کتاب «ساعت دلتنگی» نوشتهی رماننویس معاصر ایرانی «سیمین شیردل» است که انتشارات برکه خورشید آن را چاپ کرده است.
کتاب «ساعت دلتنگی» همانطور که از اسمش بر میآید، روایتگر یکی از احساسات مهم بشری یعنی دلتنگی است.
کتاب «ساعت دلتنگی» نوشتهی رماننویس معاصر ایرانی «سیمین شیردل» است که انتشارات برکه خورشید آن را چاپ کرده است.
کتاب «ساعت دلتنگی» همانطور که از اسمش بر میآید، روایتگر یکی از احساسات مهم بشری یعنی دلتنگی است. «ساعت دلتنگی» رمان عاشقانهای است که از زبان شخصیت اصلی داستان، دختری به نام عسل، روایت میشود و به زندگی روزمره و اتفاقاتی که برای او میافتد میپردازد. سیمین شیردل استاد خلق تصاویر ملموس است که همین تواناییاش، مخاطبین زیادی را با خود همراه ساخته است.
نظر خوانندگان درباره کتاب «ساعت دلتنگی» چیست؟
خوانندهای در مورد این اثر نوشته است: «داستان گیرا و جذابی بود. گاهی پابهپای عسل اشک ریختم. قصهی دلتنگی برای من هر روز تکرار میشود و من خودم را خیلی به شخصیت اصلی داستان نزدیک دیدم.» یکی دیگر از مخاطبین به تمجیدِ قلم روان سیمین شیردل میپردازد: «شیوایی و سادگی بیان نویسنده را دوست داشتم. نثرش برای همگان قابل فهم بود و از پیچیدگیهای بیهدف و بیجا استفاده نشده بود، دلم میخواهد کتابهای بیشتری از این نویسنده بخوانم.» خوانندهای دیگر دربارهی جذابیت این کتاب اینگونه مینویسد: «در ابتدا بهسختی با کتاب ارتباط برقرار کردم، حتی گاهی برای چند روز کتاب را کنار میگذاشتم ولی همین که چند صفحهای از کتاب را خواندم دیگر نتوانستم آن را زمین بگذارم. خواندن این کتاب را به هر کس که در زندگیاش گمشدهای دارد پیشنهاد میکنم.»
جملاتی از کتاب که شاید انگیزه خواندن باشند
داستان «ساعت دلتنگی» اینگونه آغاز میشود: «همیشه خوابهای آشفته میدیدم. از کودکی وقتی تب میکردم چهرهها را سفید و یخزده و سرها را بزرگ، اندازهی دیگ میدیدم! اکثر خوابهایم تعبیر میشد. صحنههایی را در واقعیت میدیدم که بارها تجربه کرده بودم ولی کجا و کِی، یادم نمیآمد! در مورد آدمهای دور و بَرَم شناخت داشتم و کمتر فریب ظاهرشان را میخوردم ولی پیش میآمد که نظریههایم برعکس میشد و چند نفری هم بودند که در رابطهشان با من چندان صمیمی و روراست نبودند ولی چون دوستشان داشتم، ترجیح میدادم کنارم باشند. مگر میشد همه خوب باشند، همه بیعیب و نقص باشند. آنوقت دیگر کسی در کنارت باقی نمیماند. مگر من کامل و یا خیلی ایدهآل بودم؟ هر کسی یک سری فاکتورهای خوب و بد دارد... گاهی اتفاقات را زودتر از موعد حدس میزدم. مرگ پدربزرگ و مادربزرگم و تصادف خودم و اتفاقات ریز و درشت دیگر... ولی هیچ کدام باعث نمیشد از مسیر زندگیام خارج شوم. چیزی که در سرنوشتم رقم خورده بود باید اتفاق میافتاد و غیر از خدا کسی هم توان جلوگیری از آن را نداشت... با رویاهای من و تعبیر خوابهایم باز چیزی عوض نمیشد. تقدیر، قسمت سهمی از زندگی بود. چندان اهمیتی به حالتهایی که گاهوبیگاه در من بروز میکرد، نمیدادم. دوست نداشتم غیر از این که هستم باشم. میخواستم انسانی معمولی باشم با اشتباهاتم و یا با عملکرد درستم.»
در جایی دیگر از کتاب شاهد احساسات زنی هستیم که پس از دعوا با شوهرش، رابطهشان را در دو قدمی طلاق میبیند: «احساس بدی داشتم. انگار جام شوکران را درون حلقم ریخته بودند و تلخ و گزنده و بیامید، ناچار به تسلیم در مقابل مرگ و نیستی بودم. کسی در درونم فریاد میزد، این بار با همیشه فرق میکند. ندایی در درونم به من هشدار میداد ولی نمیخواستم بشنوم چون طاقت شنیدن نداشتم. با ناامیدی خودم را روی تخت پرت کردم. طاق باز به سقف اتاق که با هالوژنهای رنگی، مثل آسمان میدرخشید خیره شدم. هفت ماه میشد که عقد کرده بودیم و پنج ماهش در جنگ و مرافعه و تو سر هم زدن، گذشته بود. شاید حق با او بود. شاید آنقدر احمقانه رفتار کرده بودم که همهی پلهای پشت سرم ویران شده بود. دوام این رابطه حتی با همین شرایط هم چندان سخت و ناممکن نبود. شاید یک جورهایی خواستنی و سرگرمکننده هم میتوانست باشد. قهر و آشتیهایمان باعث تفریح بود. ولی از بخت بدم، درست روی نقطه ضعفش پا گذاشته بودم. آگاهانه شرایطی پیش آوردم تا به این جا رسیدم. حالا تب داشتم و میسوختم. شاید هم اثر کورهی داغ نفسهای او بود که هنوز جریان داشت و من را به قهقرا میبرد. «طلاق»، کلمهای که قرار بود از دهان هم نشنویم، و اگر هم شنیدیم یعنی به آخر خط رسیدهایم.»
در پشت جلد کتاب میخوانیم: «ساعت دلتنگی به پایان میرسید، ماندگار نبود. میگذشت؛ ساعتی خوب بود؛ ساعتی بد. ساعت وقت عاشقی بود. کوک کرده بود بر نبض قلبمان. دنیا بر ساعت میچرخید روی دیوار یا روی طاقچه انتظار... میچرخید و میچرخید. ساعت عاشقی قشنگترین ساعت نصب شده بر مدار دنیا بود...».
درباره نویسنده
سیمین شیردل متولد سال 1343 است که نویسندگی را از سال 1379 شروع کرد. در ابتدا به خاطر بیتجربگی کارش با شکست مواجه شد، ولی این شکست او را ناامید نکرد و دوباره با پشتکار بیشتری به نوشتن پرداخت که در نهایت توانست موفق شود. «امشب»، «هیس، کسی نفهمه!»، «همین حوالی» و «آرام» از جمله کتابهای سیمین شیردل است.