کتاب «دربارهٔ عشق» مقالاتی است از مجموعهٔ نویسندگان و فیلسوفان معاصر که آرش نراقی آن را جمعآوری و ترجمه کرده است. «دربارهٔ عشق» درباره انواع عشق از گذشتههای دور تا دوره معاصر و تفاوتهایی صحبت میکند که دنیای مدرن مسبب آن بوده است.
این کتاب در مقدمه نگاهی به مفهوم عشق در دنیای ایران اسلامی میاندازد و صورتهای مختلف عشق را بررسی میکند و سپس سراغ مقالههای اصلی میرود که هرکدام با نگاه فلسفی این موضوع را واکاوی میکنند.
یکی از خوانندگان کتاب از مزیت عمومی شدن عشق گفته است:
«از دیدگاه من تجربه عشق از فردى به فرد دیگر و حتى براى یک فرد در مواجهه با افراد مختلف، متفاوت است. اما اشتراکاتى هم هست که سخن گفتن درباره عشق به عنوان یک مفهوم عام را ممکن مىسازد. من فکر مىکنم لازم است عشق را از آن جایگاه دستنیافتنى و بیش از حد انتزاعىاش پایین بکشیم و بیشتر دربارهاش حرف بزنیم. از آن مقولاتى است که اکثر آدمها حداقل یکبار با آن دست و پنجه نرم کردهاند. کتاب «درباره عشق» شاید تلاشى است براى صحبتى عامتر و همه فهمتر درباره عشق، جرقهاى براى فکر کردن به چرایى و چگونگى عشق و اینکه آیا عشق ماهیتى جدا از چارچوبهاى فرهنگى و اجتماعى دارد یا در همان چارچوبها پرورش یافته و نقایص آنها هم مىتواند در عشق رسوخ کند؟!»
کاوه رضایی نیز نوشته است:
«یک شاهکار گمنام برای اندیشیدن! عالی بود. شش مقاله فلسفی-تاریخی درباره عشق که آرش نراقی با هوشمندی و سلیقه ممتازش انتخاب و ترجمه کرده است. کتاب مقدمه عالمانهای دارد و توضیحی جامع درباره دیدگاه فلاسفه ما از عشق میدهد. سپس از «ضیافت» افلاطون بهعنوان یکی از سرچشمههای نظریات درباره عشق و شاید مهمترینشان، میگوید.»
ابتدای مقاله «پیوند عشق» از «رابرت نوزیک» میخوانیم:
«پدیدهٔ عام عشق رمانتیک، عشق به وطن، عشق پدر و مادر به فرزند و غیره است. وجه مشترک تمام این عشقها این است که خوشبختی تو با خوشبختی محبوبت گره میخورد. وقتی اتفاق بدی برای دوستت پیش میآید، برایش ناراحت میشوید،اما آن اتفاق برای او رخ داده است، نه تو؛ وقتی هم که اتفاق خوشی برایش پیش میآید، باز هم آن اتفاق برای او افتاده است ]نه تو[، هر چند برای تو خوشحال میشود. اما وقتی برای محبوبت اتفاق بدی پیش میآید، گویی آن اتفاق برای تو هم افتاده است. (لازم نیست این دو چیز بد دقیقاً یکی باشد. در ضمن نمیخواهم بگویم که شخص نمیتواند به دوستش عشق بورزد). اگر محبوبت آسیبی ببیند یا کسی به او بیحرمتی کند، تو هم آسیب میبینی؛ اگر اتفاق خوبی برایش پیش بیاید، تو هم احساس میکند که از آن اتفاق بهرهمند شدهای. البته اینطور نیست که هر خواستهای که از محبوبت برآورده شود، تو هم احساس کنی که در وضعیت بهتری قرار گرفتهای؛ باید پای خوشبختی او در میان باشد، نه هوسهای دلش (ولی خوشبختی او از منظر چه کسی، خودش یا تو؟) بهطور کلی، خوشبختی ما از خوشبختی دیگران تأثیر نمیپذیرد مگر در قلمرو مناسبات عاشقانه. البته وقتی دیگران گرفتار قحطی میشوند، ما عمیقاً متأثر میشویم و به یاری آنها میشتابیم؛ چهبسا مصیبت آنها تمام فکر و ذهنمان را به خود مشغول کند، اما لزوماً خودمان را در وضعیت بدتری احساس نمیکنیم.»
