن کتاب:
کسی آن بیرون دارد گوش میدهد؟ یا آدمها فقط با عجله راهشان را میروند؟ یک قصه واقعا چقدر میتواند تغییر ایجاد کند؟ این همه قصه که با سرعت و شتاب به گوش دنیای پرمشغله فرو میرود، چه تاثیری خواهد داشت؟ آنهم در دنیایی تا این اندازه سریع و بیتوقف که در آن تمام صداها با اثر داپلر به نالهای بلند بدل میشوند؛ نالهای آنقدر حواسپرتکن که حتی اگر صدایی غیرطبیعی توجهتان را جلب کند، قبل از اینکه بتوانید متوجهاش شوید، از آن کنده میشوید و مثل نیش زنبوری که به بدنتان فرو رفته، بیرونش میکشید. در چنین دنیایی سخت میشود صدای چیزی را شنید. اگر هم کسی صدایی بشنود، واقعا چقدر میتواند تغییر ایجاد کند؟ آنهم صرفا از طریق حرفها و چیزهایی که زمانی برای کسی اتفاق افتادهاند؛ چیزهایی که شنونده حتی آنها را نمیشناسد، و هیچوقت هم نخواهد شناخت. این فقط یک قصه است. یک سری واژه. همین.