در بخشی دیگر از کتاب و در مقاله «عشق رمانتیک چیست؟» میخوانیم:
«خوب است به یاد آوریم که عشق رمانتیک نوعی عاطفه است ـــــ عاطفهای معمولی و بسیار شایع، و بیشتر ما دستکم یک یا دو بار در طول عمر خود آن را آزمودهایم. این عشق امری «قهری» یا نوعی «راز» نیست. مانند همهٔ عواطف، عشق رمانتیک امری کسبی و نوعاً وسواسی است، و به فرهنگهایی خاص با فلسفههایی ویژه منحصر است. من در اینجا تحلیل خودم را دربارهٔ عواطف بهمثابه ترکیبی پیچیده از داوریها، امیال، و ارزشها دوباره تکرار نمیکنم. بگذارید بدون هر گونه استدلالی فقط این ادعای معتدلتر را مطرح کنم که تمام عواطف پیشاپیش مجموعهای از مفاهیم قابل تعیین (مثلاً خشم ناشی از آزردگی، اندوه ناشی از فقدان، حسادت بهدلیل ترس از باختن) و کم یا بیش ارزشها و تمایلاتی ویژه نظیر انتقام در وقت خشم، دلنگرانی در هنگام اندوه، احساس تملک در موقع حسادت را مفروض میگیرد (با اساساً چیزی جز آنها نیست). بنابراین، عشق میتواند و مییابد بر حسب چنان مجموعهای از مفاهیم و تمایلات تحلیل شود؛ برخی از این مفاهیم و تمایلات کاملاً بدیهی و آشکارند، و برخی دیگر از آنها (که احیاناً جالبترند) چنان نیستند. به اندازهٔ کافی روشن است که پارهای از تمایلات که در عشق رمانتیک دخیل است عبارت است از میل با باهمبودن، میل به لمسکردن، میل به نوازش کردن. همینجاست که بیدرنگ تعلیم آریستوفانس را به یاد میآوریم: در عشق آنچه خود را بهصورت شوق جنسی نشان میدهد، درواقع بسیار فراتر از آن است، شوق به بازپیوستن، شوق به یکیشدن با محبوب است. بهنظر من؛ مهمترین جزء مفهومی عشق رمانتیک چیزی نیست جز همین شوق ]ساختن[ هویتی مشترک، نوعی اتکای وجودی.»
کتاب دربارهٔ عشق حاصل مقالات نویسندگان مختلفی است. اسامی آنها به ترتیب «مارتا نوسباوم»، «رابرت سالومون»، «رابرت نوزیک»، «لارنس تامس»، «اَنِت بایر» و «الیزابت راپاپورت» است. معروفترینِ این جمع خانم نوسباوم است که به معرفی وی میپردازیم.
مارتا نوسباوم، فیلسوف و کلاسیکنویس برجسته آمریکایی، متولد 6 می 1947 است. او سهم درخور توجهی در اخلاق، فلسفه سیاسی و فلسفه احساسات داشته است. آثار نوسباوم اغلب بینشهایی از فلسفه کلاسیک یونان را با نگرانیهای اخلاقی و سیاسی معاصر ترکیب میکند.
برخی از کمکهای شایانتوجه او شامل توسعه رویکرد قابلیت برای توسعه و رفاه انسانی است. این رویکرد به جای تمرکز صرف بر منابع مادی یا سودمندی، بر اهمیت فراهم کردن تواناییهای افراد برای داشتن زندگی شکوفا تأکید میکند.
خانم نوسباوم دربارهٔ موضوعاتی مانند عدالت، احساسات، فمینیسم و نقش علوم انسانی در آموزش و زندگی عمومی مطالب زیادی نوشته است. برخی از آثار شناخته شده او عبارتند از: «کیفیت زندگی»، «سلطنت ترس»، «خشم و بخشش» و «ارسط». همه این کتابها به فارسی نیز ترجمه شدهاند.
خانم نوسباوم علاوهبر کار آکادمیک خود، در بحثهای عمومی دربارهٔ اخلاق و عدالت اجتماعی شرکت داشته و از درک وسیعتری از قابلیتهای انسانی و اهمیت پرورش جوامع همدل و دلسوز دفاع کرده است. او جوایز متعددی را برای کمکهایش به فلسفه دریافت و در طول زندگی حرفهای خود موقعیتهای علمی معتبری کسب کرده است.
اگر اولین باری است که از بوک لند خرید میکنید میتوانید کتاب دربارهٔ عشق را با 25درصد تخفیف تهیه کنید. برای آشنایی با شیوۀ خرید آنلاین کتاب میتوانید راهنمای خرید را مطالعه کنید.
برای خواندن کتابهای فلسفی بیشتر، به صفحه خرید کتاب فلسفی سر بزنید.